سلم علیه السّلام
یتیمان مسلم
حمیده دختر مسلم بن عقیل
مسلم بن عقیل پیش از واقعه عاشورا
از جمله درخششهای مسلم بن عقیل علیه السلام در دوران خلافت امیر المؤمنین علیه السلام ، حضور او در جنگ صفین در سال 37 هجری است.
در این جنگ، امام میمنه سپاه خود را به امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، عبد الله جعفر و مسلم بن عقیل علیه السلام سپرد و در میسره نیز محمد بن حنفیه، محمد بن ابی بکر، هاشم بن عتبة (هاشم مرقال) را گمارد و قلب سپاه را نیز با عبد الله بن عباس، عباس بن ربیعة، مالک اشتر، رفاعة بن شداد بجلی، سعید بن قیس و عدی بن حاتم آراست. همچنین عمار یاسر، عمرو بن حمق، عامر بن واثله کنانی و قبیصة بن جابر اسدی را در کمین جای داد.
از شرکت او در این جنگ و نیز قرار گرفتن او در ردیف امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر به خوبی معلوم می شود که سن شریف او تقریبا برابر با آن بزرگواران بوده که نام او در شمار سرداران سپاه امیر المؤمنین علیه السلام ذکر شده و در سال 37 هجری او جنگجویی تمام عیار و در حد افراد نام برده در میمنه و میسره و قلب لشکر بوده است و شایستگی این را داشته که امیر المؤمنین علیه السلام او را به این منصب بر گزیده است.
در کتابهای رجالی مختلف نام مسلم بن عقیل علیه السلام در شمار برترین یاران و اصحاب امام مجتبی علیه السلام ذکر شده است که منابع تاریخی نیز بر آن صحه می گذارند. ابن شهر آشوب می نگارد: «از جمله اصحاب خاص و یاران حسن بن علی علیه السلام ، عبد الله بن جعفر، مسلم بن عقیل علیه السلام ، حبابة والبیة، حذیفة بن اسید، جارود بن ابو بشیر، جارود بن منذر، ابو مخنف، لوط بن یحیی و سفیان بن ابی لیلی بودند.
قاصد آفتاب/ نگاهی به زندگانی حضرت مسلم (ع) پیش از واقعه عاشورا
مسلم بن عقیل پیش از واقعه عاشورا
نامه های کوفیان به امام حسین علیه السلام
وقتی مردم کوفه از مرگ معاویه آگاه شدند و دانستند که امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرده است، بی درنگ درباره یزید به جستجو پرداختند.آنگاه بر در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند. همین که اجتماع آنان کامل شد، سلیمان برخاست و به ایراد سخن پرداخت. وی در پایان گفتار خود گفت: شما اطلاع یافته اید که معاویه به هلاکت رسیده و به سوی پروردگار رفته است تا به سزای اعمال خود برسد. فرزندش یزید به جای او به حکومت رسیده است.حسین بن علی ضمن مخالفت با او و بدان جهت که از چنگال طاغوتیان آل ابو سفیان اموی در امان باشد رهسپار مکه شده است. شما که از شیعیان او و قبلا نیز از پیروان پدرش بوده اید، امروز نیازمند یاری شماست. چنانچه می دانید و آماده هستید وی را یاری دهید و با دشمنانش به مبارزه پردازید، آن حضرت بنویسید و آمادگی خود را جهت دعوت به کوفه اعلام دارید. اما چنانچه از پراکندگی و سستی در یاری او بیم دارید، وی را فریب ندهید. همه یک صدا گفتند: ما با دشمن او خواهیم جنگید و در راه او جانفشانی و خود را فدای او خواهیم کرد. بدین ترتیب اهالی کوفه نامه ای برای حسین بن علی (ع) نوشتند و به وسیله عده ای همراه با ابو عبد الله جدلی ارسال داشتند.
