حدیث امام صادق(ع) است که فرمود: «نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبیحٌ وَ هَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ وَ کِتمانُ سِرّنا جِهادُ فی سَبیلِ اللهِ»[۹] (ترجمه: نَفَس کسی که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود تسبیح است، اندوه بر ما عبادت است و کتمان و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.) امام صادق(ع) سپس فرمود: واجب است که این حدیث با طلا نوشته شود.[کتاب نفس المهموم. @asharmadahiii
أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّٰهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ، وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللّٰهِ بِالْحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَأَدَّيْتَ الَّذِى عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ، وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَغَلَظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتَّىٰ أَتيٰكَ الْيَقِينُ، فَبَلَغَ اللّٰهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالِ؛
شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست، یکتاست و شریکی ندارد و گواهی میدهم که تو فرستاده اویی و تویی محمّد فرزند عبدالله و گواهی میدهم که تو پیامهای پروردگارت را به مردم رساندی و برای امّتت خیرخواهی کردی و در راه خدا با حکمت و اندرز پسندیده کوشیدی و آنچه را از حق بر عهدهی تو بود به همه رساندی و همانا تو به مردم مؤمن مهربانی داشتی و بر کافران سخت گرفتی و خدا را با خلوص کامل تا رسیدن وفاتت بندگی کردی، پس خداوند تو را به برجستهترین جایگاه اهل کرامت برساند؛ خدا را ستایش که ما را به وسیله تو از شرک و گمراهی رهانید؛
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَصَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ، وَأَنْبِيائِكَ وَالْمُرْسَلِينَ وَعِبَادِكَ الصَّالِحِينَ، وَأَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ، وَنَجِيبِكَ وَحَبِيبِكَ، وَصَفِيِّكَ وَصِفْوَتِكَ، وَخَاصَّتِكَ وَخَالِصَتِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضِيلَةَ وَالْوَسِيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ . اللّٰهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً ﴾، إِلٰهِى فَقَدْ أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِى، فَصَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاغْفِرْها لِى، يَاسَيِّدَنا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَبِأَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى اللّٰهِ تَعَالىٰ رَبِّكَ وَرَبِّى لِيَغْفِرَ لِى.
خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست، درود خود و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان و بندگان شایستهات و همه اهل آسمانها و زمینها و هر آنکه از پیشینیان و آیندگان تسبیح تو را گوید ای پروردگار جهانیان، آری درودت را بر محمّد بنده شایسته و پیامبرت و فرستادهات و امین و برگزیده و محبوب و پاک و بنده و خاص و خالصت و اختیار شده از میان بندگانت، قرار ده. خدایا! به او فضل و برتری و مرتبهی شفاعت و درجه بلند عطا کن و او را به مقام ستودهای که پیشینیان و آیندگان بر آن رشک برند برانگیز. خدا! تو فرمودهای: «اگر آنان هنگامی که [با ارتکاب گناه و رفت وآمد با طاغوت] به خود ستم کردند نزد تو می آمدند و از خداوند درخواست آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنان خواستار آمرزش می شد مسلّماً خداوند را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند»؛ خدایا! من استغفارکنان و پشیمان از گناهانم نزد پیامبرت آمدم، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و گناهانم را بیامرز. ای سرور ما، دستم به دامن تو و خاندانت، بهجانب خدای متعال که پروردگار من و توست روی میآورم تا مرا بیامرزد.
آنگاه «سه بار» بگو:
﴿إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾
ما مملوک خداییم و بی شک به سوی او باز میگردیم.
سپس بگو:
أُصِبْنا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنا، فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْىُ، وَحَيْثُ فَقَدْنَاكَ، فَإِنَّا لِلّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ . يَا سَيِّدَنا يَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ ، هٰذَا يَوْمُ السَّبْتِ وَهُوَ يَوْمُكَ، وَأَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَجَارُكَ، فَأَضِفْنِى وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ، وَمَأمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَأَضِفْنِى وَأَحْسِنْ ضِيَافَتِى، وَأَجِرْنا وَأَحْسِنْ إِجَارَتَنا، بِمَنْزِلَةِ اللّٰهِ عِنْدَكَ وَعِنْدَ آلِ بَيْتِكَ، وَبِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ، وَبِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ.
