اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ....
فریاد یا محمداه....حسین رسید به کربلا...
وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
*ای کاش مثل فردا کربلا بودم...با رفقام جارو میکردم..آب میپاشیدم...همچین که قافلت از دور میرسید یه نگاهی به من میکردی،منم دست ادب به سینم میگذاشتم،صدا میزدم: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*
گر سوخته است بال و پرت فابک للحسین
افتاده داغ بر جگرت، فابک للحسین
*اگه قراره حسین جان بگی یه حسین جان بگو صدات برسه کربلا،یعنی آقا منم هستم رو منم حساب کن،بدم ولی دوست دارم...حسین جان...حسین جان...امشب میخوایم به وصیت امام رضا عمل کنیم...ای کاش الان کربلا بودم...*
شب های جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا2
گوید حسین من چه شد...
نور دوعین من چه شد...2
*مثل فردا چه خبره؟*
یه دختری رو محملا،خواب اسیری میبینه
خواب میبینه رو صورتش،گرد یتیمی میشینه
حسین...
رباب لالایی میخونه....الهی اصغر نمیره
*اشک قطره ایه که ما رو به دریای رحمت وصل میکنه...اشک چیزیه که پاکمون کنه،چون باطنا وصل به کر میشیم *
این اشک رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
تو اشک غم حسین را پاک نکن
بگذار که این اشک تو را پاک کند...
حسین جان...
*امام رضا فرمود:یابن شبیب محرم همون ماهیه که اهل جاهلیت حرمتش رو نگه میداشتند" فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا" اما این مردم حرمتش رو نگه نداشتند،حرمت پیغمبر رو نگه نداشتند" لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ" بچه هاشو تو همین ماه محرم کشتند" وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ" زنانش رو به اسیری بردن،بارو بنه اش رو غارت کردند..اینجای روایت امام رضا فرمود" فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً" خدا نبخشدشون... یابن شبیب حالا میخوام یه چیزی بهت بگم حواست باشه.به همه حسینیا تا قیامت برسون." یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ " اگه خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن" فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْش"من نمیگم کبش معنیش چیه...من نمیگم مردم جاهلیت قوچ رو چطور سر میبریدند...اما تو اینطور بشنو:ای پسر شبیب اون طوری که سر گوسفند رو جدا میکنند...شب گریه هست...روز اول محرمه،باید اشک گرفت...باید به امام زمان اقتدا کرد که فرمود" فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً"صبح وشب برات گریه میکنم" وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً"اگر اشکم خشک بشه خون گریه میکنم.*
بگذار ما به جای تو گرییم بر حسین
تبدیل تا که به خون نشود اشک های تو
*یا صاحب الزمان*
تا هم رکاب قافله ی نینوا شویم
در ابتدای هر سفرت فابک للحسین...
*فردا میرسه کربلا...فردا زینب با احترام پیاده میشه.خدا رحمت کنه حاج آقامجتبی تهرانی رو.میفرمود:وقتی زینب از مدینه میخواست حرکت کنه همچین که به دهلیز خانه رسید مردم آمدند بدرقه کنند،ابالفضل آمد درون منزل،شمشیر رو کشید،صدا زد: "ایهاالناس!غضوا ابصارکم"چشماتونو ببندید...(بعضیا فهمیدند...) " و قطعوا رئوسکم..."سرهاتونو پایین بیندازید...دختر علی میخواد سوار بشه...این مرد خدا میفرمود:مردم برگشتند سمت دیوار،سراشونو پایین انداختند...مثله فرداییم با احترام پیاده شد،یکی براش رکاب گرفت...یکی زیر بغلای عمه رو گرفت...*
وقتی در آستانه ی پاییز برگ ریز2
گل ریخته ست دور و برت فابک للحسین...
