🛑 اقرار #ابوبکر به جایگاه خودش و #عمر در جهنم و لعن عمر توسط وی
🖇 ۲۲ جمادیالثانی سالمرگ ابوبکر بن ابیقحافه متخلف اول اهلبدعت (عیدالزهرا الثانی)🥳🥳
👤 محمد بن ابیبکر می گوید وقتی با پدرم تنها شدم به او گفتم:
✅ يا أبه ، قل : « لا إله إلا الله » . قال : « لا أقولها أبداً ولا أقدر عليها حتى أرد النار فأدخل التابوت . فلما ذكر التابوت ظننت أنه يهجر....
🔰 اى پدر! بگو لا اله الاّ اللّٰه
گفت: هرگز نگويم و توان گفتن آن را ندارم تا كه در آتش جهنم بیفتم و وارد تابوت شوم.
وقتى اسم تابوت را شنيدم گمان كردم دارد هذيان مىگويد، به او گفتم: چه تابوتى؟
گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى آتشين بسته است. در آن تابوت دوازده نفر هستند از جمله من و اين رفيقم،😳
گفتم: عمر؟ گفت: آرى! پس چه كسى را مىگويم! (من و عمر)و ده نفر ديگر که در چاهى در دوزخاند كه بر آن چاه صخرهاى است كه هر گاه خدا بخواهد اتش جهنم را زیادتر و سوزانتر کند آن صخره از روی چاه برداشته شود.(که حرارت و آتش چاه موجب میشود کل جهنم سوزان تر شود)😱
گفتم: دارى هذيان مىگويى؟ گفت: نه به خدا هذيان نمىگويم، خدا لعنت كند پسر صَهاك (نام مادر عمر است)را، همان او است كه پس از اينكه نزد من آيد مرا از گفتن ذكر توحيد بازدارد، چه بد رفيقى است، خداى لعنتش كند‼️
📚کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج۱ ص۳۴۹
🔥#دزدان_غدیر 🔥
💥روزي اميرالمؤمنين علي عليه السلام و ابوبکر در محلي يكديگر را ملاقات كردند.
🔥ابوبكر گفت: حضرت رسول، پس از جريان غدير خم چيز خاصي درباره شما نفرمود، اما من بر فضل تو شهادت ميدهم؛ و در زمان آن حضرت نيز بر تو به عنوان اميرالمؤمنين سلام كرده ام.
و اعتراف ميكنم كه حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصي و وارث و خليفه او در خانواده اش ميباشي، ولي تصريح نفرمود كه تو خليفه بعد از او در امتش باشي❗️
🌸اميرالمؤمنين علي عليه السلام اظهار داشت: اي ابوبكر! چنانچه رسول خدا صلوات الله عليه را به تو نشان دهم و ايشان تو را بر خلافت من در بين امتش دستور دهد، آيا ميپذيري؟
💥ابوبكر گفت: بلي، اگر رسول خدا با صراحت بگويد، من كنار خواهم رفت.
🌸امیرالمومنین فرمود: پس چون نماز مغرب را خواندي، نزد من بيا تا آن حضرت را به تو نشان دهم.
💥همين كه ابوبكر آمد، با يكديگر به سمت مسجد قبا حركت كردند و وقتي وارد شدند؛ ديدند كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله رو به قبله نشسته است؛ و خطاب به ابوبكر كرد و فرمود:
👈 اي ابوبكر! حق مولايت، علي را غصب كرده اي و جائي نشسته اي كه جايگاه انبياء و اوصياء آن ها است؛ و كسي غير از علي استحقاق آن مقام را ندارد چون كه او خليفه من در امتم ميباشد و من تمام امور خود را به او واگذار كرده ام.
👈و تو مخالفت كرده اي و خود را در معرض سخط و غضب خداوند قرار داده اي، اين لباس خلافت را از تن خود بيرون بياور و تحويل علي ابن ابي طالب بده، كه تنها شايسته و حق او خواهد بود وگرنه وعده گاه تو آتش دوزخ ميباشد.
