eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
914 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدرضا #حمیدی نور🌹 👇👇👇 🌸..... @Karbala_1365
🌹شهیدرضا نور🌹 🌸🍃برای گشت شناسایی به مقرّ عراقی ها رفته بود. پایین اسکله نشسته بود که ناگهان متوجّه شد نگهبان عراقی به سویش می آید. دیگر هیچ کاری نمی توانست بکند، جز خواندن آیه «وجعلنا». نگهبان به او رسید و خیره ماند. سپس برگشت و چند قدمی نرفته، دوباره به عقب نگاه کرد. خم شد و خوب او را نگاه کرد؛ اما بعد راهش را گرفت و رفت. انگار اورا اصلا ندیده باشد. ✨شهید حمیدی نور بعد از این اتفاق، تمام مقرّ را شناسایی کرد و بازگشت. @Karbala_1365 🍃🌸🍃 با برادرش رضا ، دوقلو بودن. وقتی رضا در گتوند شهید و در حسینه محل تشییع شد، گفت:دوماه دیگر درهمین حسینیه تشییع من است. گفتن :از کجا میدانی!؟ گفت:هست دیگر , می بینید حالا... دوماه بعد , عملیات ۴ که شد بسوی معبودش پرکشید و رفت. و در همان حسینیه که گفته بود مراسمش به پاشد.. 🌹شهیدمرتضی نور برادرشهیدرضا نور🌹 🌸روحشان شادویادشان گرامی🌸 👇👇👇 🌸..... @Karbala_1365
🌸🍃🌸 🍃 🌸 هر چقدربگوییم: 🌹غواص🌹 بگوییم اروند باز هم ڪم است برای دانستن از اروند فقط باید غواص باشے دستت بستہ باشد شب باشدو اروند بی تاب 🌾💦🌾💦🌾💦🌾💦🌾💦🌾💦🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🌸✨امشب دلم را بیادت مست کردی✨🌸✨ 🌹بیادپهلوان شهیدحسین #فلاح🌹 🌸..... @Karbala_1365
🌹شهیدپهلوان حسین 🌹 🌸حسين فلاح يه جوان درشت هيكل و رشيد با بازواني ستبر و پيچيده بود.... هنوز انقلاب نشده بود و داش مشتي بازي و بزن بهادري و عربده كشي جزء افتخارات بعضي جوانها محسوب ميشد....تو دعوا كم نمي.آورد....اگه لازم ميشد آنقدر زور داشت كه جدولهاي سيماني كنار خيابان را ميكند و هل من مبارز ميطلبيد....هيچ كس نطق حرف زدن و مقابله با حسين رو نداشت....شبها هم ميرفت زورخانه.......اما با همه اينها به مولاش علي خيلي افتخار ميكرد.🍃 انقلاب شد....جنگ شد....بعضي جوانها رفتند جبهه....بعضي هم شهيد شدند......تو اين وسط بعضي هم حيرت زده هاج واج نگاه ميكردند....معلوم نبود پهلوان واقعي كيه...تاريخ مصرف چاقو كشي و عربده كشي هم كه ديگه تمام شده بود... علي آقا چيت سازيان در تور زدن دل جوانمردان حرف اول را ميزد.... تو زورخانه حسين با يكي دعواش ميشه و حق اونو كف دستش ميزاره......آخر شب علي آقا ميره جلو و ميگه دمت گرم حسين آقا....حسين آقا سرش رو مياره بالا و با يه جوان رشيد با ريش هاي زرد و چشماني خواستني مواجه ميشه..... با قلدري ميگه: فرمايش؟ علي آقا ميگه: خوشم آومد....دمت گرم... و يواش يواش با هم رفيق شدند.................... يكي از دوستهاي حسين موقع سربازي تو محاصره قرار ميگيره و بعد از اينكه از محاصره نجات پيدا ميكنه به حسين ميگه....تو محاصره مجبور بوديم براي فرار از مرگ ريشه علف بخوريم...