*مردم من منا بودم...این جنازه ها رو به بدبختی جمع کردند...5000 یاس سفید پرپر شد...این بدنا بالاخره جمع شد...اما منای کربلا رو میدونید چه خبر بود؟! بین این همه مصیبت چیزی نمونده بود زین العابدین جون بده...یه وقت صدا زد:عمه مگه اینا ما رو مسلمون نمیدونند؟بدنای نحس خودشون رو...چی گفت؟!*
وقتی در آستانه ی پاییز برگ ریز
گل ریخته ست دور و برت فابک للحسین...
*فردا با کمک عمو پیاده شدند،با کمک برادرا پیاده شدند،اما روز یازدهم ....وقتی بدن ها رو دیدندمثل برگ خزون می افتادند...روز اربعین هم وقتی رسیدند کربلا مثل برگ خزون می افتادند.@Kashkulll
ته حسین اومدند دورت حلقه زدند،گفتند:حسین جان ان شاءالله یه روز برات تلافی می كنیم، حالا موقشه
تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت
كمان و تیر به حدِّ وَفور می آید
میخوای ناله بزنی برای این ناله بزن:
دلم برای گلویِ تو غرق ِ آشوب است
ز بسكه نیزهی پهن و قَطور می آید
به چنگِ مسلخ ِ این دشت چند خورجین سنگ
به قصدِ كشتن ِ آیاتِ نور می آید
ابی عبدالله از همین روز اول سفارش كرد،زینب جان: نكنه بی صبری كنی،نكنه یه وقت موهاتون بر اثر عزاداری در برابر نامحرم مشخص بشه، حالا زینب داره یه روزهایی رو می بینه،گفت:
گُل و خوش آمدِشان پیشكش، چرا دیگر؟
برایِ بردنِ معجر به زور می آید
رقیهی تو دلش آب می شود از ترس
صدایِ شیهه و سُمِّ سُتور می آید
صدایِ مادر ِ پهلو شكسته از حالا
ز سمتِ كوفه ز كُنج ِ تنور می آید
شاعر:علیرضا شریف
حسین....... با چه عزت و جلالی عمه ی سادات رو پیاده كردند، اما این عزت و جلال چقدر زود تموم شد،چیزی نگذشت اومد كنار گودال،نشست روی خاك،صدا زد آی غیرت الله،پاشو ببین ناموست رو دارند می برند،یكی بیاد به داد زینب برسه....حسین... اشكاتو روی دست بگیر،موقع اجابت دعاست، اللهم عجل لولیك الفرج. @Kashkulll
یه دفعه اسب از حرکت ایستاد؛ابی عبدالله اسب رو عوض کرد؛دومین مرکب حرکت نکرد،هفت الی هشت مرکب عوض کرد ابی عبدالله؛تک تک مرکب ها از حرکت ایستادند،باید با تشریفات وارد صحرای کربلا بشه،همه متعجبند؛دل عباس به شور افتاد،حضرت به بعضی اصحاب فرمودند کسی هست واقف به این سرزمین باشه،پیرمردی را آوردند،حضرت فرمودند:نام این سرزمین چیه؟آقاجان غاضریه،نام دیگر؟قادسیه،نام دیگر؟طف، نام دیگر؟نینوا، گفت و گفت و گفت حضرت فرمودند: اسم دیگری هم داره؟عرض کرد آقاجان نام دیگری هم داره،به این سرزمین کربلا میگن،یه دفعه پسر علی وفاطمه متغیر شد؛در محضر ربوبیت دست به دعا بلند کرد"اعوذ بالله من الکرب والبلاء"وقتی این جمله رو گفت یه نگاهی کرد به کاشف الکرب عن وجه الحسین با اینکه با ورود به کربلا دل میگیره اما با نظر به روی عباس دلش باز شد،فرمود:داداشم بگو خیمه ها رو همینجا برپا کنند؛ناقه ها رو بخوابونند"