💥در اين هنگام ابوبكر با وحشت تمام از جاي برخاست و به همراه اميرالمؤمنين علي عليه السلام از مسجد خارج گرديد و تصميم گرفت تا خلافت را به آن حضرت واگذار نمايد.
🔥ولي در مسير راه، رفيق خود، عمر 🔥را ديد و جريان را برايش تعريف كرد، عمر گفت: تو خيلي سست عقيده و بي اراده هستي، مگر نميداني كه آن ها ساحر و جادوگر هستند، بايد ثابت قدم و پابرجا باشي، به همين جهت ابوبكر از تصميم خود منصرف شد؛ و با همان حالت از دنيا رفت.
📗 الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 806، ح 15 و 16
📘 ارشاد القلوب: ص 264
📚در كتاب تحفة المجالس روايت شده كه روزى فاطمه بنت اسد سلام اللّه عليها مادر اميرالمؤمنين على (ع) درايام طفوليت با چند نفر از دختران عرب به صحرا رفتند و بازى مى كردند كه ناگاه شيرى پيدا شد و همه دختران فرار كردند.
ولى فاطمه (س) نتوانست فرار كند
در اين حال بود كه سوارى نزديك شده و شمشير خود را كشيده آن شير را دو نيم كرد،
همينكه فاطمه (س) اين حالت را ديد،
خود را به قدوم آن سواره انداخته و گردنبندى كه در گردن داشت گشوده به رسم هديه به آن سواره داد
و دعاى خير نمود و به سلامت متوجّه مكه گرديد
چون اين خبر به پدر و مادر فاطمه (س) رسيد
گريان و نالان متوجه صحرا گرديدند
و فاطمه (س) را صحيح و سالم ملاقات كردند
و از احوالاتش پرسيدند ، فاطمه (س) كيفيت آمدن سواره را گفت ،
پس ايشان به عقب سواره روان شدند
كه او را به مكه آورده احسانى در حق او نمايند،
به جايى رسيدند كه شير را كشته ديدند
و هر چه جستجو كردند از سواره اثرى نيافتند،
باز به مكه مراجعت نمودند .
مدت مديدى گذشت ،
تا اينكه روزى حضرت امير عليه السلام در ايام طفوليت با مادر خود مزاح و شوخى مى كرد ،
مادرش فاطمه عليها السلام به او گفت : اى فرزند تو كودكى ، با من مزاح مى كنى ؟
حضرت فرمود: اى مادر مگر قصه شير و سواره را فراموش كرده اى ؟ آن سواره كه بود كه تو را از چنگ شير نجات داد و خلاص كرد؟مادرش گفت : ميان من و آن سواره نشانى هست
پس حضرت دست به آستين خود كرده و گردنبند مادرش را بيرون آورد و گفت : اى مادر ملاحظه كن ببين كه اين همان گردنبند تو است يا نه ؟
مادرش گفت آرى .
حضرت فرمود:
👈آن سواره من بودم كه شير را كشته و تو را نجات دادم .
📚تحفه المجالس :باب امیرالمؤمنین علی علیه السلام
❤️❤️❤️❤️❤️
سرورم سایه ی سرم سلام !
بدون محبّت شما،
خوبی بیخاصیّت میشود ؛
خوبی، رنگ خود را میبازد؛
و بدیها، بدتر می شوند!
ولی با محبّت شما ،
خوبی ، خوبتر میشود؛
و بدی ، رنگ سیاه خود را میبازد؛
و دیگر زیان نمیرساند.
و چنین است هنگامه ظهور مهربان درخشان شما😍
🤲🤲❤️❤️❤️🤲🤲
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 ۶ توصیه امام زمان برای زندگی بهتر
#امام_زمان
#توصیه_های_امام_زمان
الهی بحق السیدة زینب سلام الله علیها عجل لولیک الغریب المظلوم الوحید الطرید الشرید الفرج 🤲🏻