بعد ميگه حسين جبهه يه چيز ديگه است.... و بالاخره سماجت علي آقا و اتفاقات اطراف و مولاي زورخانه و......دل مسخ شده حسين رو ميشكنه و يكروز حميد و مصيب و رضا و بقيه بچه هاي واحد اطلاعات و عمليات لشكر انصار الحسين(ع) در كمال ناباوري مي بينند كه فرمانده شون.....دست بزن بهادر شهر رو گرفته و آورده جبهه....... حسين حتي نماز معمولي هم بلد نبود....اما تا چند روز بعد همه چيز رو ياد ميگيره و در آخر هم درباره نمازشب سوال ميكنه.....🌸 حالا ديگه گودالهاي اطراف اردوگاه شهيد مدني دزفول با اشكهاي نيمه شب چشمان حسين دوست بودند........ قرار شد همه بچه ها بدون استثنا براي آخرين بار برن مرخصي......همه سوار شدن ولي حسين نبود.....هيچ كجا نبود....يكنفر مامور شد كه حسين رو پيدا كنه و براي مرخصي بياره شهر........... همه بچه ها كه رفتند حسين پيداش شد...... وقتي دستور علي آقا رو شنيد گفت: هيچ موقع به شهر خودش برنميگرده...... و در جواب كنجكاوي و اصرار اون بنده خدا جواب ميده: براي من شهر جاي گناهه... 🌾كنار شهر خرمشهر تو ساحل اروندرود حسين نماز شب ميخواند و با چشمان گريان الهي العفو الهي العفو ميگه و با خداي خودش رازو نياز ميكنه..... اما باخدا چه گفت و چه حاجتي طلب كرد , تو عمليات ۴ مشخص شد.. توي اون عمليات حسين نقش حر را بازي كرد و سرانجام درون آبهاي خروشان اروندرود جاودانه شد..... وقتي آلبوم حميد رو ورق ميزدم عكس حسين فلاح رو با ميل های زورخانه اش ميبينم.....و تو ذهنم ميگم شهيد حسين فلاح.......بعد اصلاح ميكنم..... 🌹پهلوان شهيد حسين فلاح🌹   🌸راوی:سعیدنظری 👇👇👇 🌸..... @Karbala_1365
محبت مردم به حسین بن علی (ع) ضامن حیات و بقای اسلام است. «مقام معظم رهبری» شبتون حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلول انفرادی(۳) سه شبانه روز در چهار سلول جداگانه زندانی شدیم. سلول‌ها در تاریکی مطلق قرار داشتن. هیچ روزنۀ نوری وجود نداشت. نه می‌شد خوابید یا دراز کشید و نه سرِ پا وایستاد. در هنگام ایستاده، باید تا کمر خم می‌شدیم و برای خوابیدن باید پاها رو جمع می‌کردیم. روزی یه بار درِ سلولا باز می‌شد و بعد از اینکه چند نفری با کابل به جونمون می‌افتادن و مفصلاً کتک کاری می‌شدیم دوباره به سلول برمی‌گرداندن.شبانه روز اول بدون آب و غذا و استفاده از دستشویی گذشت.عرق از سر و رومون شرشر می ریخت. روز دوم صدای بلند در کوبیدن به گوشم رسید. نگو نادر داره محکم به در می کوبه. یکی از نگهبانا خودشو به در انفرادی ها رسوند و داد زد چه مرگتونه؟. نادر با عصبانیت گفت نیاز به دستشویی داریم و یه شبانه روزه آب و غذا نخوردیم. داریم میمیریم. نگهبان رفت و برگشت و از افسر اردوگاه اجازه گرفته بود. در حد پنج دقیقه اجازه استفاده از توالت بهمون دادن و بعد از یه کتک مفصل دوباره انداختنمون داخل.