ای محبوب دلهای ما، ما به خاطر تو سوگواریم و چه بزرگ است سوگواری بر تو ازآنرو که وحی از ما بریده و هم ازآنرو که به فقدان تو دچار آمدهایم، چه ما از خداییم و بهسوی او باز میگردیم، ای سرور ما،. @asharmadahiii
21.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز شنبه روز زیارتی
🌸 حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
#التماس دعا 🤲
@asharmadahiii
🔺 امام حسین (ع) مرز نمیشناسد
✳️ خانهی یک خانواده شیعه در آمریکا برای عزاداری محرم الحرام
@Kashkulll
شب عاشورا هر کسی سخنی می گفت، تو بنی هاشم وقتی همه ساکت شدند، یه وقت قد رعناش را بلند کرد، سیزده ساله امام حسن علیه السلام، عرض کرد: عمو جان من هم فردا به شهادت می رسم، صورت قاسم را بوسید، پسر کریم باید کریمانه حرف بزند، فرمود مرگ در ذائقه تو چگونه است، شا گرد علی اکبر است، گفت: احلی من العسل، فرمود :فردا به بلایی عظیم گرفتار می شوی.
مقابل دشمن رسید فریاد زد
ای قوم استغا ثه ما خاک و آب نیست بابای من مگر پسر بو تراب نیست
این جان و تن به نیزه و شمشیر تشنه است در زیر سم اسب نیازی به آب نیست
این دل به جز برای ولایت نمی تپد غیر از غم وصال الهی شتاب نیست
این سینه را برای عمو آفرید ه اند چسبیده تر ز سینه صافم کتاب نیست
در قتل صبر از پدرم ارث برده ام یک ذره از بلای عظیمم عذاب نیست
این استخوان سینه من یاورت عمو بهتر از این لشکر تو فتح باب نیست
خط پدر به بازویم از بس شکسته شد یک حرفم نوشته از آن سطر ناب نیست
جسمم درست مثل علی قطعه قطعه شد خواهی ببر کنار تنش بی ثواب نیست
ابی عبدالله بغلش کرد قاسم که پایش به رکاب نمی رسید سینه به سینه حسین پا هاش کشیده می شد. @Kashkulll
السلامُ عَلَیکَ یا أبا عبدالله و عَلی الأرواح الَّتی حَلَّت بفَائِکَ عَلَیک مِنّی سلامُ اللهِ أبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ الَّیلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهدِ منّی لزیارَتکُم السَّلام عَلی علیََّ بنِ الحُسین وَ عَلی ألادِ الحُسین وَ عَلی أصحابِ الحُسین.