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
دعوت اهالی کوفه از امام حسین علیه السلام
نامه امام حسین(ع) در پاسخ به نامه های مردم کوفه
امام حسین و چرایی انتخاب کوفه
مردم شناسی کوفه
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به آمدن به کوفه
8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین«ع» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه
روز شمار قیام کربلا
روز شمار رویدادهای محرم
مسلم در کوفه
چون مسلم بن عقیل، وارد کوفه شد، به خانه «مختار بن ابی عبیده ثقفی» که از سرشناسان شیعه و داماد نعمان بن بشیر حاکم کوفه بود، وارد شد. شیعیان که از ورود مسلم به کوفه آگاه شدند با شادمانی به حضورش می رفتند و با وی بیعت می کردند
نه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.
مرگ سرخ
شهادت حضرت مسلم علیه السلام سفیر شهادت
پس از شهادت
امام حسین علیه السلام پس از رسیدن خبر شهادت مسلم
مصیبت مسلم (س)
فضیلتها و کرامتهای مسلم بن عقیل
یکی از عواملی که می تواند ما را با تربیت عرفانی آشنا سازد و مبانی، معانی، مؤلفه ها، عناصر، ویژگی ها و شاخصه های تربیت عرفانی را در اختیارمان بگذارد تا منطق عرفان قرآنی- اهل بیتی (ع) را شناخته و با آن منطق، عرفان های انحرافی اعم از صوفیانه و سکولار را نقد و تحلیل نماییم، شناخت ما از ابعاد وجودی و شخصیت یاران امام حسین (ع) و تربیت یافتگان مکتب حسینی است. یکی از این یاران و شاگردان مکتب حسین (ع) مسلم بن عقیل است. مسلم پسرعموی امام حسین (ع) است و پیش زمینه های تربیتی عالی داشته است.
. در یکی از نخستین روزها که مردم زیادی برای بیعت دور مسلم حلقه زده بودند. «عابس بن شبیب شاکری همدانی» که در تعهد به تشیع و شجاعت و سخنوری معروفیتی داشت. برخاست و آغاز سخن نمود و گفت:
«سپاس پروردگار متعال که حمد و ثنا شایسته او است. اما بعد: من از مردم به تو چیزی نخواهم گفت و نمی دانم چه در دل دارند و چگونه نظر تو را به خویش جلب کرده اند. اما به خدا سوگند که من تو را از آنچه خودم در دل دارم آگاه می کنم و از ضمیر پنهان خودم سخن می گویم. به خدا قسم! هرگاه مرا بخوانید اجابت می کنم. و در کنار شما با دشمن می جنگم. در راه دفاع از شما آن قدر شمشیر می زنم تا خدای را ملاقات نمایم، و در این کار تنها از پروردگار پاداش می خواهم».
سپس حبیب بن مظاهر برخاست و رو به عابس کرد و گفت:
«خداوند به تو پاداش نیک که همان رحمت واسعه او است، عنایت کند. تو آنچه در دل داشتی، زیبا و سنجیده بیان داشتی. سپس رو به «مسلم بن عقیل علیه السلام» کرد و گفت: اما من نیز به خدا سوگند که بر همان تصمیم و اندیشه عابس می باشم. (مجله مکتب اسلام، شماره 6؛ سال 82؛ صمیمی، غلامحسین)
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه السلام و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟ ..خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه السلام بیعت می کردند. جمعیت زیادی از مبارزان کوفه با مسلم بن عقیل بیعت کردند و او را به تداوم این قیام الهی امیدوار نمودند؛ تا این که تعدادشان به هجده هزار نفر رسید. در این هنگام مسلم نامه ای برای امام حسین(ع) نوشت و آمادگی مردم کوفه را گزارش داد و آن حضرت را دعوت نمود.
مسلم ، در کوفه
مسلم بن عقیل (سفیر انقلاب کربلا)
مسلم سفیر بابصیرت امام حسین(ع)
ورود ابن زیاد به کوفه
حاکم کوفه، نعمان بن بشیر نسبت به سایر استانداران یزید، طمع در قتل و غارت مردم نداشت. وی که از آمدن مسلم بن عقیل به کوفه خبردار شد، در مسجد اعظم کوفه مردم را از سرپیچی و آشوب گری بر حذر داشت، اما یزید با مشورت غلام پدرش سرجون او را از کار برکنار کرد و عبیدالله بن زیاد را به جای وی فرستاد.
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می کرد او امام حسین علیه السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.
