.
ماراڪهیامُجیر
واَجِرناعوضنکرد...
دݪتنگِگریههاۍمُحرمشدهدݪم....
#دستمارابهمحرمبرسانید
🍂
بالاتر از نگاه منے
آه
"ماه مـــن "
دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ
اے شہید ...
ڪاش باتو همراه شوم
دمے ...لحظہ اے...
چیزی بگو و مرا از این تنهایی بیرون بیاور😔🍂
#شهیدرضاساکی
شهادت:۶۵/۱۰/۴ عملیات #کربلای۴
🌾🍂
@Karbala_1365
هدایت شده از حٰاجْقٰاسِمْسُلیْٖمٰانےٖ🌷
✨🌾✨
🌸 #ازکربلاتاشهادت🌸
✨
راوی شهدا
ازکربلای #حسین(ع) تا شهادت
و تنها کانال #شهدای_عملیات_کربلای٤🌾
✨✨✨
#کانال را به گروه ها و دوستان خود #معرفی_کنید❤️👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4252303360C232b5f1967
Alimirza:
سلول انفرادی
از سال سوم، کتک و اذیت و آزارای عمومی تا حد زیادی کم شده بود ولی در عوضش به بهونههای مختلف هر چند وقت یه بار افرادی رو روانه انفرادی میکردن. حداقل زمان سلول انفرادی سه روز بود و گاهی تا سه ماه ادامه داشت. چهار تا اتاق تنگ و کاملا تاریک با دیوارهای خیلی قطور و با ابعاد یه متر در یه متر و بیست سانت رو با دستای خودمون ساختیم. تیم ساخت و ساز مرحوم مهندس خالدی، رحیم قمیشی و بقیه وقتی اتاقک ها رو می ساختن نمی دونستن که یه روزی میشه سلول انفرادی خودمون.!
رحیم میگه اگه می دونستیم قراره مهمانای این دخمه های ظلمانی خودمون باشیم لااقل یه کم بزرگتر می ساختیم. وقتی آدمو مینداختن اون تو و درِ آهنی ضخیمش رو می بستن لااقل تا نیم ساعت چشم هیچ جا رو نمی دید. تا سرتو بلند می کردی محکم می خورد سقف سفت اونو آه از نهاد آدم در میومد.
نه نمیشد سر پا وایساد و نه دراز کشید. حالت ایستاده مون مثل رکوع بود و دراز کشیدنمون مثل تشهد یا حداکثر در حالتِ نشسته میشد پا ها رو دراز کرد که زانوها قفل نکن.
یه روز درِ آسایشگاه یک باز شد و شجاع نگهبان خوش اخلاقِ همراه افسرِ همیشه غضبناک و بداخلاق اردوگاه وارد شدن و شجاع اسم چهار نفر رو خوند. خیلی عصبانی و بداخلاق شده بود. قرعه به نام منو رحیم قمیشی، سید قاسم موسوی بچه بوشهر و نادر دشتی پور که توی اسارت بهش می گفتیم صادق افتاده بود. نادر فرمانده گردان بود و رحیم هم معاون گردان. البته فقط ما این چیزا رو می دونستیم، اگه بعثیا می فهمیدن،شاید اونا رو زنده نمی ذاشتن و زنده موندنشون بعید بود. سید قاسم موسوی هم جرمش اذان گفتن بود. البته نوحه خون هم بود و نوحه های زیادی خصوصا بوشهری از بر بود و گاهی مخفیانه برامون می خوند و از صداش لذت می بردیم. نادر دشتی پورکه مدتی با انتخاب خود بچهها مسئول آسایشگاه بود و از افراد بسیار فعال و محبوب بین بچه ها محسوب میشد، بجرم فعالیت فرهنگی، رحیم قمیشی به جرم سخنرانی سیاسی و من به جرم سخنرانی مذهبی.
سلول انفرادی (۲)
از اونجایی پرویز ماهیتا با بچهها فرق داشت و هوادار
منافقین بود، پنهانی داشت جذب نیرو برای منافقین میکرد و تلاش میکرد طوری نامحسوس که پای خودشون گیر نباشه جلو برنامهها رو بگیره،لذا ما چهار نفر رو به بعثیا معرفی کرده بود و جزو اولین افرادی بودیم که روانه انفرادی شدیم و اگه اشتباه نکنم سلولای انفرادی با ما افتتاح شد و این در حالی بود که اونا (تیم نفاق) بظاهر با ما همکاری میکردن و این از خصوصیات نفاق است که وقتی در جمع مؤمنین قرار می گیرن میگن: ألم نکن معکم؟/نساء،141 آیا ما با شما نبودیم ؟ و وقتی که با دوستان شیطان صفتشان خلوت میکنن میگن: انما نحن مستهزؤن "ما مومنین را سرکار گذاشته و مسخره میکنیم.
افسر اردوگاه شفاها کیفرخواست ما چهار نفر رو خوند و ما رو بعنوان منشاء همه مشکلات معرفی کرد و دستور زندانی کردنمون در سلول صادر شد. چشمامون رو بستن و با پس گردنی و کابل و کتک تا دمِ درِ سلول ها مشایعت شدیم. چشمامون رو که باز کردن روبروی سلولا قرار داشتیم. نادر به سلول اول،رحیم سلول دوم،سید قاسم سلول سوم و من هم به آخرین سلول انداخته شدیم و درها رو به هم کوبیدن و قفل کردن و رفتن.
چیزی که برامون خیلی آزار دهنده بود و مات و مبهوتمون کرده بود، شدت عمل نشون دادن شجاع بود که همه اونو قبول داشتیم و بنوعی از خودمون می دونستیم. چرا عوض شده، چرا او همراه افسر اومد و اسم ما رو خوند. در بین راه مثل بقیه نگهبانا می زد یا نه نمی دونم، ولی شجاع اون روز با همیشه خیلی فرق کرده بود و خبری از اون چهره مهربان و خوش اخلاقی های همیشگی نبود.بچه هایی که بیمارستان رفته بودن همه از خوبی و دل رحمی و خوشرفتاریش با بچه ها می گفتن. بچه ها بهش اعتماد کرده بودن و دوستش داشتن. حالا چرا خشن شده بود، نمی دونم.
🌺راوی: آزاده وجانباز
#علی_میرزاشاه_محمدی
@Karbala_1365
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺حضرت صاحب الزمان(عج):
به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک گرداند💔
🌸دعای فرج هدیه بشهدا
بخصوص شهدای عملیات #کربلای۴
🌹🌾
@Karbala_1365