#طنزدرجبهه😁
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، طور دیگر تلافی کرد...
وقت #نماز صبح شروع کردن اذان گفتن.
همہ بیدار شدند نماز خواندند و دوباره خوابیدند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت نیم ساعت به اذان صبح داشتیم و من برایِ
#نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح😜😊
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_عشق_که_در_نمیزند 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ #قسمت_پنجم اشک💧 رو گونش رو دستام ریخت سر
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#قسمت_ششم
شب ۲۱ ماه رمضون بود همه رفته بودن احیاء، من و مریم جون و مادر علی پشت شیشههای بیمارستان نشسته بودیم و زیارت🍃 میخوندیم؛
دکتر از اتاق علی اومد بیرون و گفت
- همراه اقای سلطانی
من و مادرش بلند شدیم باهم گفتیم بله
- درسته که امشب شب قدره و باید تسلیت گفت ولی من....😳😳
ولی من چی دکتر
-به شما تبریک میگم حال همسرتون رو به بهبوده، اگه همین جور پیش بره ممکنه چند روز دیگه از کما بیرون بیان!!😍😍
باورم نمیشد این همون دکتری بود که خودش به ما گفت دیگه امیدی نیس باید دستگاهها رو جدا کنید و.... ولی ما نذاشتیم.
بهترین خبر عمرم رو شنیده بودم....😍😌
...........
تمام اون دو سه روز که دکتر پیش بینی کرده بود مدام پیشش بودم تا لحظهی به هوش اومدنش اولین نفر باشم که میبینمش.
روز چهارمم گذشت و علی به هوش نیومد😔
دلشوره شدید به جونم افتاده بود.
با دیدن دکتر بلند شدم و گفتم
-سلام پس چی شد این پیش بینیتون ۴ روز گذشته و هنوزم....😳😔😔
حرفم با دیدن چشمای باز علی قطع شد.
خدایا شکرت🍃 که به هوش اومد
دکترم با حرف من به پشت سرش برگشت و رفت تا حالشو چک کنه.
-چیشد دکتر⁉️
حالش خوبه کوتاه میتونید ببینیدش.!
سریع طرف اتاقش رفتم علی با دیدن من آروم دستمام و فشار داد و گفت:
ملکه من در چه حالن؟!😍😊
اشک از چشمام سرازیر شد😭😭
- فدای تو بشم چقدر دلم واسه ملکه گفتنت تنگ شده بود بهتری؟!
خوبم
-خدارو هزاران بار شکر
تو چیزیت نشده!!؟!؟
من چند وقتیه مرخص شدم ولی مرخصی جسمی، روحن داغون بودم علی نبودنت دیوونم کرد. خداروشکر🍃 که الان حالت خوبه من برم سجده شکر به جا بیارم.
علی خندید و گفت😁
- برو عزیزم مراقب خودت و مهربونیات باش
بازم با حرفاش قلبم و قل قلک میکرد....💗💗
............
شکر الله شکرالله شکرالله🍃
خدایا هزاران بار شکرت که علی رو بهم برگردونی. خدایا بابت جون دوباره عشقم شکرت....
............
یه هفته از بهوش اومدنش میگذشت و روز به روز حالش بهتر میشد، تنها چیزی که باعث ناراحتی همه ما شده بود وضعیت پاهاش بود دکتر گفته بود که اگه به هوشم بیاد فلج میشه ولی من اصلا واسم مهم نبود درست مثل الان، همین که زنده بود خودش یه معجزه بزرگ بود.🍃✨
..........
شکی نداشتم که پاهای علی خوب میشه چون خدا بیشتر از اونی که فکرشو کنم هوای منو و عشقمو داره🍃
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو shiva_f@
@karbala_1365
مداحی آنلاین - طره ی نسیمی عشق من از قدیمی - سید رضا نریمانی.mp3
9.69M
🌸 #ولادت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی
💐طره ی نسیمی عشقِ من از قدیمی
💐نه که تهرونیا،تموم ایرونیا،میگن اصفونیا که سید الکریمی
🎤 #سید_رضا_نریمانی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💖تهران پر از طراوت عطر و شمیم توست 💫چشمان نا امید به دست کریم توست 💖جانی دوباره می دهد این ج
✨ما را چه احتیاج به عیسی بن مریم است
✨صد مرده زنده کرده دم سید الکریم
#ولادت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی☘️
#مبارڪ_باد✨💚✨
🍃🌸