ابن زیاد در کوفه
دوران اختفا
عوامل شکست قیام مسلم بن عقیل علیه السلام در کوفه (1)
در خانه هانی بن عروه
مسلم می دانست دیر یا زود عبیداللّه
کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوانمردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می آید. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به شمار می آید. بنا به گفته مسعودی، او بزرگ قبیله مراد بود و هرگاه جنگ و نزاعی در می گرفت، چهار هزار مرد زره پوش و هشت هزار پیاده به یاری او می شتافتند و از قبایل دیگر نیز تا سی هزار نفر به یاری او می آمدند. هانی در جنگ های جمل، صفین و نهروان در صف یاران امام علی علیه السلام حاضر بود. او در جنگ صفین که جنگ ایدئولوژی و عقیده بود، در کنار امام علیه السلام به پاسخگویی شبهه های گمراهان می پرداخت. بعدها نیز بر اساس تاکتیک مبارزه خود، در خانه اش را بر روی مردم گشود تا محل امن مردمی باشد که از ستم امویان به ستوه آمده بودند.
نفوذ دشمن به تشکیلات نهضت
دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زیاد بر کارها مسلط شد و تا حدودی خیالش از آرامش کوفه آسوده گردید، به فکر افتاد تا مسلم را دستگیر کند؛ لذا غلام مخصوص خود «مَعْقِل» را طلبید و سه هزار درهم به او داد تا به بهانه کمک به مس
لم، از جایگاهش آگاه شود. معقل پول را گرفت و در مسجد کوفه نزد مسلم بن عوسجه نشست. شنیده بود که مردم می گویند این مرد برای حسین علیه السلام از مردم بیعت می گیرد. نزدیک تر رفت و به او گفت: من اهل شام و از دوستداران خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستم. می خواهم سه هزار درهم به دست فرستاده حسین علیه السلام برسانم، ولی کسی را نیافتم تا مرا نزد او ببرد. مسلم بن عوسجه فریب حرف های زیبا و اشک های دروغین معقل را خورد و او را نزد مسلم بن عقیل برد. معقل نزد مسلم رفت و آمد می کرد تا جایی که نخستین کسی که می آمد و آخرین فردی که بیرون می رفت او بود.
پس از آنکه ابن زیاد از مخفیگاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می دانست عبیداللّه قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.
نهضت در خطر
قیام مسلم در کوفه
مسلم که از اوضاع هانی بی اطلاع بود، یکی از یاران خود را به دار الاماره فرستاد. همین که دانست وی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زندانی شده است، به منادی خود گفت، شعار یا منصور امت (ای کسی که مردم به یاری او می شتابند) در میان مردم سر دهد، و این شعاری بود که در مواقع جنگی به کار برده می شد. دیری نپایید که چهار هزار نفر در اطراف خانه هانی فراهم آمدند. مسعودی در کتاب مروج الذهب آورده است که ساعتی نگذشت که هیجده هزار مرد گرد او جمع شدند. مسلم به طرف قصر ابن زیاد حرکت کرد. عبید الله که از مسجد بازمی گشت مأمورین به وی اطلاع دادند که مسلم قیام کرده است. ابن زیاد بلافاصله خود را به داخل قصر رسانید و درها را بست و خود را در گوشه ای پنهان داشت، مسلم قبل از هر چیز در جمع آوری مردم کوشید و آنان را همانند سپاهی منظم درآورد، و به آراستن آنان از چپ و راست پرداخت. و خود در میان آنان جای گرفت. او همچنان به سوی قصر به راه افتاده بود و از مردم می خواست که به یاری او بشتابند. دیری نپایید که انبوه مردم در بازار و مسجد فراهم آمدند . کار بر ابن زیاد تنگ شد. پس ناگزیر کسی را فرستاد تا بزرگان مردم کوفه را فراخوانند. اما تعداد افرادی که نزد او آمدند بیش از پنجاه نفر نشد. سی نفر محافظین او و بیست نفر مردمان سرشناس کوفه و نزدیکان او بودند... پس ابن زیاد کثیر بن شهاب را فراخواند و به او دستور داد به همراه آن دسته از قبیله مذحج که فرمانبردار او هستند بیرون رود و مردم را از یاری مسلم بن عقیل باز دارد و آنان را از جنگ بترساند.محمد بن اشعث را نیز مأمور ساخت با آن دسته از قبیله کنده و حضرموت که فرمان او را پیروی می کردند به میان مردم بروند و آنان را از گرد مسلم پراکنده سازند، و پرچم امان برای پناهندگان ترتیب دهد
، و برای عده ای از اشرار مانند همین دستور را صادر کرد.و بقیه سران و مردم کوفه را نزد خود نگه داشت.زیرا که شماره مردمی که با او در قصر بودند اندک بود.بدین جهت به شدت در هراس بود، مردم که در اطراف مسلم بودند و هر آن بر تعدادشان افزوده می شد تا شامگاه درنگ کردند، و هر چه می گذشت کار بر آنان سخت تر می شد.عبید الله به عده ای از اشراف که با وی بودند گفت که به میان مردم بروند و به آنان وعده امتیازات و بخشش بسیاری را بدهند، و آنها را که از فرمان وی سرپیچی کنند از محرومیت و عقوبت بترسانند.کثیر بن شهاب در این باره بسیار سخن گفت، و آنان را از خطر ورود لشگر از شام بیم داد.مردم نیز همین که این سخنان را شنیدند به تدریج پراکنده شدند و راه خانه های خود را پیش گرفتند.