امام حسین(ع) یک سرباز سیزده ساله دارد. این سرباز یتیم امام حسن(ع) است. آمد نزد امام حسین(ع) عرض کرد: عموجان! اجاز بده بروم میدان! امام(ع) هم اجازه اش نداد. فرمود: تو یادگار حسنم هستی. تو پسر برادرم هستی. قاسم خیلی پافشاری کرد، اما فایده ای نداشت. این آقا زاده رفت به خیمه اختصاصی اش و زانوهایش را در بغل گرفت. با خودش حرف می زد. به خودش گفت: قاسم! دیدی لایق نبودی. دیدی امام زمانت حسین(ع) در تو لیاقت ندید، اجازه ات نداد تا بروی خونت را قاطی خون شهدا کنی. یک مرتبه یادش آمد که بابایش امام حسن(ع) یک چیزی در پارچه ای کرده و به بازویش بسته است. یادش آمد که پدرش به او فرمود: قاسم جان هر وقت تمام غمهای عالم آمد و دلت را گرفت این بازوبند را باز کن. هر چه در آن نوشته عمل کن. بازوبند را باز کرد، کاغذی از آن در آورد. دید بابایش نوشته: پسرم! عمویت را تنها نگذار. پسرم! عصر عاشورا حسین(ع) را کمک کن! راه افتاد آمد در خیمه، صدا زد: عمو! اجازه بده بروم. فرمود: نمی شود عموجان! نمی گذارم بروی. صدا زد: عمو! بابایم می گوید: برو! پدرم فرموده برو! تا چشم امام حسین(ع) به خط برادرش افتاد قاسم را در بغل گرفت. این پسر با یک حالی به سوی میدان آمد. بگذار تشریح کنم. آقایان! این پسر کفن پوشیده، عمامه به سر گذاشته و سوار بر اسب شده است. سیزده سال بیشتر ندارد. پایش به رکاب اسب نمی رسد. شمشیر را به دست گرفت، زره پوشید و به میدان آمد.
گوهر دُرج حسن از خیمه گاه آمد برون یا زپشت ابر تیره، قرص ماه آمد برون
وقتی چشم عمر سعد به این آقا زاده افتاد، گفت: می گویم: داغ این بچه را امروز به دل مادرش بگذارند. این بچه با چهار هزار سوار روبرو است. یکی یکی پسرهای ارزق را کشت و جلو می رفت. ارزق سوار بر اسب شد و با غضب آمد، گفت: به خدا قسم تا او را نکشم بر نمی گردم. زینب(س) می گوید: یک دفعه دیدم رنگ حسین(ع) پرید. سرش را بلند کرد طرف آسمان صدا زد: خدایا! پسر برادرم را نگه دار! زینب(س) صدا زد: برادر! چه خبر است؟ فرمود: آن اسب سوار با این وضع دارد به طرف قاسمم می آید.
تا این اسب سوار جلو آمد قاسم گفت: تو این همه ادعا داری ، ولی آمدن به میدان جنگ را بلد نیستی . گفت :من؟ گفت: بله . گفت: چطور؟ گفت: کسی که می گوید من در میدان جنگ بزرگ شدم و آدم ها کشته ام ، باید وقتی سوار اسبش می شود تنگ اسبش را ببندد. تا نگاه کرد ببیند تنگ اسبش را بسته است یا نه؟ قاسم بن الحسن با شمشیرش ضربه ای بر میانش زد و چون خیار به دو نیم شد.
خدایا ! دیگر نگویم چه شد. آقایان ! لشگر دور بچه را گرفتند. یک وقت دیدند حسین (ع) سوار ذوالجناح شد و دارد به طرف میدان می آید . دنبال قاسم می گردد. یک وقت دید آقازاده روی زمین افتاده ، عمربن سعد ازدی روی سینه اش نشسته و می خواهد سر قاسم راجدا کند . امام حسین (ع) دید بچه صدا میزند : عمو جان ! مرا دریاب !آقا به این نا نجیب حمله ور شد. یک وقت دید صدای ناله ی قاسم می آید : عمو! بدنم زیر سم اسبها است .
« الهم صل علی محمد و آل محمد، أمن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء. »
@Kashkulll
منم قاسم حسن را نور عینم برادر زاده مولا حسینم
منم قاسم ز آل مصطفایم فروغ دیدگان مجتبایم
اگر چه خسته جان و تشنه کامم کجا من دست بردار از امامم
عمو بده دیگر اذن جهادم که افتاد است شوری در نهادم
نمی خواهم دگر این زندگانی به امید شهادت سخت شادم
همی خواهم چو اکبر کشته گردم چه می شد می رسیدم بر مرادم
حمید بن مسلم نقل می کند : از خیام حسین نوجوانی به سوی میدان آمد که چهره اش مانند نیمه قرص ماه می درخشید ، شمشیری به دست داشت و پیراهن بلند پوشیده بود .
