هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺حضرت صاحب الزمان(عج):
به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک گرداند💔
🌸دعای فرج هدیه بشهدا
بخصوص شهدای عملیات #کربلای۴
🌹🌾
@Karbala_1365
﷽🌸﷽🌸﷽
🌸﷽🌸﷽
﷽🌸﷽
🌸﷽
﷽
🍃🌸شروع روزی پُر برکت
با صلوات بر حضرت محمد (ص)
و خاندان مطهرش 🌸🍃
🍃🌸الّلهُمَّ
🍃 🌸صلّ
🍃 🌸علْی
🍃🌸محَمَّد
🍃 🌸وآلَ
🍃 🌸محَمَّدٍ
🍃🌸وعَجِّل
🍃🌸 فرَجَهُم
﷽
🌸﷽
﷽🌸﷽
🌸﷽🌸﷽
﷽🌸﷽🌸﷽🌸🌸
..................................
@Karbala_1365
در ندبه های جمعه تو را جست و جو کنم
زیباترین بهانه ی دنیای من سلام!
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
آنقدر شـــ🌷ـــهید
با تیر و ترکش دیده ایم
ڪہ یادمان مے رود ،
جنگ نرم هم شهیـــد دارد ...
#جانباز دارد ...
شیمیایی دارد ...
درد دارد ...
روزتون معنوی
..................................
@Karbala_1365
گفتم کجا؟
گفتا بخون
گفتم چرا ؟
گفتا جنون
گفتم که کی
گفتا کنون
گفتم نرو
خندیدو رفت.
بسمه الله قاصم الجبارین
..................................
@Karbala_1365
YEKNET.IR @Maddahionlin میثم مطیعی - شور.mp3
1.8M
🔳 #سالروز_تخریب_بقیع
قبله حاجات ما یاحسن و یاحسین
اوج عبادات ما یاحسن و یاحسین
🎤 #وحیدنادری
⏯ #شور #تخریببقیع
#ونزوئلا
..................................
@Karbala_1365
شیعیان خواب بس اسٺ برخیزید
هجر ارباب بس اسٺ برخیزید
یادمان رفتہ ڪه او پشٺ در اسٺ
یادمان رفتہ ڪه او منتظر اسٺ
💚اللهم عجل لولیڪ الفرج💚
#ماقویهستیم
✔️فعال شدن مجدد راهیان نور از تیرماه جاری
🔻در نشست ماهانه شورای سیاستگذاری راهیان نور کشور مطرح شد؛
▫️سردار کارگر، رئیس ستاد مرکزی راهیان نور کشور: با توجه به موافقت وزیر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی و ابلاغ رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و با رعایت پروتکل های بهداشتی از تیر ماه ۱۳۹۹ سفرهای راهیان نور در مناطق سفید انجام می شود. همچنین از دستور العمل های وزارت میراث فرهنگی و گردشگری برای این سفرها استفاده خواهد شد.
..................................
@Karbala_1365
anjavi_farmande.mp3
2.12M
#لبخندهای_پشت_خاکریز
#زنگ_تفریح
👊 هر از گاهی برای این که بدنمون بیاد رو فرم، تصمیم می گرفتیم یکی رو بزنیم☺️....،
بعد از عملیات ، جنگی که رو بنده خدایی انجام دادیم ، فهمیدیم فرماندمون آقا #اسماعیلقاآنی هست😱🤣
#حجتالاسلامانجوینژاد
#خندهحلال
#یادشهیدانباصلوات🌹
..................................
@Karbala_1365
دستهگلهایے ڪہ خانم ها بہ آب دادند
انگار عادت دارند خانم ها!
خانم هاهمیشہ #دستہگل بہ آب مےدهند
گاهے بہ رود نیل
گاهے بہ #علقمہ
گاهے هم بہ #اروند وڪارون 😭
#مادرانوهمسرانشهدا
..................................
@Karbala_1365
ببین تفاوت ره از کجا تا به کجاست...!
(مرجع تقلید بزرگوار، حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در حال بوسه بر دستان یک طلبه #سیاهپوست)
..................................
@Karbala_1365
•♥️•
.
بعضی وقتا هم
باید بشینی سر سجاده،
بگی: خدا...
لذت گناه کردن رو ازم بگیر
#میخوامباهاترفیقشم... :)🌿
..................................
@Karbala_1365
در درگیری مسلحانه #مرزبانانهنگمرزی سردشت با اشرار مسلح ، ۳ نفر از مرزبانانمان به #شهادت رسیدند.🕊🌹
..................................
@Karbala_1365
... ایشان می گفت:
"بچه فضولی بودم، شیطنت هایم بیشتر از امروز بود. یک روز شیشه این همسایه را می شکستم و فردا، سر پسر همسایه دیگر را. یک روز صبح، عمویم که از کارهایم عاصی شده بود؛ صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می دهد، کاری اقتصادی دست و پا کنم. پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچه های محل بود.