قیام مسلم در کوفه
انفجار پیش از موعد
طوعه زنی جوانمرد
تهدیدها و تطمیعها و دسیسه های ابن زیاد باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابن زیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا می داد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن زیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابن زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت می دهد، در میان مردان بی وفایی که ناگهان این طو
ر مسلم(ع) را تنها می گذارند و از یاد می برند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه می دهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بن قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی می کند از یاران ابن زیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمی کند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه می پذیرد و مخفی می کند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت می کند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان می دهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمی خیزد. وقتی مأمورین را می بیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر می کند و هنگامی که او را تشنه می بیند به او آب می رساند و سیرابش می کند. (زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)؛ پیام زن اردیبهشت 1377؛ شماره 74)
غربت مظلومانه مسلم
کربلایی درون کوفه
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت». تهدید و تطمیع عبیداللّه کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفیگاه مسلم را لو داد. عبیداللّه با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بامها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها یورش می برد. وقتی ابن اشعث به آسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخمهایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه بردند.
کربلایی درون کوفه
کلمه حق در نزد سلطان جور
مسلم بن عقیل، پیشاهنگ نهضت عاشورا، در کوفه دستگیر شد. این قهرمان را دست بسته نزد ابن زیاد آوردند. ماموران او را احاطه کرده بودند و مجلس پر از جمعیت بود. مسلم به مردم سلام داد، اما اعتنایی به ابن زیاد نکرد و به او سلام نگفت.
یکی از ماموران گفت: چرا بر امیر سلام نمی دهی؟
- ساکت شو، بی مادر! تو را چه که حرف بزنی!؟ او که امیر نیست تا به او سلام
بدهم! «ابن زیاد»، خشمگین فریاد کشید: باشد، سلام نگو، بالاخره کشته خواهی شد.
-اگر مرا بکشی، مساله ای نیست. کسی بدتر از تو، فردی بهتر از مرا کشته است!
-وای بر تو! تفرقه افکن و شورشی هستی، بر پیشوای زمان خویش خروج کرده ای و در پی فتنه جویی دودستگی ایجاد کرده ای! مسلم در پاسخ او گفت: معاویه را امت به خلافت برنگزیده بودند; بلکه با نیرنگ بر وصی پیامبر(ص) غلبه یافت و خلافت را غصب کرد. پسرش یزید نیز همچنین. و اما فتنه گری را تو و پدرت بارور ساختید.
من از خداوند امیدوارم که شهادتم را به دست بدترین خلق قرار دهد، در حالی که در طاعت حسین بن علی(ع) باشم که به خلافت سزاوارتر از معاویه و پسرش و آل زیاد است. ابن زیاد که درمانده و عصبانی بود، گفت: ای فاسق! مگر تو نبودی که در مدینه شراب می خوردی؟
مسلم پاسخ داد: کسی به شرابخواری سزاوار است که بیگناهان را می کشد و به لهو و لعب می پردازد.
-خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم!
-تو همواره در پی کشتار بوده ای و همیشه بددل و خبیث بوده ای.
به خدا قسم اگر ده نفر مورد اطمینان در اختیارم بود و امکان نوشیدن آب داشتم، می دیدی که طولی نمی کشید که مرا در همین قصر می دیدی. ولی...حالا که می خواهی مرا بکشی، کسی از قریش برایم برگزین که وصیتهایم را به او بگویم. (جلوه هایی از عاشورا؛ فرهنگ کوثر اردیبهشت 1378، شماره 26)
@asharmadahiii
4_5940292773730059751.mp3
522K
واحد - حضرت مسلم علیه السلام
یا حسین رو مکن سوی این شهر پر بلا یا حسین در همین کوفه شد مسلمت فدا
یا حسین مسلمت با لب تشنه جان سپرد در موج تیر و شمشیر و هم دشنه جان سپرد
دل من گشته غمدیده و غمگسار تو یا حسین کوچه گردی شده کار یار تو
کلام من به این کوفیان حاصلی نداشت در راه حفظ دین جان من قابلی نداشت
من هستم ای گل فاطمه(س) خاک کوی تو صد چون من جانفدای تو، نه ، تار موی تو
یا حسین من که در کوفه جان بر لب تو ام در غربت غصه دار تو و زینب توام
یا حسین این بوَد بر لبم ذکر و زمزمه سیدی ، السلام علیک ، یبن فاطمه(س)
شدم در گلشن عاشقی همچو لاله ات می خورم غصه بر حال و روز سه ساله ات
در کوفه شور جنگ و عداوت شده به پا حرمله خواهد آید به صحرای کربلا
میترسم عاقبت بود و هستت شود فدا میترسم اصغرت روی دستت شود فدا
این باشد آخرین حرفم ای نور عین من سیدی رو مکن سوی کوفه حسین من
@asharmadahiii
ثارالله....ثارالله...
4_5940666341395531149.mp3
1.6M
واحد - حضرت مسلم (علیه السلام)
* حسین من میخوانمت به اشک و شور و زمزمه
حسین من کوفه میا تو را به حق فاطمه
حسین من دلخسته سوی تو اشاره میکنم
با اشک چشم سلامت از دارالعماره میکنم
حسین من اهل جفا نشانی از ننگت زنند
حسین من کوفه میا که روی نی سنگت زنند
آقا ببین دندان من شکسته ظلمِ آن پلید
تو هم شوی دندان شکسته از جنایت یزید
حسین من پرپر شوند از غم گلان لاله ات
کوفه میا سیلی خورد صورت سه ساله ات. واحد - حضرت مسلم (علیه السلام)
* حسین من میخوانمت به اشک و شور و زمزمه
حسین من کوفه میا تو را به حق فاطمه
حسین من دلخسته سوی تو اشاره میکنم
با اشک چشم سلامت از دارالعماره میکنم
حسین من اهل جفا نشانی از ننگت زنند
حسین من کوفه میا که روی نی سنگت زنند
آقا ببین دندان من شکسته ظلمِ آن پلید
تو هم شوی دندان شکسته از جنایت یزید
حسین من پرپر شوند از غم گلان لاله ات
کوفه میا سیلی خورد صورت سه ساله ات. @asharmadahiii
▪️ 8 ذیحجه #حرکت_کاروان_امام_حسین(ع) از مکه به کربلا
.