ابی عبدالله عمامه اش را دو نصف کرد ، نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم نمود و نیمی دیگر را بر سر قاسم بست ،رفت میدان مشغول جنگ بود آخر الامر، عمروبن سعد چنان شمشیر بر سر مبارک قاسم زد .
سر شکافته شد قاسم با صورت به روی زمین افتاد ، یک مرتبه فریاد زد : یا عَمّاه ادرکنی (عمو جان به دادم برس ).
وقتی صدای قاسم به گوش امام رسید، مانند عقابی که از بالا به زیر آید صفها را شکافت دشمن متفرق کرد اما پیکر نازنین قاسم زیر سم ستوران قرار گرفت، وقتی گرد و غبار فرو نشست دیدند امام حسین کنار بالین قاسم است قاسن در حال جان کندن استای خود را به زمین می کشانید ، سر قاسم روی دامن عمو ، عزیز فاطمه فرمود :
« سوگند به خدا بر عمویت سخت است که او را بخوانی ، به تو جواب ندهد . یا اگر جواب دهد به حال تو سودی نداشته باشد 1 ».
@Kashkulll
Karimi-Shab-06-Moharam-92-alhadi-04.mp3
6.63M
گفت قاسم به فغان ای عمو اذن به میدانم بده
دستِ خطِ پدرم گیر و شمشیر به دستانم بده
تا کنم قربان، جانم ای جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
این منم یل پسره فاتح عرصه ی جنگ جمل
من به فرمان تو ام رو در روی خیل بَل هُم اَضَل
شیر میدانم، ای عمو جانم
جان سپاری شده بهر تو اهلا مِن العسل
تا کنم قربان، جانم ای جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
ای که عالم ز ازل گشته فرمانبر چشمان تو
آمدم تا بگیرم حرز زهرا از دستان تو
هستم از هستت، می بوسم دستت
این منم آیه ای از یاسین قرآن تو
زد به میدان بتل هاشمیون قرص ماه حسین
گفت ای قوم منم قاسم فانی راه حسین
اشجع الناسم، دستِ عباسم
او حبیب منو و من هم خاطرخواه حسین
جان کنم قربان، در ره جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
زد به میدان چنان گویی در عرصه حیدر آمده
شیر نر در جمل و حیدر در بدر و خیبر آمده
می دید از خیمه، عمو و عمه
نیزه خوردست و به پهلو مادر آمده
ای عمو جان کمکم کن که من افتادم از صدر زین
مادرم فاطمه و بابایم با امیرالمومنین
پهلو شکسته، ابرو شکسته
بیا جان دادن من با لب عطشان ببین
. تعجیل در فرج حضرت صاحب صلوات.@Kashkulll
ای مرگ احلی من عسل در باور تو
بنگر عمو گریان نشسته در بر تو
ای بسمل عطشان در خون آرمیده
با من بگو اخر چه شد بال و پر تو
تو چشم تیز نیزه ها را خیره کردی
جانم فدای پهلوی افسونگر تو
دیدم عدو مویت میان پنجه دارد
با خنجر افتاده به جان حنجر تو
غارتگرانه چشم بر جسم تو دارند
همچون غنیمت گشته گنج پیکر تو
گفتم نقابت را مزن بالا که این قوم
دزدند و می دزدند رخشان گوهر تو
گویا ز جنگ سنگ بر گشتی عمو جان
این جای سنگ کیست مانده بر سر تو
این گرگهای تشنه خون یتیمان
جمعند از چه جملگی دور و بر تو
ای کاش نجمه در حرم نشنیده باشد
آوای مردم یا عموی آخر تو. @Kashkulll
آمدم جان عمو اشک فشان در بر تو
تا کنم رفع عطش از دم جان پرور تو
مادرم کرده کفن پوش مرا جان عمو
خرمن زلف مرا شانه زده خواهر تو
پدرم نامه نوشته است که در کرببلا
جای او شهد شهادت خورم از ساغر تو
اذن جنگم بده ای یوسف زهرا که سرم
به سر نیزه شودچون سر سوداگر تو
اکبرت رفت از او فاطمه خواهد پرسید
که چه شد پور حسن همدم و همسنگر تو
شرح آن کوچه شنیدم که به زهرا چه گذشت
ای فدای رخ نیلی شده مادر تو
پدرم چشم براه است که بیند تن من
پاره پاره چو تن و فرق علی اکبر تو. @Kashkulll
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #فتوکلیپ
دیشب از طعم خوش مرگ و عسل میگفتی
ظهرِ امروز در این معرکه معنا شدهای
🔘 مرثیه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