👦من هم از خدا خواسته، پولها را از عمو گرفتم و از عمده فروشی، ده بیست تایی بیسکوئیت خریدم. یک جعبه چوبی میوه هم سرو ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می شد،
🍫اولین دکان بیسکوئیت فروشی من پا گرفت.
اولین روز، کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت. بچه ده ساله ای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکوئیت بنشیند و گرسنه شود. طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت ها دست درازی کند.
🌞ظهر که شد، پدر از سر کار آمد و با دیدن من، که نان آور خانه شده بودم، خندید. نزدیک آمد و پرسید که چه می کنم و از صبح، چقدر کاسب بوده ام. من هم گفتم بیسکوئیت را خریده ام سه تومن و می فروشم پنج تومن. دروغ می گفتم. خریده بودم پانزده ریال و می فروختم دو تومن. پدر با شنیدن این حرف گفت: خوب یکی هم به ما بده. من هم زرنگی کردم و بیسکوئیتی که ازصبح به آن نوک زده بودم را به دستش دادم. پدر بیسکوئیت را زیر و رو کرد. ظاهراً می خواست چیزی بگوید، اما نگفت.
💰دست دیگرش را در جیب فرو برد و یک ده تومنی بیرون آورد و به من داد. من ایستادم و جیبهایم را گشتم و دست آخر گفتم: پنج تومنی ندارم که بقیه پول را پس بدهم. پدر هم گفت: اشکال ندارد؛ بعداً با هم حساب می کنیم. و این بعداً هرگز نرسید. تا عصر، پشت دکانم بودم و پس از آن به خانه رفتم و بیسکوئیتی که به پدر فروخته بودم را از سر طاقچه برداشتم و خوردم.
😉امروز که من پدر شده ام و پسری دارم که شیطنت می کند؛ فهمیده ام که آن روزها، پدر قیمت بیسکوئیت را می دانست؛ می دانست که بیسکوئیت را دو تومن می فروشم؛ می دانست که پنج تومنی دارم که پولش را پس بدهم؛ می دانست که بیسکوئیت نوک زده را به او انداخته ام؛ و می دانست که بیسکوئیت را خودم خواهم خورد. و من امروز فهمیده ام که پولی که عمو به من داد را پدر داده بود؛ فهمیده ام که این بازی برای این بود که من دست از «خبط و خطا» بردارم و آدم شوم؛
فهمیده ام که پدر به دنبال «راه انداختن» من بود."
💎آری، اینجا بود که فهمیدم خداوند نیز قیمت و ارزش کارهای اندک ما را خوب می داند، خوب می داند سه بار خواندن سوره توحید با ختم کل قرآن فرق دارد، خوب می داند یک درهم صدقه در ماه رمضان با هزار درهم صدقه فرق دارد، خوب می داند روزه گرفتن در پنجشنبه اول و وسط و آخر ماه با روزه گرفتن در تمام روزهای ماه فرق دارد، ولی ثواب آنها را برای ما یکی می کند تا امثال من که از لحاظ معنوی یک بچه شیطان و خطاکار به حساب می آییم، دست از «خبط و خطا» برداریم و آدم شویم. می خواهد حداقل ما را راه بیندازد تا کم کم با پاک شدن دلمان، مزه عبادت و لذت مناجات، ما را خودبخود در نیمه های شب بیدار کند و به پای سجاده بکشاند.
*" وإذا سألك عبادي عَني فإني قريب أجيب دَعوة الداع إذا دَعان فليستجيبوا لي وَليؤمنوا بي لعلهم يَرشدون ".*
[البقرة آیة 186]
..................................
@Karbala_1365
🌼 شیخ دولابی:
گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. #غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که #گذشته و #آینده نیست،
پس چه غصه ای؟
تنها "حال" موجود است که آن هم نه غُصه دارد و نه قِصه.
امیر المومنین فرمود: در شگفتم از کسی که یأس پیشه می کند، در حالی که #استغفار همراه اوست.
هر وقت غصه دار شدید برای خودتان و برای همه ی مومنین و مومنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد استغفار کنید. غصه دار که می شوید گویا بدنتان چین می خورد و استغفار که می کنید این چینها باز می شود.
..................................
@Karbala_1365
گاهی خلوت و با خدا حرف بزن...
باهاش درد دل کن
باهاش از اتفاقهایی که برات افتاده در روز بگو
از شادی ها و خنده ها و گریه هات بگو
از دلشکستگی و تنهایی هات بود...
باهاش حرف بزن ، از تمام اون چیزهایی که نمیتونی به کسی بگی ، همون حرفایی که توی دلت حفظشون کردی...
کم کم میبینی چقدر لذت داره باخدا حرف زدن