💞🌺🍃
🌺🍃
🍃
🌸 ای خدا !
ما را از آن بندگانی مقرر ساز که نهال شوق دیدارت در باغ دلهایشان همیشه سبز و خرم است و سوز شرار محبتت سراسر قلب آنان را فراگرفته است...
🌹 #غواص_شهیدرضاساکی
شهادت: #کربلای۴
🍃
🌺🍃
💞🌺🍃
💢 #کانال رو به دوستانتان #معرفی_کنید...👇👇👇
🌸.....
@Karbala_1365
https://t.me/joinchat/AAAAAELuBi-Ua5vdkr2pkQ
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
🌷 وقتی خدا به نام شهیدت خطاب کرد
یعنی تو را برای خودش انتخاب کرد
🌷 .آنقدر زود بود که حتی درنگ هم
ناچار پیش پای تو آن شب شتاب کرد
🌷 دوزخ نشست خواست بسوزاندت ولی
از بس بهشت دید خودش را عذاب کرد
🌷 دنیا شبی ست خسته که در چشم های تو
خود را کشید و در به در آفتاب کرد
🌷 مرگ است اینکه سرخ سراغ تو آمده
حتماً خدا دعای تو را مستجاب کرد
#خدایا_شهیدم_کن 😔💔
#خوش-بحال-شهدا
التماس دعا دارم
❤️ #گفتگوی_زیبا_با_خدا
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
گفتم: خب خسته شدم دیگه...
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو. (زمر/53)
*گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣ #شهیدانہ
💠▫️یه روز نگاه کردم تو چشمای #حاج_ابراهیم گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن ،گفتم #چشمای تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره تو این دنیا برای خودش بر می داره
💠▫️مطمئنم حاجی تو وقتی #شهید بشی سرت جدا می شه #چشماتو خدا می بره.
#همسر حاج ابراهیم همت می گه چشمای ابراهیم من بخاطر این قشنگ بود
💠▫️یکی بخاطر اینکه این چشم ها #هیچوقت به گناه باز نشد
💠▫️دوم اینکه هر وقت خونه بود #سحر پا می شدم می دیدم چشمای قشنگ حاج ابراهیم دارن در خونه #خدا چه اشکی می ریزن
💠▫️گفتم من مطمئنم این چشما رو #خدا خاطر خواه شده چشمات نمی مونه.آخرش هم تو #عملیات_خیبر از بالای دهانش و لبهاش #سرش رفت چشما رو خدا با قابش برداشت و برد.
🌹 #شهیدمحمدابراهیم_همت
💚🍃💚🍃💚🍃
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍂مایه ی آبرو ریزی...
پیرمرد با صدایی برآمده از رنج و عصبانیت پسرِ جوانِ شَرورش را سرزنش می کرد، «کم برایت زحمت کشیدم!؟ کم خونِ دل خوردم تا قَد علم کنی و به این هیبت برسی!؟ کم شب ها بیداری کشیدم و روزها عرق ریختم تا شرمنده ی تو و خواهرانت نشوم!؟ پسر جوان اما هیچ نشانه ای از شرمندگی در چهره ش نبود و با گستاخی فریاد می کشید و پدرش را تحقیر می کرد...
✳️ در میان این کشمکش ها و جملات پیرمرد یک جمله مثل آوار بر سرم خراب شد، از همان جمله ها که شاید تا سالیان سال در ذهنت بماند و عذابت دهد...
« اگر به فکر آبروی خودت نیستی به فکر آبروی من باش!»
یادِ اعمال خودم افتادم و اشک های امامِ زمانم...
🍂
پرونده ام برای شما دردسر شده
وضعِ بدم دلیل پریشانی شما
پی نوشت :
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
اي شيعيان، شما به ما منسوب هستيد، پس مايه زينت ما باشيد نه مايه آبرو ريزي ما.
📚مشکاة الأنوار، ص 67
آبروداری کنیم😔
#نشر_دهید...
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 چهار برداشت کوتاه از زندگی #روضه_خوانی که پاکتش را به #زنان_فاحشه می بخشید...
🍃
🔰 #آ_سیدمهدی_قوام...
👈از وعاظ لوطیه #طهران قدیم بود.
یکی از شبهای #محرم بعد از منبرش ، به راننده گفت برو خیابان لاله زار، راسته ی کاباره ها، راننده متعجب و مشکوک شد به حاج آقا.
زن فاحشه ای کنار خیابان منتظر بود، سید مهدی رفت جلو سلام کرد، پاکتی را به زن داد و گفت: این مزد یک دهه روضه خوانی منه!جان #حضرت_زهرا (س) تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از خانه ات بیرون نیا...
🍃
👈 سال بعد سید مهدی درکربلای معلا حرم سیدالشهدا علیه السلام مشغول زیارت بود،آقایی صدایش کرد، حاج آقا خانمم با شما کار دارد، زن پوشیه زده از زیر چادر با گریه می گفت: من همان خانمی هستم که آن شب پاکتی را...از برکت همان پاکت خوشبخت شده بود، #توبه کرده بود و زندگی شیرینی قسمتش شده بود...
🍃
👈 یکی از بازاریان مومن و معتمد شبی سید مهدی را دیده بود که طوله سگی در بغل دارد، از او سوال کرده بود این طوله را کجا می بری؟ جواب داده بود مادرش گرسنه است ، شیر هم ندارد به این زبان بسته بدهد، سر گذر مادرش با گریه از من خواست طفلش را نگهداری کنم...
🍃
👈 حاج آقای بازاری سید مهدی را بعد از فوتش در خواب دیده بود که همان طوله را در آغوش دارد، از سید پرسیده بود احوالت در آن دنیا چگونه است؟ سید مهدی در حالیکه در خواب هم آن طوله را در بغل داشت به آن طوله و خودش اشاره ای کرده بود و گفته بود:" خدا سگی را به سگی بخشید...
🍃
مردان خدا مشهورند حتی در #گمنامی
📙برداشتی آزاد از زندگی واعظ معروف سید مهدی قوام