▪️حجت الاسلام و المسلمین بندانی نیشابوری
#محرم
#امام_حسین
▪️◾️🔳◾️▪️
کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️@Kashkulll
25.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #زمینه #روز_پنجم #محرم
دیگه واسه چی بمونم حالا که تو بی سپاهی
تو رگام میجوشه خونم حالا که تو قتلگاهی
دیگه واسه چی بمونمحالا که تو بی سپاهی
تو رگام میجوشه خونم حالا که تو قتلگاهی
من عازم میدونم نمیتونم که بمونم
خودمو تو گودال به عمو جونم میرسونم
من عازم میدونم نمیتونم که بمونم
خودمو تو گودال به عمو جونم میرسونم
ضربان قلب من یا حسن یا حسین
آسمونا هم میگن یا حسن یا حسین
ضربان قلب من یا حسن یا حسین
آسمونا هم میگن یا حسن یا حسین
عمو حسین عمو حسین ببین بریده نفسم
عمو حسین عمو حسین زنده بمون تا برسم
ضربان قلب من یا حسن یا حسین
آسمونا هم میگن یا حسن یا حسین
یه تنه زدی به میدون پسرتو جا گذاشتی
توی خیمه ها عمو جون سپرتو جا گذاشتی
یه تنه زدی به میدون پسرتو جا گذاشتی
توی خیمه ها عمو جون سپرتو جا گذاشتی
تو همه ی دنیامی همه ی آرزوهامی
تو دوای دردامی نفسامی تو بابامی
تو همه ی دنیامی همه ی آرزوهامی
تو دوای دردامی نفسامی تو بابامی
یتیم برادرت اومده یا حسین فدایی آخرت اومده یا حسین
یتیم برادرت اومده یا حسین فدایی آخرت اومده یا حسین
🎤 #محمود_کریمی. @Kashkulll
17.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز یـکشنبـــه روز زیارتی
🌸حضرت علـــــے علیه السلام
🌸حضـرت زهــرا سلام الله علیها
#التماس دعا 🤲
@Kashkulll
خدایا اصغرم طاقت ندارد.mp3
4.47M
به روی دست من جان می سپارد
خدایا اصغرم طاقت ندارد به روی دست من جان می سپارد
نه ابری تا نمی باران ببارد نه آبی تا به روی لب گذارد
لب خشکیده اش را می فشارد دقایق را به سختی می شمارد
نه آبی مانده دیگر در سبوئی
نه از علقم رسد مشک عموئی
نه یاری تا کند امداد یاران
نه سقّایی برای چاره جوئی
به دریا رفته سقایم نیامد
علمبردار تنهایم نیامد
بدیدم مشک آب پاره پاره
امید دشت غم هایم نیامد
خدایا اصغرم طاقت ندارد به روی دست من جان می سپارد
عطش بُرده توان اصغرم را
بسوزانیده باغ حیدرم را
توانی در تن یاران نمانده
ربوده تاب طفل پرپرم را
اثر دیگر نمی بخشد لالائی
تلذّی می کند از بی نوائی
چه مظلومانه در آغوش مادر
لبان را می مکد با غمفزائی
خدایا اصغرم طاقت ندارد به روی دست من جان می سپارد
به میدان می برم طفل صغیرم
یل شش ماهة بی آب و شیرم
مگر رحمی کند دشمن به طفلم
کنار طفل بی تابم بمیرم
دلم آتش گرفته در غم او
چو دیدم قطره های نم نم او
به نوک نیزه ای سیراب خون شد
سه شعبه گشته اینک همدم او
خدایا اصغرم طاقت ندارد به روی دست من جان می سپارد
در این صحرای خونین بی پناهم
فدا کردم صغیر بی گناهم
به قنداقی که از خون گشته رنگین
به چشمان ترم مانده نگاهم
چه مظلومانه در خون غوطه ور شد
شهادت گاهِ او دست پدر شد
بگو ای سروری مانند اکبر
حسین مغموم داغ این پسر شد
خدایا اصغرم طاقت ندارد به روی دست من جان می سپارد
@Kashkulll
ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر
مهمان حسینیم بگو یا علی اصغر
این کودک شش ماهه گل باغ رباب است
پر پر شده در گلشن زهرا علی اصغر
هر کس که به گهواره ی دل جا دهد او را
او را بدهد در حرمش جا علی اصغر
ای سینه زنان دامن شش ماهه بگیرید
چون کرده به هر درد مداوا علی اصغر
طفلش مشماری که بُود باب الحوائج
پروندۀ ما را کند امضاء علی اصغر
احرام عزا بند که با ناله بگوییم
لالا پسر فاطمه لالا علی اصغر
بر مجلس یاران حسین سر زند از لطف