خیمه ها افراشته شد،ناقه ها خوابانده شد،وقت اجلال نزول علیا مخدره زینب آمد؛دو گروه از جوانان بنی هاشم صف بستند در جلو و عقب ناقه که چشم اصحاب به سایه ی زینبم نیفته،بین این ها گمون کنم علی اکبر ناقه ی بی بی رو خوابونده؛قمر منیر بنی هاشم،بطل العرب و العجم با آن قد رشید زانو زد مقابل کجاوه،پرده ی محمل کنار رفت،مگه عباس جرات داره با اینکه محرم زینبه به صورت زینب نگاه کنه؟عباس آموخته ی مکتب ادب ام البنین است؛تو چشم حسینم نگاه نمیکنه؛حسین و زینب عاشق خضوع و خشوع و ادب عباسند،همه ی هاشمیون زیبان اما بین این ستاره ها ماه،ابالفضله،دلم میخواد بگم:یاد اون دری تو کربلا افتادم که وقتی میخوای وارد حرم ابالفضل بشی اون بالا نوشته" السلام علیک یا قمرالعشیرة"
زیبایی ابالفضل هم به صورت است هم به سیرت،راویان نوشتند چنان به پیشانیشان جای مهر بود از سجده های طولانی و مکرر که همگان مبهوت میشدند،امیر فرزانه ی لشگر حسین زانو زده حالا زینب معطل میکنه،بلکه عباس سر بلند کنه اما این خداوندگار ادب و حیا روش نمیشه سر بلند کنه؛به عقیده ی من وقتی زینب این دو صف رو دید وقتی بین این دو صف این شیر نشسته رو دید به گمان من گفت:" ماشاء الله لا قوة الا بالله" این جور وقتا زن ها میگن:الهی داغتو نبینم،نمیدونم ابالفضل دستشو گرفت یا علی اکبر همچین که عباس دستشو گرفت یه نگاه به دست عباس کرد؛پا گذاشت رو زمین کربلا برقی سراسر وجودش رو گرفت عباس دلواپس شد،علی اکبر دلواپس شد،زیر بغل های زینبو گرفتند،رشید بود آری علیا مخدره زینب،ولی زن ها از پنجاه سالگی به بعد تکیشون به پسران و محارمشونه،محارم زیر بغلهای زینبو گرفتند؛رفت تو خیمه،اصحاب رفتند پای سخنرانی و خطبه ی سیدالشهدا نشستند،یه وقت دیدند بچه های زینب دویدند دایی جان حال مادر دگرگونه،ابی عبدالله اومد تو خیمه دید زینب ایستاده؛عرض کرد داداش اینجا کجاست؟شروع کرد گفتن؛اینجا همونجاست که پای بستر مادرمون،مادر برات گفت؛بابام برات گفت؛پیغمبر و برادرم گفتن،حرفایی که خواهر و برادر زدند بماند،اما این حرفا رو یه بار دیگه شب عاشورا زدند.