🏴تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد😔@asharmadahiii
متن روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام ـــ مرحوم کافی
روضه شجاعت مسلم علیه السلام و بی وفایی مردم کوفه
جان ختم المرسلین در کوفه جا دارد، ندارد
بهتر از روح الامین در کوفه جا دارد، ندارد
افسر جانباز حق در کوفه سر گردان و بی کس
نائب سلطان حق در کوفه جا دارد، ندارد
مسلم بی خانمان در کوچه می گردد امشب
یک جهان ایمان و دین در کوفه جا دارد، ندارد
آسمان کوفه امشب گریه کن بر حال مسلم
اختر قرآن ببین در کوفه جا دارد، ندارد
امتحان حق نگر از مسلمانان و مسلم
مسلم است ای مسلمی در کوفه جا دارد،ندارد
طوعه صدا زد، آقا جان من که نمرده ام ، زن هم باشم، اما بیا داخل خانه؛ اگر هیچ کسی سراغت نیامد من پناهت می دهم. مسلم را به داخل خانه برد. شبانه مسلم در خانه طوعه بود تا صبح شد. پسر این زن رفت دارالإماره خبر داد؛ دنبال مسلم نگردید، مسلم میان خانه ماست. عبیدالله، مصعب را با دویست سر باز فرستاد گفت: برو مسلم را دستگیر کن. یه وقت طوعه آمد خانه گفت: آقا جان دور خانه را محاصره کردند، مثل اینکه فهمیدند شما در خانه ما هستید؛ مسلم فرمود: مانعی ندارد، اسبم را بیار، استرم را بیار،شمشیر و سپرم را بیاور من از خانه ات بیرون می روم…
مسلم بن عقیل از میان خانه بیرون آمد، هی شمشیر می زند و می کشد و روی زمین می ریزد. مردمی که آمده بودند به او دست بیعت داده بودند، پشت سرش نماز خوانده بودند، این بی انصافا آمدند دسته های نی آتش می زدند و از پشت بامها روی سر مسلم می زدند.
یه وقت مصغب فرستاد پیش عبیدالله که کمک بفرست، دویست سرباز دیگر آمدند، باز هم فرستاد که کمک بفرست، دویست سرباز هم دوباره آمدند؛ یک وقت پیغام داد، مصعب یک نفر را فرستادم دستگیر کنی، شصتصد سرباز فرستادم؛ یه وقت جواب داد، عبیدالله تو مگر منو به جنگ یک کوفی فرستادی آخر این مسلم بن عقیله شیر بیشه ی شجاعته، برادر علی هست.
آخرهم نتونستن از راه عادی دستگیرش کنند؛ روی چاله بزرگی یک مقدار حصیر و خاک ریختند، رویش را پوشاندند، مسلم در حال جنگ کردن یک دفعه داخل چاله افتاد، دور چاله را گرفتند دست مسلم را به پشت سر بستند…
همین طور که می آوردنش طرف دارالعماره یک ظالمی یک شمشیر حواله مسلم کرد، لب بالای مسلم قطع شد مسلم را آوردند طرف دارالإماره …
تا وارد دارالإماره شد مسلم بنا کرد به گریه کردن، عبیدالله گفت: چرا گریه می کنی؟ کسی که در این کار می افتد باید پی کشته شدن را به تنش بمالد. صدا زد عبیدالله بخدا قسم اگر برای خودم و کشته شدم گریه کنم. گفت: پس برای کی گریه می کنی؟ گفت: دلم می سوزد که کاغذ نوشتم حسین علیه السلام بیاید، می ترسم امام حسین دست زن و بچه هایش را بگیرد و گیر شما مردم بی وفا بیافتد …
صدا زد مسلم دستور دادم تو را بکشند؛ صدا زد عبیدالله سه تا وصیت دارم گوش کن، اول وصیت من این است که وقتی من را کشتید بدنم را روی خاک ها نگذارید، منو دفنم کنید، وصیت دوم من این هست، هفتصد درهم در کوفه قرض دارم، دادم به فقراء، می خواهم این زره من را بفروشید و قرضم را ادا کنید، عبیدالله یک وصیت دیگر هم دارم آن هم این هست که دلم می خواهد یک نامه بنویسید که امام حسین نیاید …. @asharmadahiii
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را
زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را
به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم
لب عطشان نهادم زیر خنجر حنجر خود را
به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را
که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را
