آقا ما رفتیم آفریقا افتادیم گیر آدم خوار ها ، آدم خوره گفت:مال کجایی؟
با ترس گفتم ایران
دور و برشو نگاه کرد اشک تو چشاش جمع شد گفت:
سیل؟
زلزله؟
گرانی؟
تورم؟
اختلاس؟
ملخ؟
قارچ سمی؟
روحانی؟
پراید؟
دلار؟
گوجه؟
پیاز ؟
بنزین ؟
تا اومدم بگم آره
گفت راز زنده موندت چیه لعنتیییی؟
😂☹️😂
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_عشق_که_در_نمیزند 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ #قسمت_چهارم تقریبا یه ۲ ماهی از نامزدیمو
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#قسمت_پنجم
اشک💧 رو گونش رو دستام ریخت سرشو پایین انداخت و گفت
چیزی نیس ولی علی رفته تو کما و....😱
نزاشتم حرفشو ادامه بده بغض گلوم و گرفته بود ملافه رو رو سرم کشیدم و گفتم
-برو بیرون میخوام تنها باشم...😭😭
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود حالم اصلا خوب نبود صدای جیغ مانند دستگاه رو میشنیدم که بالا اومده بود و هجوم پرستارا به اتاق که بلند بلند میگفتن دکتر دکتر بیمار حالش بد شده...
دیگه چیزی نشنیدم
نمیدونم تا چن وقت بیهوش بودم که دوباره چشمامو باز کردم بابا و مامان بالا سرم بودم با دیدنشون رفتم زیر ملاف و گفتم
-صدبار باید بگم تنهام بزارید😔😔
با اینکه همش ۲ ماه از بودنم با علی میگذشت ولی واقعا عاشقش😍 بودم و دوستش داشتم.
..................
۲ روز از مرخص شدنم میگذشت ولی مامان اینا اجازه نمیدادن برم علی رو ببینم. منم لب به غذا نمیزدم و کار شب و روزم گریه و کردن و دعا خوندن واس علی بود.🍃
............
با صدای گریه هستیا متوجه شدم نازی اینا اومدن. چقدر دلم واسه هستیا تنگ شده بود تو این حال بدم فقط دیدن هستیا ارومم میکرد. هستیا رو طبق عادت مامان اورد بالا دادش دست منو و رفت پایین.
ساعتها هستیا رو تو بغلم میگرفتم و گریه میکردم.😭😭 کابوس تصادف هر شب منو از خواب بیدار میکرد. هستیایی که حالا ۹ ماهه شده بود منو نگاه کرد و با زبون خودش یه چیزایی بهم میگفت: خیلی شیرین و کودکانه بود. چقدر واسه بچه، من و علی رویا داشتم علی هم مثل من عاشق😍 هستیا بود علی کجایی بیا ببین هستیا داره میخنده؟! علی علی😢😢😢
بازم گریه....😭😭
هستیا رو برداشتم و واسه اولین بار از اتاقم رفتم بیرون. همه رو مبل نشسته بودن و با دیدن من متعجب شدن. رفتم جلو پای بابا زانو زدم هستیا رو دادم بهش و گفتم:
- تو رو خدا بابا بزار برم علی رو ببینم قول میدم چیزیم نشه⁉️
بابا یه نگاهی به مامان انداخت و گفت
-باشه ولی فقط چند دیقه
.................
از پشت شیشهها داشتم اشک میریختم😭😭 و علی رو میدیم اکسیژن هوا بهش وصل بود و ضربان قلبش💓 میزد پس چرا چشماش بسته بود؟! علی پاشو ببین دارم گریه میکنم😭 یادته وقتی گریه میکردم میگفتی
- گریه میکنی چشمات قشنگتر میشه
میگفتی تا من بخندم
حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده؟؟ علی تو رو خدا پاشو⁉️
..................
دکترا امیدی بهش نداشتن میگفتن حتی اگه به هوشم بیاد فلج میشه ولی من....
من خدارو داشتم خدایی که به موقع خوب بلده معجزه کنه....🍃
یه ماهی میشد که عشقم تو کما بود و زندگیم تاریک شده بود. لعنت به اون سفر لعنت به تو نرجس که گفتی اون سفر رو بریم.
نمیدونم حکمتش چیه ولی خدا سخت داره امتحانم میکنه.😔😔
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو shiva_f@
@karbala_1365
هفتاد و دو سر،بر سر نی میگفتند..
مست ارباب شدن،کشته شدن هم دارد
شبتون حسینی🌸🍃
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌸🍃
✨السلام علیڪ یابقیة الله یا
اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن
ویاشریڪ القرآن ایهاالامام
الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان✨
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج💕
سلام 🍃🌸 صبح بخیر
اول هفته تون سرشار از لبخند☺️
آرزو میکنم که خداوند
برایتان بهترین اتفاقاتِ
خوب و خوش را رقم بزند
و حال دلتان همچون گل
تازه و باطراوت باشد 🌸
روز شنبه تون قشنگ
و آکنده از عطر عشق❤️🍃🌸🍃
#یک_حدیث_یک_حکمت
🍀 حضرت علی (ع) میفرمایند:
✨چه بیچاره است فرزند انسان که مرگش نامعلوم است و بیماری در وجودش امانت و پنهان است، پشهای میتواند آزارش دهد و خواب از چشم او بگیرد و تکّه نانی میتواند در گلوی او گیر کرده و او را بکشد و عرقی که میتواند او را بدبو و منفور بسازد.