زینب وارد کربلا شد با این تشریفات وارد کربلا شد اما یه روز خواستند زینبو ببرند...اخه زینب روز یازدهم دید دارن مابقی خیمه ها رو میسوزونند،زن ها رو به ردیف، ستونی از اسرا درست کردند،گمون کنم جلودار زینبه... @Kashkulll
از خدا هر وقت که اذن محرم خواستم
پیشتر از آن ظهورت را دمادم خواستم
هر زمان هم رخصت سینه زدن می خواستم
پشت بندش دیده ای از اشک زمزم خواستم
خواستم در این عزاداری بساطی جور را
تا که خرج تو شوم رزقی فراهم خواستم
صبح گریه می کنی تا شب، و شب تا صبح را
گریه کردن را شبیه تو دمادم خواستم
وقتی از آقا امام زمان(عج) در عالم رؤیا سئوال كرد برا كدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند،اگه اشك چشمم تموم شه خون گریه می كنم؟ آیا روضه ی جد غریبتون حسین بود؟ فرمود:اگه جدَّم هم بود با من برای این روضه گریه می كرد.آیا روضه ی عمو جانت قمر بنی هاشم بود؟فرمود: اگه عموم هم بود با من گریه می كرد. روضه ی علی اكبر و قاسم؟نه..آقا پس اون كدوم روضه است؟ فرمود:من برای روضه ی عمه جانم زینب ،برای مظلومیت عمه جانم زینب،برای اسیری رفتن عمه جانم زینب
تا عزاداران جدت را بگریانم ز تو
روضه و شعر و گریز و نوحه و دَم خواستم
چون شهیدان در رکاب تو شهادت را ولی
روی دامان تو در خط مقدم خواستم
كجایند اونایی كه با اخلاص برای عمه جان امام زمان اشك می ریختند؟
تو عزاداری و در این روزها غرق غمی
از سر شرمندگی بوده اگر کم خواستم
آقا جان كم خواستم از شما،اما این یكی رو التماستون هم می كنم:
تا که امضای تو زینت بخش طومارم شود
غیر اشک و ناله از تو کربلا هم خواستم
كربلا،كربلا....هر كی دلش دنبال قافله ی حضرت زینب سلام الله علیهاست بگه:كربلا،كربلا.....
این دل تنگم غصه ها دارد
گویآ میل كربلا دارد
كربلا كربلا.....
می روم بینم در كجا زینب
شكوه از شمر بی حیا دارد
***
ز راه خسته ای از التهاب می لرزید
تمام ِ عاطفه زیـر ِ نقـاب می لرزید
ستاره رنگ پریده سراغ ِ ماه گرفت
ز ترس و دلهرهی بی حساب می لرزید
گلابِ اشك رویِ گونه هایِ معصومی
كه پوست پوست شد از آفتاب می لرزید
تا حالا كه سوار برمحمل ها بودند،سایه ی عمو رو سرشون بود،سایه ی داداش علی اكبر رو سرشون بود،حالا كه دارند از مركب ها پیاده میشند،امشب صورت ها سوخته،پوست پوست شده. ای وای از بعد از این چه می كنند بچه ها؟ هر كار كردند مركب تكون نخورد:
گرفته بود زمین پایِ ذوالجناح انگار
ز شرم ِ هِی شدن و اجتناب می لرزید
هر آنچه بیشتر از نام ِ این زمین می گفت
چه بیشتر دلی از هر جواب می لرزید
كجاست این سرزمین؟این جا رو غاضریه میگند،این جا رو نینوا هم میگند.آقا اباعبدالله فرمود:آیا اسم دیگه ای هم داره؟یه وقت یه پیرمردی گفت:آقاجان،بله، این جا رو كرببلا هم میگند. تا گفت:كرببلا. یه وقت دیدند زینب یه آهی كشید،صدا زد وای دلم،حسین جان،این چه سرزمینی است؟یه مرتبه ابی عبدالله صدا زد: اَعوذُ بالله مِنَ الْکَربِ وَالْبَلا
كشید چادرِ عصمت عقیله بر صورت
ز گریه شانهی او در حجاب می لرزید
یه نگاه ابی عبدالله كرد،عباسم چرا معطلی؟ خواهرت رو با احترام پیاده كن،جوانهای بنی هاشم صف كشیدند،جلوتر از همه قمر بنی هاشم،پاهاشو ركاب قرار داد،سیدتی و مولاتی،پای عباس ركاب شد
به خیر گذشت، ز محمل پیاده اش كردند
عجیب پاش ولی بر ركاب می لرزید
نشست سایه و گهواره را تكان می داد
ز برقِ تیرِ سه شعبه رباب(س) می لرزید
ز رسمِ تازهی مهمان نوازیِ كوفه
هنوز شكرِ خدا مشكِ آب می لرزید
وزید گرد و غباری كه بویِ هجران داشت
نگاهِ ابریِ زینب(س) هوای باران داشت
گفت:داداشم،عزیز دلم،این چه سرزمینی است قربونت برم؟
بگو اكبر ببندد محمل من
كه این صحرا نموده خون دل من
اَمون از دل زینب،وای از دل زینب
گفت:گریه نكن عزیز دلم،این وعده ی حتمی خداست،جدم رسول خدا رو در عالم رؤیا دیدم اینجارو بهم نشون داده،زینب جان یاد خاطره ای افتادم برات بگم:از جنگ صفین برمی گشتیم،رسیدیم توی این سرزمین یه چند لحظه بابام امیرالمؤمنین سرش رو گذاشت روی شونه ی داداش حسنم،یه چند لحظه ای خوابید،یه مرتبه دیدم بابام از خواب بیدار شد،شروع كرد گریه كردن،داداشم می گفت:باباجونم چی شده؟چرا اینقدر بی تاب شدی بابا؟فرمود: الان توی این سرزمین دیدم دریایی از خون ِ،حسینم توی این دریا داره دست و پا میزنه، هرچی میگه: یكی كمكم كنه، كسی به دادش نمی رسه
***
گفت حسین(ع)جان
چقدر لشكر ِ مستِ غرور می آید؟
برایِ بستن ِ راهِ عبور می آید!