به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوست تر دارم
که وقف خاک جانان کرده ام خاکستر خود را
آوردنش تو دارالعماره ، دست بسته ، همه ی بدن خون آلود،لب پاره ، دندونها شکسته ، آب آوردن ، یه بار، دوبار، سه بار،هربار خون لب ها ریخت ، دید نمی تونه بنوشه ، گفت مثل اینکه باید لب تشنه جون بدم ، آیا کسی پیدا میشه،از جانب من به اربابم ، به آقام ، به امامم پیام من رو برسونه، چون از در که وارد شد،گفتند به امیر سلام کن،گفت این امیر، امیر شماست ، امیر من حسینه، یا ابا عبدالله گفت نامه نوشتم آقا ومولام حسین بیاد می ترسم بیاد گرفتار دست شما کوفیان بشه
چند بیت دیگه بخونم از همه شما التماس دعا انشاالله وعده من و شما زاویه مسجد کوفه کنار حرم مطهر حضرت مسلم ابن عقیل (ع)
یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید
که سوی مکّه افکندم نگاه آخر خود را
صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری
که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را
الا ای یوسف زهرا میا کوفه که می ترسم
به چنگ گرگ ها بینی علیِّ اکبر خود را
میا از کعبه ای مولای من در این منای خون
که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را
حسین جان ….حسین جان ……. @asharmadahiii
متن روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام ـ حجت الاسلام والمسلمین هاشمی نژاد حفظه الله
روضه وصیت مسلم علیه السلام در آخرین لحضات عمرشان
ای خدا شب شده و من چه کنم یه تن و این همه دشمن چه کنم
اهل کوفه که پیمان شکستند خود نمک خورده، نمکدان شکستند
صبح درآمد همگی پیوستن شب در خانه به رویم بستند
صبح من شمع و همه پروانه شام بیگانه تر از بیگانه
وقتی بالای دارالاماره بدند، گفتند: مسلم حرفی داری؟ وصیتی داری؟ فقط یک جمله گفت: یک نامه برای حسین بنویسید و بگویید که به کوفه نیاید، کوفی وفا ندارد؛ فردا پایین دارلاماره همه منتظرند، هر کسی چیزی می گوید، یکی می گوید: الان مسلم سر سفره شان نشسته است، یکی می گوید: هر چی باشد مسلم مهمان است، یکی می گوید: مسلم را کشتند، یه وقت از بالای دارالاماره فریاد بزنند کنار بروید، کنار بروید، بدن بی سر مسلم بن عقیل از بالای دالاماره روی زمین افتاد….@asharmadahiii
متن روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام ـ سیدمهدی میرداماد
السلام علیک یا سفیر الحسین علیه السلام
خیلی این آقا مقام و منزلت داره،من سه چهار فراز از زیارت شو نوشتم،طولانیه،زیارت مأثوره ی از امام ِ،خیلی قشنگ و زیبا و پُر معناست
السلام علی اول الشهداء و سید السُّعداء،آقای سعادتمندان،
السلام علی الهادی بنفسه و مهجته،کسی که همه ی وجودش رو برا امامش عطا کرد و داد،همه جونش و همه سرمایه اش رو،
السلام علییک ایها الشهیدُالفقیه المظلوم ،فقیه،مسلم مگه کم کسیه،داماد امیرالمؤمنین ،خواهر ابی عبدالله رو گرفته،ابی عبدالله دایی بچه های مسلم ِ،مسلم بن عقیل سردار کنار دست امام مجتبی بوده،توی صفین میسره لشکر(جناح چپ) دستش بوده،مورد اعتماد بوده،بالاتر از اینها،مرحوم صدوق تو أمالی نقل می کنه،می گه:یه روز امیر المؤمنین اومد محضر رسول خدا(ص)،سئوال کرد آقاجان شما به برادر من علاقه دارید یا نه؟