📕 نهجالبلاغه
#حدیث_دل🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم ڪرده سـفارش ڪه بگـــو
اولِ هـــــر ↶↶↶ صبح
#بأبۍأنت_و_امۍیااباعبدالله💚
اول صبح سپردم گره ها را بہ حسین❤️
بأبـے انـت و أمــے یـا حســیــــن❤️
#السلام_علی_الحسین
#وعلى_على_بن_الحسين
#وعلى_اولاد_الحسين
#وعلى_الاصحاب_الحسين
'
⚡️ #تلنگر... حتما بخوانید👇
🍃 #امام_باقرعليه_السلام:
از امروز و فردا كردن بپرهيز؛ زيرا آن دريايى است كه هلاک شوندگان در آن غرق می شوند.
إيّاكَ وَالتَّسويفَ، فَإِنَّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلكى
تحف العقول، صفحه 285
امروز و فردا کردن و کار امروز رو به فردا انداختن...
یعنی همینکه می خواهی دیگه نمازهات رو اول وقت و با حضور قلب بخونی یا نمازهات رو با توجه وبا همه وجود بخونی یا می خواهی نمازهات رو به جماعت و در مسجد بخونی یا قضانمازهاتو بخونی ولی می ذاری برای بعدا...
یعنی همینکه می خواهی هر روز قرآن بخونی و دعاهای زیبا رو بخونی ولی می ذاری برای بعدا...
یعنی همینکه که می خواهی امانت یا پول شخصی رو ببری پس بدی می گی حالا بعدا...
یعنی همینکه می خواهی یک کار خیری بکنی می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی یک فن یا هنری رو یاد بگیری می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی دلی را که شکستی و رنجور کرده ای رو بدست بیاری و جبران کنی اما می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی بری با کسی که قهری آشتی کنی می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی شیر آب که چکه چکه می کنه رو درست کنی می گی بعدا...
و...
⚡️فرصت همین حالاست وقتی از چند لحظه خودمون خبرنداریم...
🍃
مثل عکس رخ مهتاب
که افتاده در آب
دردلم هستیُ
بین من وتوفاصله هاست
🍁
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره :
«هر روز سعی ڪنید یک حدیث از کتاب #جهاد_با_نفس را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید؛
بعد از یک سال خواهید دیـد که حتمـاً عوض شـدهاید؛
مانند دارویی که انسان مصرف ڪند و بعد از مدتـی احساس بهبـودی میکند».
🔻 گزیدهای از روایات جهادبانفس :
#امام_صادق_علیهالسلام فرمود:
از سختترین اعمالی ڪه خداوند بر خلقش فرض و واجب کرده است،
یاد کردن فراوان خداست،
سپس فرمود: منظورم «سبحانالله والحمدلله ولاالهالاالله واللهاکبر» نیست، اگرچه اینها نیز ذڪر است،
ولی منظور ذکر خداوند هنگام حلال و حرام است،
که اگر عملی طاعت باشـد، انجام دهـد
و اگر معصیت باشد، ترڪ کند.
_وسائلالشیعه، ج۱۵، ص۲۵۲
#خاطرات_شهدا🌷
با دوستاش رفته بود راهیان نور ، "دیار شهدا" ...
مناطقی که به گفته "خودش" غریب بود...
موقع برگشت از سفر، اتوبوس🚌 رفت ولی "رسول" نرفت!❗️
گفت جا موندم..
بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم تفحص مستقر شده بوده و "رسول" هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه....😊
اون یه مدت شد 10 روز!
واز همان جا بود که با "شهید محمد حسین محمد خانی" آشنا شد.
با آمدن "رسول" به منطقه شرهانی،بعد از مدت ها یک "شهید" پیدا شد....☺️
چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن ماجرای پیدا شدن "شهید" ...
#نقل_از_مادر_شهید🍃
#شهیدرسول_خلیلی 🌷
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
🖋 #سیره_شهدا
مادرش میگوید ، یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت ،
یکی از دوستانم بود ، پرسیدم ، چکار داشت؟!
گفت ، هیچی ، خبر قبول شدنم را در دانشگاه داد!
گفتم ، چی؟؟ ، گفت ، می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ،
رتبه اول؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت ، اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت ، می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
🌹 #شهید #احمدرضا_احدی
صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پرکشیدن پرستو شدن
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊 🖋 #سیره_شهدا مادرش میگوید ، یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گر
🍃
نشسته نفر وسط:
دانشجوی پزشکی
شهیداحمدرضااحدی
@Karbala_1365
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#ولادتحضرتعبدالعظیممبارک♥️
با نور تو راه مستقیمی داریم
در صحن تو جنةالنعیمی داریم
دلتنگ کریم اهلبیتیم ولی
صد شکر که سَیّدالکریمی داریم...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#طنزدرجبهه😁
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، طور دیگر تلافی کرد...
وقت #نماز صبح شروع کردن اذان گفتن.
همہ بیدار شدند نماز خواندند و دوباره خوابیدند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت نیم ساعت به اذان صبح داشتیم و من برایِ
#نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح😜😊