eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
906 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍁 ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻏﻠﺐ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ🍁 ﮔﺮ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﺭﻗﯿﺒﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﺷﺎﻥ ﺯﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺑﯿﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ 🍂 ﮔﺮ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﻓﺘﺪ ﺩﻣﯽ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺒﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺟﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ 🍂 ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻥِ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ 🍂 ﻋﻄﺮ ﻧﺎﻣﺖ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﭽﺪ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ 🍂 ﺩﺭ ﺿﯿﺎﻓﺘﻬﺎﯼ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺍﺧﺘﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - حالا که دستمو گرفتی - حمید علیمی.mp3
3.24M
🏴 #شور احساسی #اربعین حالا که دستمو گرفتی جون مادرت رها نکن #عشق_حسین_است علیه السلام❤️ #حمیدعلیمی @Karbala_1365
: نشانه هاى مؤمن پنج چيز است 1 ـ نمازهاى پنجاهگانه [ ـ منظور نمازهاى روزانه ونوافل آنهاست كه پنجاه ركعت مى شود.] 2 ـ زيارت 3 ـ انگشتر به دست راست ڪردن 4 ـ برخاك كردن 5 ـ بسم اللّه الرحمن الرحيم بلند گفتن. وسائل الشيعه، ج10، ص373؛ و نيز التهذيب، ج6، ص52
سرباز ولایت، مگس وزن اردوگاه اونقد جان انسان برای بعثیا بی ارزش بود که بخاطر عدم درمان بیماریهای ساده‌ای مانند اسهال و سوء تغذیه و تبدیل آن به اسهال خونی، افراد زیادی از بچه‌های مظلومی که خونواده هاشون چشم انتظارشون بودن، به شهادت رسیدن. طوری شده بود وقتی کسی مبتلا به اسهال خونی می‌شد، دیگه هم خودش و هم بقیه ازش قطع امید می‌کردن و معمولا به زندگی بر نمی‌گشت. تنها در یه مورد یادم هست یکی از بچه‌های مشهد بنام محسن مشهدی که مدت مدیدی دچار اسهال‌خونی شده بود و تنها اسکلت و پوستش باقی مونده بود، بطوری‌که اواخر ایستادن رو پاها براش مشکل بود و بچه ها کمکش می‌کردن، بعد از خواهش و التماس مکرر ما موافقت کردن که ببرنش بیمارستان. محسن قبل از اینکه با اعزامش موافقت بشه، مدتی عصبی شده بود و احساس می کرد باری شده رو دوش بقیه؛ بچه‌ها هم هواشو داشتن و دلداریش می‌دادن. یه روز اومد پیش من و گفت: رحمان من دارم می‌میرم. تو این مدت خیلی بچه‌ها رو اذیت کردم و تحملم کردن می‌خوام از همه حلالیت بطلبم. خیلی دلم شکست. بسختی خودمو کنترل کردم که اشکام جاری نشه و بیشتر از این روحیه‌اش خراب نشه. گفتم: محسن جان من ته دلم روشنه که شفا پیدا می کنی و به امید خدا همدیگه رو تو ایران ملاقات می‌کنیم. گفت: رحمان می دونم داری دلداریم میدی! ولی خودم می‌دونم کارم تمومه. اون روز خیلی باهاش صحبت کردم و آیه و حدیث براش خوندم و از امید و توکل براش گفتم. مقداری اروم شد. با بچه‌ها قرار گذاشتیم همه براش دعا کنیم و هم به عراقیا فشار بیاریم، بلکه ببرنش بیمارستان و خوب بشه. بیماری سختی نبود و علاجش راحت بود، ولی نانجیبا توجه نمی‌کردن تا این که فرد جان می‌داد. به هر حال با دعای خیر بچه‌ها و پی‌گیری مستمر اعزامش کردن بیمارستان؛ در حالی که شاید ۲۰ کیلو بیشتر وزن نداشت. ولی خوشبختانه بعد از یکی دوماه بستری در بیمارستان وقتی برگشت؛ کاملاً خوب شده بود و وزنش برگشته بود سر جاش. تا چند روز سر به سرش میذاشتیم و می‌گفتیم حسین جان! وقتی رفتی مگس وزن بودی و حالا شدی فیل وزن و از همه ما چاق و چله‌تر هستی! این یکی از شیرین‌ترین خاطرات من در اسارت بود که می‌دیدم کسی که همه ازش قطع امید کرده بودیم به زندگی و در نهایت به آغوش خونواده و وطن برگشت.