پیغمبر فرمود آره علی جان به دو دلیل عقیل و دوست دارم،دلیل اولش اینه برادر تو است،فرزند ابوطالب ِ،دلیل دومش بیچاره می کنه آدم رو،اصلاً می مونی سر سفره کی هستی،دلیل دوم علی جان عقیل رو دوست دارم چون یه پسری داره،این پسر در راه محبت پسر تو کشته می شه،علی جان دوستش دارم،پسرش فدایی پسر تو است،قبل کربلا،این خبرها نیست،پیغمبر داره روضه می خونه،خیلی گوش بده،عبارت عجیبه سه تا نکنه داره،نکته اول:پیغمبر فرمود علی جان،اهل ایمان بر این پسر گریه می کنند،الله اکبر،استنباط می شه کرد،نشانه ی ایمان یکی گریه بر مسلم ِ، دیگه،پیغمبر فرمود:مؤمنین براش گریه می کنن،دوم علی جان،این مسلم فرشتگان خدا بر او صلوات و درود می فرستند،بعد عجیبه،می گه به اینجا که رسید،پیغمبر شروع کرد گریه کردن،عبارت عجیب حدیث اینه، می گه:اون قدر گریه کرد،حتی جرت دموع علی صدره،پیغمبر لولاک لما خلقت الافلاک،می گن اینقدر برا مسلم گریه کرد،اشکاش رو سینه اش چکید،این مسلمه با این عظمت با این مقام،حالا من و تو اومدیم از مسلم عاشقی یاد بگیریم،از مسلم فدا شدن برا امام زمان یاد بگیریم،اومدیم از مسلم یاد بگیریم،آدم وقتی می خواد خودش رو خرج امامش کنه،باید بدون کم و کاست،می خوای یاد بگیری بسم الله:
بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بنده ی دربار اباعبدالله
منتظر مانده ی دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله
تا خدا هست خریدار اباعبدالله
عشق بازی رو یاد بگیر
عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر یارش را
باز آماده کند جان دگربارش را
شب اول ِ،من از اول مجلس منتظر بودم این اسم بیاد،آخه با این اسم امشب گره باز می شه،تو هم منتظری نشون بده
عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر یارش را
باز آماده کند جان دگربارش را
فاطمه پیش خدا پیش برد کارش را
هر که اوفتاد پی کار اباعبدالله
اونایی که تو این دهه همه ی کاراتون و می زارید کنار،می گید کار فقط کار حسین،فعلاً مهمتر از همه دنیا حسینه،فاطمه اون دنیا می گه،همه رو رها کن ،دست این رو من بگیرم،این محرما همه چیزش تعطیل بود،فقط حسین
مانده از جلوه ی والای تو حیران مسلم
جان خود ریخت به پای تو به یک آن مسلم
عید قربان شهان، هست فراوان مسلم
من به قربان تو نه جان هزاران مسلم
تازه قربان علمدار اباعبدالله
قبل از آنکه بیاید خبرم را ببرید
کمک کنید شب اول ِ،خبر دادن،تو منزل ثعلبیه به امام حسین علیه السلام گفتند:آقا مسلم تو رو تو کوفه کشتند،حضرت گریه کرد،گفت:مسلم پسر عموی من بود،سفیر من بود،مورد اعتماد من بود،
قبل از آنکه بیاید خبرم را ببرید
زیر پایش مژه ی چشم ترم را ببرید
محضرش دست به دست این جگرم را ببرید
گر سرم را و سر دو پسرم را ببرید
باز هستیم بدهکار اباعبدالله
این که چیزی نیست،خودم فدات حسین،زن و بچه ام فدات حسین،آخ گریه تو به من می گه،روضه ام الان وقتشه
وقت حجران به گریبان چه نیازی دارم
به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم
به لب پاره به دندان چه نیازی دارم
به سر شانه ی اینان چه نیازی دارم
تا سرم هست به دیواراباعبدالله
آی حسین…
با همه ی مقاومتش،با همه ی سرداری و دلیریش،بهش نیرنگ زدن،اَمان نامه ی دروغین بهش دادن،گودال سر راهش کندن،و اِلا به این راحتی مسلم و نمی تونستن بگیرند،گفتم: گودال،یاد چی می افتند بعضی ها،اصلاً رسم این کوفیا همین بود،می خواستند یکی و گیر بندازند،سر راهش گودال می کندند،چیه؟یه گودال تو رو این جوری به هم می ریزه،من رد شم،اصلاً بنا ندارم این جوری روضه بخونم شب اول،می خوام بگم این مسلم،آقایی است که در راه ولی خدا اول فدایی قرار گرفت،قربونش برم،مادر ما زهرا هم اولین فدایی علی است،اما زهرا کجا،مدینه کجا،کوفه کجا،هر دو اول فدایی اند،ناله دارا،شب اول روضه ام همینه،می خوام بگم این کلمات برات آشناست یا نه،این کلمات هم روضه مسلم رو در بر میگیره،هم روضه ی مدینه رو،من فقط یه کلمه رو میگم رد می شم،هرکی ناله داره،این کلمه ها مشترکه،می خوام