كتابِ خاطره های دلِ صبورم را
شرارِ تیغ برایِ مُرور می آید
پی گرفتنت از زندگی ِ شیرینم
سپاهِ حرمله با چشم ِ شور می آید
تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت
داداش من كه یادم نرفته،تو همین كوفه،وقتی خشك سالی اومده بود،اومدند دورت رو گرفتند،گفتند: حسین جان بابات علی گفته بیاییم پیش تو،تو دعا كنی خدا باران رحمتش رو بفرسته، حسین جان یادته تا دستت رو بالا آوردی،اصلاً خدا نگذاشت معطل بشی،چنان باران رحمتی تو این شهر فرستاد،سابقه نداشت حسین،یاد
بار بگشایید ای یاران که اینجا کربلاست
کربلایی کز ازل خاکش معطر با بلاست
حاجیا را کعبه گل گر طواف دل بود
عاشقان را کعبه ی دل خاک این منزل بود
خاک پاکش لوح محفوظ تمام رنج هاست
رنج را باید تحمل چون کلید گنج هاست
این زمین آینه دار جنگ آب و آبروست
هر که گردد تشنه تر شهد بلایش در سبوست
سفره مهمان سرایش خالی از برگ و نواست
برگ برگ نخل هایش تشنه خون خداست
جز عطش ما را در اینجا ساقی میخانه نیست
تشنگی را جز شراب مرگ در پیمانه نیست. @Kashkulll
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى جَعَلَ اللَّيْلَ لِباساً، وَالنَّوْمَ سُباتاً، وَجَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً، لَكَ الْحَمْدُ أَنْ بَعَثْتَنِى مِنْ مَرْقَدِى وَلَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً، حَمْداً دائِماً لَايَنْقِطعُ أَبَداً، وَلَا يُحْصِى لَهُ الْخَلائِقُ عَدَداً، اللّٰهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ، وَقَدَّرْتَ وَقَضَيْتَ، وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ، وَأَمْرَضْتَ وَشَفَيْتَ، وَعافَيْتَ وَ أَبْلَيْتَ، وَعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ، وَعَلَى الْمُلْكِ احْتَوَيْتَ؛به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگی است، ستایش خدا را که شب را پوشش و خواب را مایه آرامش و روز را زمینه تکاپو قرار داده، ستایش فقط شایسته توست که مرا از خوابگاهم برانگیختی و اگر میخواستی خوابم را جاودان میساختی، ستایش دائم که هرگز پایان نیابد و سپاس بیکران که آفریدگان از شمارش آن ناتواناند، خدایا! ستایش تنها شایسته توست که آفریدی و سامان دادی و اندازه مقرر نمودی و فرمان دادی و میراندی و زنده کردی و بیمار نمودی و درمان کردی و بهبودی عنایت فرمودی و فرسوده ساختی و بر عرش هستی استیلا یافتی و بر فرمانروایی جهان چیره گشتی؛أَدْعُوكَ دُعَاءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسِيلَتُهُ، وَانْقَطَعَتْ حِيلَتُهُ، وَاقْتَرَبَ أَجَلُهُ، وَتَدَانَىٰ فِى الدُّنْيَا أَمَلُهُ، واشْتَدَّتْ إِلَىٰ رَحْمَتِكَ فاقَتُهُ، وَعَظُمَتْ لِتَفْرِيطِهِ حَسْرَتُهُ، وَكَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَعَثْرَتُهُ، وَخَلُصَتْ لِوَجْهِكَ تَوْبَتُهُ، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَارْزُقْنِى شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلَا تَحْرِمْنِى صُحْبَتَهُ، إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. اللّٰهُمَّ اقْضِ لِى فِى الْأَرْبَعاءِ أَرْبَعاً: اجْعَلْ قُوَّتِى فِى طَاعَتِكَ، وَنَشَاطِى فِى عِبَادَتِكَ، وَرَغْبَتِى فِى ثَوَابِكَ، وَزُهْدِى فِيَما يُوجِبُ لِى أَلِيمَ عِقَابِكَ، إِنَّكَ لَطِيفٌ لِمَا تَشَاءُ.