نصف لیوان آب گرم، یه دونه صمون، تمامی سهمیۀ غذایی بود که بعد از ۲۴ ساعت به ما داده شد. روز سوم یکی از نگهبانا، قاچاقی به اندازه کف یه دست برنج به ما داد. برای قضای حاجتِ ضروری یه قوطی یه کیلویی گوشه سلول بود که می‌بایست با لمس کردن کف سلول اونو پیدا می‌کردیم. هوای داخل سلول مثل حمام عمومی بشدت گرم و شرجی بود و همون روز اول آدم بشدت دچار ضعف و بی حالی می‌شد. رحیم تونسته بود با یه قاشق روحی که پیدا کرده بود، قفل کشویی رو به زحمت باز کنه و درِ سلول نادر رو هم باز کرده بود و تا صبح توی راهروی باریک سلول ها کنار هم نشسته بودن و صحبت می کردن. کمی بعد درِ سلول منو و سید قاسم رو هم باز کردن. سرکی به راهرو زدم. سرمای زمستون کشنده بود و دوباره از شدت سرما به داخل سلول پناه بردم و تا صبح بصورت مچاله شده خوابیدم. البته شب و روزش خیلی فرق نداشت و همه ساعات داخل سلول مثل شب تاریک بود و تشخیص شب از روز خیلی مشکل بود. 🌺ارسالی از:آزاده وجانباز @Karbala_1365
سلول انفرادی (۴) کسی که از سلول برمی‌گشت حتی اگه سه روز زندانی بود، بشدت ضعیف و نحیف میشد. بعد از رهایی از سلول بچه ها از وضعیت داخل سلول و شکنجه‌های مربوطه سوال می‌کردن و همین سبب می‌شد که بعثیا تصور کنن حالتی از رعب و وحشت بین اسرا ایجاد می‌شه و دست از فعالیت برمی‌دارن. در حالی که واقعا ًتاثیرچندانی در بازداشتن بچه‌ها از ادامه فعالیت نداشت. به هر حال بعد از سه روز تحمل انفرادی که به لطف هواداران منافقین به ما تحمیل شد، برگشتیم به آسایشگاه و روز از نو و روزی از نو.بچه های آسایشگاه همه اومدن استقبالمون و همه انگار که چند ساله که ازشون دور هستیم بغلمون کردن و خوشحالی می کردن.حس خیلی خوبی بود. آزادی از سلول و برگشتن پیش بچه ها بنوعی حس آزادی به مشام می خورد . گویی از اسارت آزاد شده بودیم و داشتیم توی ایران قدم می زدیم. بعد از یکی دو روز استراحت و حموم و شستن لباسامون که بخاطر فضای داخل سلول بدبو و کثیف شده بودن، دوباره برنامه‌های خودمون رو ادامه دادیم. گر چه در همین سه روز که ما سلول بودیم بقیه بچه ها به خاطر اعلام همسبتگی با ما و ایستادگی در مقابل نقشه‌های شوم اون اقلیت، با قدرت کارا رو ادامه داده بودند . 🌺ارسالی از:آزاده وجانباز @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛پيامبر اکرم (ص)فرمودند: 🌼نزدیک‌ترین شما به من در روز قیامت 💛کسانی هستند که در دنیا بیشتر از دیگران 🌼بر من صلوات فرستند... 📔بحارالأنوار،91: 63 💛✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌼✨وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💛✨وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ اے یوسف گم گشتهٔ غایب ز نظرها جان بر لب عشاق رسیدسٺ ڪجایی باز آے و نظر ڪن بہ من خستهٔ بیمار جانم بہ فدایٺ ڪه طبیب دل مایی #صبحتان_بخیرمهدے_جانم
ما را آفریده اند برای رفتن در مسیر #سخت خالص شـــــــوی منقطـع شـــــوی #شهیـــد خواهی شد... این راه ... و این تـــو .... 🌺🍃 روزتون شهدایی