همراه عمو گیرد اگر پا علی اصغر.ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست وپا زد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد. ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست وپا زد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد. @Kashkulll
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سروران من،سلام علیکم
بادقّت گوش فرمائید⛳️
@Kashkulll
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه حضرت علی اصغر رهبر معظم انقلاب. @Kashkulll
#پند
دنیا مانند آب دریاست که هر چه تشنه از آن بنوشد، تشنهتر شود تا سرانجام او را میکشد.
➰ چیست دنیا؟! از خدا غافل شدن
@Kashkulll
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی
باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی
یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی
آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی
داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی
این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی
از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی
نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی
نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی
گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی.@Kashkulll
با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند
ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند
سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند
این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند
وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی
سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند
تابه حالا نشده بود جوابم ندهی
وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند
چشم من تار شده به چه مداواش کنم
یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند
عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد
پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند
ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست
این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند. @Kashkulll
گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من
پای تنت به لرزه فتاده ست پای من
قرآن من ورق ورق افتاده ای به خاک
ذبح عظیم من شده ای در مِنای من
در خون جاری از تن خود دست و پا مزن
ای وسعت ضریح تنت کربلای من
از بس صدا زدم ولدی حنجرم گرفت
شاید محل دهی تو به سوز صدای من
هرگز مجال نیست سخن با دهان پُر
خون لخته مانع است بخوانی برای من
آئینه بودی آینه بندان شدی علی
زهرا و حیدر و نبی، مجتبای من
از بس که نیزه خورده، تنت وا شده ز هم
ای پیکر سوا شده و جابجای من
خون محاسنم همه بر گردنت پسر
از بس که بوسه ات زدم این شد حنای من. @Kashkulll
خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی شود
لب را به هم بزن و نفس زن که هیچ چیز
شیرین تر از شنیدن بابا نمی شود
این پیرمرد بی تو زمین گیر می شود
بی شانه ی تو مانده اگر پا نمی شود
هر عضو را که دیده ام از هم گشوده است
جز چشم تو که بر رخ من وا نمی شود
خشکم زده کنار تو و خنده هایشان
خواهم بلند گردم از این جا نمی شود
ای پاره پاره تن ز دل پاره پاره ام
گفتم بغل کنم بدنت را نمی شود
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمی شود
حجله گرفته پای تنت مادرم ببین
اشکم حریف گریه ی زهرا نمی شود. @Kashkulll