تو را میخوانم همچون کسی که وسیلهاش ناکارا گشته و رشتهی چارهاش گسسته و مرگش نزدیک شده و آرزویش در دنیا کاستی یافته و سخت بر رحمت تو نیازمند گشته و حیرتش بر اثر کوتاهی فزونی یافته و لغزش و افتادنش فزونی یافته و بازگشتش بهسوی تو خالص شده است، پس بر محمّد خاتم پیامبران و بر خاندان پاکیزه و پاکنهاد او درود فرست و شفاعت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش باد) را روزیام فرما و از همنشینی با او محرومم مساز، همانا تویی مهربانترین مهربانان، خدایا! در چهارشنبه چهار حاجت مرا روا ساز: نیرویم را در طاعت خود و نشاطم را در بندگی خویش و رغبتم را در پاداشت و بیرغبتیام را در آنچه موجب عذاب دردناک توست قرار ده، همانا تو به هر که بخواهی مهربانی.@Kashkulll
زیارت عاشورا - @Maddahionlin.mp3
4.11M
⏰ #قرار_زیارت_عاشورا
🏴قرائت #زیارت_عاشورا در ماه #محرم
🎤با نوای استاد #فرهمند
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@Kashkulll
@Maddahionlin - زیارت عاشورا.pdf
56.4K
⏰ #قرار_زیارت_عاشورا
💥متن #زیارت_عاشورا با خط درشت
📥 فایل PDF
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
@Kashkulll
•°🌱
#قرار_عاشقی
#سلام_به_ارباب✋🏻
ای بادصبا برسون به حسین«علیهالسلام»
سلآم برحسین«ع»
سلآم از راه دور
سلآم ای کربلآ
سلآم ای نینوا
سلآم ای خآمسِ آل عبا
#جان_عالم_به_فدای_تو_شود♥️🌱
#شب_سوم#محرم💔🥀
#اللهم_ارزقنا_کربلا💚🍃
@Kashkulll
من دختر سه سالة فخر زمانه ام نور دو چشم فاطمه را نازدانه ام
روز از فراق روی پدر همدم غمم شبها انیس و مونس آه شبانه ام
بابا بیا که دل به امید تو بسته ام در گوشة خرابه بود آشیانه ام
مانند شمع گشته دل عمه ام کباب از بس که جان گداز بود این ترانه ام
هر کودکی به دهر بگیرد بهانه ای تنها توئی و دیدن رویت بهانه ام
بابا ز راه لطف بیا و مرا ببر از کنج این خرابه غم سوی خانه ام
دشمن به جای آن که تسلّی دهد مرا از کینه می زند به خدا تازیانه ام
(محمد علی تا بع )
بیاد شهدای عزیزمان ، بیاد امام راحل مان ، دلها را روانه شهر شام و خرابه شام کنید ، همان جائی که در
تاریکها یک دختر سه ساله ای زمزمه می کرد :
یا ابتاه ، مَن ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدمائکَ ، یا ابتاه مَن ذالَّذی قَطَعَ وَریدَیکَ ، یا ابتاه مَن ذَالَّذی اَیتَمنَی عَلی
صِغَرِ سِنّی بابا چه کسی رگهای گلویت را بریده ، بابا کدام ظالمی در این سنین کودکی مرا به داغ تو
مبتلا کرد ، این قدر با سر بابا درد دل کرد یک وقت دیدند صدای این روضه خوان امام حسین خاموش
شد آمدند دیدند سر بریده یک طرف افتاده ، رقیه یک طرف .
