eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
942 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه‌شـان به من و توست! خـدا ڪند دستِمان خالی نباشد ...
💠سالها گذشتہ امّا... !! هنوز عادت نڪرده ایم به دردِ دوری! هنوز عطرِ خاڪریزها و سنگرها مشاممان را مےنوازد... @karbala_1365
#یاد_مردان_خطر کرده بخیر #یاد_یاران_سفر کرده بخیر یاد مردانی که چون شیران روزحمله #فتح و #ظفر کرده بخیر یاد آن شورآفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شبهای سرد یاد کردستان و یاد کاوه ها که ز ما دفع خطر کرده بخیر یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز و ناله ها یاد یارانی که در پیکارها ترک پا و ترک سر کرده بخیر یاد #نصر و #کربلای_چهار و #پنج یاد شبهای عملیات و رنج یاد #فاو و #بدر و #خیبرها بخیر یاد آن #االله_اکبرها بخیر . #عراق_منطقه_ی_روطه #اسفند_ماه_سال_۱۳۶۳ #مداوای_مجروح_جنگی #در_اولین_پایگاه_امدادی #عملیات_بدر @karbala_1365
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم تنگ شهیدانی ست که مرا از بهر خویش نمی خواهند. دلم تنگ شهیدانی ست که مرا با رسم خویش می خواهند. دلم تنگ همانان است که با پای خویش رفتند و با هزارن تابوت برگشتند. دلم تنگ همانان است که از بهر حفظ من از جان خویش بگذشتند. نه تنها منتی برمن ندارند که منتم را هم خریدارند دلم تنگ همانان است. دلم تنگ ستارگان خاکی از افلاک برگشته است دلم تنگ شهیدان ، مدافعان حرم است اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک  😔😔☘☘☘
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزِ وداعِ یاران ما را امان ندادند دردا که تا بگرییم چون ابر در بهاران اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّه 🌷🌷🌷🌷🌷 🕊🕊🕊🕊🕊
+ اگه قلب سرکش نبود ؛ خدا نمیذاشتش تو قفس... پ.ن: مراقب امام حسین تو دلامون باشیم❤️
راستی... شده بخاطر امام حسین از دلتون بگذرید؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
° ؛ واژه‌ ای بی معناست وقتي تو در لحظه‌هايم نفس می‌كشی و از دور به من نزديكی هيچ كس مثل من تو را با خود ندارد ...! 🍂💔
با ما همراه باشید....👇👇👇 🌱رمان #دَر_حَوالیِ_عَطْرِیاسْ🌼 نویسنده:بانو گل نرگس🌼 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#در_حوالـےعطــریــاس #قسمت_پنجاهم . #بسم_رب_الشهداء . داشتیم آماده میشدیم که برگردیم خونه .. ساعت ن
لب زد: ممنون بابت همه چیز معصومه، ممنون، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو باید تمام تلاشمو میکردم تا گریه ام نگیره، سریع بدون نگاه کردن بهش، باهاش دست دادم و اومدم بیرون، داشتم کفشامو می پوشیدم در حالی که تو چارچوب در ِحیاط ایستاده بود گفت: یه خواهشی دارم کمی مکث کرد و گفت: لطفا فردا فرودگاه نیایید بدرقه، میترسم ... میترسم نتونم برم با دیدن شماها، به مامانمم اصرار کردم نیاد دستام رو بند کفشام خشک شد، منظورش اینه که آخرین ملاقاتمونه الان، منو بگو که به بدرقه ی فردا دلمو خوش کرده بودم .. در حالیکه که خودمو با بند کفشم مشغول کرده بودم گفتم: یعنی .. یعنی .. نمی تونستم جمله مو ادامه بدم، مگه این بغضِ لعنتی میذاشت حرف بزنم... خودش سریع گفت: یعنی نمی خوام بیایین دیگه، تو ام نیا، خواهش میکنم .. فقط محمد میاد که منو برسونه فرودگاه... محمد صدام میزد، خیلی وقت بود تو ماشین منتظرم بودن، دلم نمی خواست برم، من شاید دیگه هیچ وقت نمیدیدمش، وای نه، کاش خواهش نمیکردی عباس ... یعنی نمیبینمش دیگه، امکان نداره، من میبینمش، بازم میبینمش، من مگه چند وقته عباس رو دارم، اشکام به پشت چشمام رسیده بودن فقط یه تلنگر کوچیک کافی بود تا سیلی از اشک رو گونه هام سرازیر بشه، رومو برگردوندم، قطره ی سمج اشک خودشو رو گونه ام انداخت، پشت بهش سریع گفتم: خداحافظ عباس!! منتظر جوابش نشدم و راه افتادم سمت در و رفتم بیرون، نمی خواستم اینجوری برم، نمی خواستم اینجوری خداحافظی کنم، نمی خواستم ... وای که چه خداحافظی تلخی بود، اونقد تلخ که حس میکردم مزه ی تلخی اش تا ابد باهام میمونه .. سوار ماشین شدم و سرمو تکیه دادم به پنجره ... زیر لب فقط گفتم "دلم برات تنگ میشه " 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ♥️•°‌‌‌‌