سرباز ولایت: هیتر برقی و چای داغ چای برای ما در اسارت یه کالای اساسی و حتی پزشکی بود. روزی یه بار و بعدازظهر یه سطل چای به هر آسایشگاه داده می‌شد که به هر اسیر نصف لیوان سهمیه می‌رسید. چای از اونجا برامون اهمیت داشت که شام همیشه آبگوشت با گوشت یخ زده بود و از وقت تقسیم تا صرف اون حدود دو تا سه ساعت فاصله داشت به طوری که خصوصاً زمستونا، یه لایه چربی رو غذا رو می‌گرفت. صرف این شام که از رو ناچاری بود باعث مریضی بچه‌ها، خصوصاً ابتلا به اسهال می‌شد و یه نصف لیوان چای گرم روی این غذا تا حد زیادی از این مرض پیش‌گیری می‌کرد. ولی چای هم مانند شام سرد می‌شد و خاصیتش رو از دست می‌داد. بچه‌ها میومدن رو سطل رو با چند تا پتو می پوشوندن که حداقل خیلی سرد نشه و قابل خوردن باشه. کم کم عده ای دست به یه ابتکار عمل جالب زدن و اون ساخت هیتر برقی با امکانات خیلی ابتدایی بود. ساختن هیتر به این صورت بود که با کمک کارگرایی که برای بیگاری به بیرون اردوگاه برده می‌شدند، مقداری سیمِ برق بصورت قاچاقی وارد اردوگاه می‌شد و بچه‌ها هم به بهونۀ جلوگیری از شکسته شدن سطلای آب، اونا رو دور سطلا می‌پیچیدن. شب که نگهبانا درها رو می بستن دو نفر رو کول هم سوار می‌شدن و دو سر سیم ها رو بصورت قلاب در آورده و به سیم های سقف آسایشگاه وصل می کردن و به دو سر سیم دو تکه قاشق روحی شکسته که یه قرقرۀ لاستیکی وسطشون بود مینداختن داخل سطل. دو سه دقیقه بعد، سطل چای جوش می‌شد و بچه ها تا ماه‌ها با این وسیله چای داغ می‌خوردن و تا عراقیا میومدن سریع سیم رو می کشیدیم و سریع دور سطلا می پیچیدیم. چن بار که عراقیا سرزده میومدن و میدیدن بخار داره از سطل بلند می شه با تعجب می‌پرسیدن چکار می‌کنید چای تا این وقت داغ میمونه؟! و ما هم می گفتیم: تعداد زیادی پتو دورش می‌پیچیم و نمیزاریم بخار خارج بشه و چای داغ می مونه! سری تکان می دادن و می‌رفتن. چند بار که بچه ها با عجله سیم رو کشیدن، برق اردوگاه اتصال کرد و قطع شد. آخرش شک کردن و از طریق یکی از جاسوسا فهمیدن علت قطع برق چی بوده و سیمها رو جمع کردن.
سرباز ولایت: ماست درمانی با بُن های ناچیزی که داشتیم، گاهی چند نفر پولامونو رو هم میذاشتیم و یه قوطی شیر خشک می‌خریدیم. معمولاً چون معدۀ بچه‌ها ضعیف بود و شیرخشک خیلی برای خوردن مناسب نبود و حتی بعضی وقتا شیرخشکای تاریخ مصرف گذشته برامون می‌آوردن، اومدیم با شیر خشک، ماست درست کردیم. اوّل با استفاده از همون هیترهای قاچاقی آب رو می‌جوشوندیم و شیر خشک رو داخلش حل می‌کردیم و صبر می کردیم تا ولرم بشه بعد یه دونه قرص ویتامین سه داخلش مینداختیم و سرشو می‌پوشونیدم و چون ظرف نداشتیم این کارو تو لیوانای روحی انجام می دادیم. این ماست رو بیشتر برای درمان بیمارانی که مبتلا به اسهال می‌شدن استفاده می‌کردیم. واقعا اگه خدا بخاد عدو سبب خیر میشه. دشمن با آوردن شیرِخشکِ بچه و تاریخ مصرف گذشته میخاست ماها رو تحقیر کنه، ولی با کمک خدا و تدبیر بچه ها همین شیرخشک ها و تبدیلشون به ماست سبب نجات جان خیلی از بچه ها شد. حال و روز ما در قرن بیستم و داروی ما برای جلوگیری از مرگ و میر بچه‌ها بعلت اسهال ، استفاده از ماست ساخته شده از شیرخشک و چای جوشانده با هیتر برقی و گاهی تفالۀ خشک شدۀ چای بود. هر روز آشپزها تفاله باقی مانده در ته دیگِ چای رو به یه آسایشگاه می‌دادن و تفاله زیر آفتاب خشک می‌شد و بعنوان داروی ضد اسهال مورد استفاده قرار می‌گرفت.
📷تصویری که توییتر "سردار سلیمانی" پس از مصاحبه با سایت رهبرانقلاب منتشر کرد #فرمانده_سپاه_قدس 🇮🇷 @sepaheghodss
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣کمی هم ،یاد مرگ باشیم. شایدهمین فردا، نوبت ماهم...😔 🌺کلیپ فوق العاده تکون دهنده:👌 استاد متفکر :رائفی پور😍 ☘ #حتما_حتما_ببینید.🙏 🔷🔸🌸✨♦️✨🌸🔸🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣اربعینی ها ! 📣 👈یادتان باشد که ستون به ستون را مدیون قطره قطره خون شهیـــــــدانید . .. اربعینی ها ! 👈وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند : یا زیارت ، یا شهادت اربعینی ها ! 👈میان ِ هروله های بین الحرمین ، یاد کنید از شهـــــــدایی که در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ پرپر شـــدند ... اربعینی ها ! 👈یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای مهران ... چزابه ... ... شلمچه ..