عمه خدانگهدار رفتم از این زمانه همره رأس بابم به ملک جاودانه
من حوری بهشتم ویرانه جای من نیست باید روم به جنت اکنون شدم روانه
@Kashkulll
عمه بیا گم شــــــده پیدا شده
کنج خـــــــــــرابه شب یلدا شده
مژده کـــــه بابا ز سفر آمده
شام رقیه بــــــــــــــه سحر آمده
پــــــــدر فدای سر نورانیت
سنگ جفــــــا که زد به پیشانیت
بسکـــــــه دویدم عقب قافله
پــــــــــای من آزرده شد از آبله
تیغ کی رگهای گلویت بُرید
ای گل خوشبو ز درختت که چید. @Kashkulll
سلام بر این سه ساله ای که وقتی می ری حرمش،سر در حرمش این یه بیت با دلت بازی می کنه:
آنکه در این مزار شریف آرمیده است
اُم البکاء رقیه ی محنت کشیده است
ان شاءالله بری حرمش،وقتی وارد حرمش می شی،آخ قربون این حرم برم،گفتم حرم،رفتی دیگه حرمش،از دم در باید کفشات رو در بیآری،چه خرابه ای شده،
آن که که در این مزار شریف آرمیده است
ام البکاء رقیه ی محنت کشیده است
چشم تو را چقدر بر این در گذاشتند
گفتی پدر مقابل تو سر گذاشتند
کاشکی همین جور که شاعر گفته بود،درست بود!
گفتی پدر مقابل تو سر گذاشتند
کاشکی می گذاشتند،دیگه نگم،نگم چه جوری سر رو انداخت،
تنها به این بسنده نکردند شامیان
پا را از این که بود فراتر گذاشتند
بگم چیکار کردند
یعنی حساب کوچکی پیکر تو را
یه بچه کوچیک رو مجسم کنید،یه بچه سه ساله مگه قد و بالاش چقده؟
قربون دستا کوچولوت برم،خیلی بی حیا بودن،خیلی سنگدل بودن.
یعنی حساب کوچکی پیکر تو را
با تازیانه های مکرر گذاشتند
یه جای سالم تو این بدن نمونده بود،وای……
اونایی که امشب مریض آوردید،واسه این دختر مریض آوردید؟خودش تو گوشه ی خرابه افتاده،می خوای واست چیکار کنه؟بلند شه دست بکشه رو زخمات؟راه نمی تونه بره،دستاش دیگه رمق نداره،
یکی از بچه های تفحص می گه اصفهان بهمون گفتند: برید در یه خونه،خوب گوش بده،دخترای شهید منو ببخشند،دخترایی که داغ دیدند منو ببخشند،اونایی که پارسال پدر داشتند،الان داغ دیده اند،هنوز سال باباشون نشده،امشب اومدن برا اون دختر گریه کنند ببخشند،می گفت: رفتیم در خونه ی این شهید خبر بدیم،که بییاید که استخونهای شهیدتون معراج شهداست،بیایید تحویل بگیرید،می گه رفتیم درو باز کرد،دختری اومد،گفتم تو با این شخص چه نسبتی داری؟گفت:بابامه،گفتم این شهیده باباته؟گفت:آره،چی شده؟گفتم:جنازه شو پیدا کردن،می خوان پنجشنبه ظهر بیارن،دیدم دختره گریه کرد،گفت:یه خواهش دارم،رد نکنید،گفتم چی می گی؟گفت:حالا که بعد این همه سال اومده ظهر نیاریدش شب جنازه رو بیارید،گفتم:نمی شه ما معذوریت داریم،باید ظهر برسونیم،گفت:خواهش می کنم به عنوان یه فرزند شهید ،قبول کردیم گفتیم حتماً سرّی داره،می گه شب شد،همون روز مد نظر تابوت رو با استخون ها برداشتیم ببریم به همون آدرس،تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغ زدن،ریسه کشیدن،شلوغه،میان، می رن،گفتیم چه خبره؟اون روز که اومدیم خبری نبود،رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره؟گفتند:عروسی دختر این خونه است،می گه تا اومدیم برگردیم،دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه،گفت:بابامو نبرید،من آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقد بیاد،من مهمونی گرفتم،هرکی از در میآد می گه بابات کجاست؟ بابامو بیارید،می گه باباشو بردیم،چهار تا استخون گذاشت کنار سفره ی عقد ، قربون این دختر سه ساله برم،تو خرابه یه مهمونی گرفت،دید جای باباش خالیه،گفت:الان بابامو صدا می کنم،هی گریه کرد.. حسین
بابا،دخترت از دنیا بریده
بدون تو خوشی ندیده
ایشاءالله که زبون حاله،ایشاءالله که صحت نداره،ایشاءالله که دروغه
ببین همه موهام سفیده
بابا ،این دلم افروخته بابایی
چشام به در دوخته بابایی
خیلی دلم سوخته بابایی
بابا ، من و تو غم نشوندن
دل من و شکوندن
با آتیش تو خیمه
دامنم و سوزوندن
یه سئوال دارم ،اگه دامن بسوزه چی می شه؟ بچه وحشت می کنه،
عموم کجاست ببینه
دیدی بعضی وقت ها دختر به باباش بعضی حرفارو نمی زنه،اما به عموش می زنه،عمو خیلی وقت ها عاطفی بیشتر محرم دختره،
عموم کجاست ببینه
چی بر سرم آوردن
حق بده تا بمیرم
معجر و از سرم بردن
بابا مگه نگفتی بر می گردم
بیا می خوام دورت بگردم
عمه رو خیلی خسته کردم
بابا خوشی به قلبم دست رد زد
یه بی حیا بهم لگد زد
بدی نکردم ولی بد زد
بابا بد زد،یه جوری زد دو طرفم کبود شد،وای….
مقتل برات بخونم،وقتی سر رو گرفت تو بغلش،اول حرفی که زد، من الذی ایتمنی علی صغر سنی ترجمه کنم،بابا کی من و به این کودکی یتیم کرد،بعد، مَنْ ذَا الَّذی خَضَب شیبک بدمک ،صدا زد بابا کی محاسنت رو خاکی و خونی کرد،بعد محاسن رو کنار زد،نگاش به رگ های بریده افتاد، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ، آی حسین….. یا لَیْتنی کَنت عمیاءَ ،خیلی با دل عمه بازی کرد با این جمله،گفت:بابا کاش کور بودم نمی دیدمت،کی تو رو به این روز انداخته،کی دندونات رو شکونده،دید آروم نمی شه،دید قرار نمی گیره، دیدن این خانم آروم آروم این سر رو آورد پایین،لباش رو گذاشت رو لب های ترک خورده،دیدن سر یه طرف رقیه یه طرف ،زینب بیا..حسین. @Kashkulll