eitaa logo
کانون خادمین گمنام شهدا
1.5هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
123 ویدیو
6 فایل
کانون خادمین گمنام شهدا: کانونی مستقل ومردمی کانونی بدون وابستگی به نهاد یا ارگانی کانونی که وابسته به #شهداست وبس کانونی که #گمنامی را پرورش میدهد خدایا اخلاصی ازجنس #شهدا عنایت کن با #ما همراه باشید مکان:مشهدخیابان امام رضا ادمین: @Khgshohada_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مبارک باد روز پاسدار؛ روز آنان که با پروانه حضورشان به دور شمع وطن، غیرتی حسینی را از کربلا تا قلّه های دماوند به دوش می کشند. 💠ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد 🆔 @KhGShohada_ir
کانون خادمین گمنام شهدا
💠 کمک به جهادگران عرصه سلامت توسط شما خادمین گمنام شهدا 💠 🔹 ثبت نام: 09011788669 🔹 اطلاعات بیشتر:
📷 💠 کمک به جهادگران عرصه سلامت توسط شما خادمین گمنام شهدا 💠دوخت ماسک در منزل جهت توزیع بین مردم و جانبازان شیمیایی معظم 🆔 @KhGShohada_ir
👌 به مناسبت 🔷 دیدار با خانواده 🌹 و را مردان و زنانی فهمیدند که قلب شان برای حفظ اسلام می تپید و آنان به خوبی معنای غیرت را آموختند ... ⁦✍️⁩قرار شده بود به منزل جانباز مدافع حرم آقای رضایی برویم. وقتی وارد خانه شدیم، مردی خوشرو و شوخ طبع در را به رویمان باز کرد. نشست و ما هم گوش سپردیم به خاطرات شیرینش که رنگ و بوی شهدای تیپ فاطمیون را داشت. پدرش سال ۱۳۵۶ به ایران می آید. او در سال ۱۳۵۸ در مشهد متولد می شود . سال ۱۳۸۲ برای اجرای سنت نبوی ازدواج می کند و سه فرزند ثمره این ازدواج می شوند . قبل از اینکه درگیر جنگ در سوریه بشود در افغانستان با اشرار مبارزه می کند. در آنجا دچار موج گرفتگی می شود و بعد از چند سال به ایران برمی گردد. او از همان مردان علوی واری بود که بعد از رفقای شهیدش عزمش را برای رفتن به سوریه جزم می کند. بهمن سال ۱۳۹۴ بود، که تصمیم می گیرد به سوریه برود تا نامش در لیست «س» قرار گیرد. 🌺 "شب بود که به مقرمان رسیدیم . ظهر روز بعد برای پابوسی حرم عمه جان مون حضرت زینب «س» رفتم ... حرم چه حال و هوایی داشت . اما اطراف حرم، خرابه شده بود. " ⁦✍️⁩این را می گوید و آهی از اعماق وجودش می کشد... 🥀 "به منطقه رفتیم . از رزمندگان عراقی ، کویتی ، لبنانی ، پاکستانی ، ایرانی و افغانی همه از هر کجا بودند . را می شد آنجا به خوبی دید. همه رزمنده ها با یک هدف واحد ( ) آمده بودند. در منطقه خانطومان قرار بود عملیات کنیم. ۵ روز در همان مقر بودیم. که مقر مان لو رفت. فرمانده تیپ آقای دانش گفت: باید از اینجا برویم. در حال دویدن بودم که دستم با تیر قناصه مجروح شد. مرا به بیمارستان صحرایی بردند تا مداوایم کنند. می خواستند فردا ظهر مرا به حلب بفرستند اما نخواستم و به خط برگشتم؛ با همان دست مجروح ۱۵ روز در منطقه ماندم. که اجباراً مرا به تهران فرستادند. یک هفته ای در تهران بودم و بعد برگشتم مشهد. با دستی زخمی که حالا دیگر پانسمان هم نداشت تا مبادا خانواده نگران شوند! " حالا قرار بود از درد های کشیده از دستش برایمان بگوید... 🥀 "دکتر ها گفتند نه می شود عمل کرد و نه با دارو خوب می شود. عصب از بین رفته است و نباید خیلی آن را تکان بدهم. بعضی از شب ها از شدت درد خوابم نمی برد." ⁦✍️⁩پدر با این وجود که شده بود اما برای فرزندانش بود . ⁦✍️⁩حالا بیشتر معنای را فهمیده بودیم گاهی برایمان از سختی های اتباع بودنش می گفت اما شیرینی زیارت حرم بی بی با جانش آمیخته شده بود ... ⁦⁦ 🆔 @KhGShohada_ir
🌸پدرمهربانی‌ها🌸 با توجه به وضعیت معیشتی این روزها، بر آنند تا لبخندی بر روی لبهای منتظران و مولایمان حضرت حجت(عج) بیاورند. ⭕️توزیع پک غذایی و بهداشتی برای نیازمندان در روز باشکوه میلاد حضرت قائم آل محمد(عج)⭕️ 💢شما هم سهیم باشید💢 با تقبل وجهی از هزینه خرید اقلام ذکر شده! شماره کارت: ۶۰۳۷ ۹۹۷۵ ۳۷۵۳ ۰۲۴۹ @KHGSHohada_ir
پویش باسلام درنظر داریم نصب 300پرچم و پایه پرچم بر درب صورت بگیرد ملزوماتی که نیاز داریم: 1. ماشین 2.چکش و (برای نصب) 💢 برنامه از امروز ساعت16 تا فردا 4شنبه صبح و عصر صورت میگرد💢 بزرگواران جهت مشارکت به شماره زیر تماس بگیرند: 09388249627 🆔 @KhGShohada_ir
کانون خادمین گمنام شهدا
🌸پدرمهربانی‌ها🌸 با توجه به وضعیت معیشتی این روزها، #خادمین_گمنام_شهدا بر آنند تا لبخندی بر روی لبه
🌸 پدرمهربانی‌ها 🌸 🔰 گزارش کمک های مالی شما عزیزان تا این لحظه 🔺 مبلغ ۴/۲۶۵/۰۰۰ 🔻 ⭕️ توزیع پک غذایی و بهداشتی برای نیازمندان در روز باشکوه میلاد حضرت قائم آل محمد(عج) 🔷 آخرین مهلت مشارکت: ساعت ۲۰ امشب 🔷 شماره کارت: 6037 9975 3753 0249 @KHGSHohada_ir
🌷شهید مدافع حرم سلیمان میرجانی 🌷 ✍🏻 +چرا خانوم نمی آیید بچه تون و تشییع کنید؟! دنیا آوار شد سرم انگار...دیگر صدایش را نمیشنیدم زمین افتادم،ازحال رفتم... چندساعت بعد ایستاده بودم جلوی کنسولگری ایران برای گرفتن پاسپورتی که امضای فرماندار را کم داشت، گفتند جلسه اند... رفتم محل جلسه فرماندار... میشناختمش زنگ زدم گفتم باید بروم ایران امضای شما را کم دارم گفت برگرد کنسولگری هماهنگ کردم...! ✍🏻 دو روز بعد تهران بودم، بی هیچ نشانی... غریب در شهری شلوغ... یعقوبی بودم در پی یوسفم... بی انکه پیراهن اش را داشته باشم... تمام بیمارستان های تهران را زیر پا گذاشتم در پی اش.. هیچ کس خبر نداشت.. یکی گفت: دروغ گفتند به شما این قصه اعزام به اصلا وجود ندارد.. زانوهایم سست شد گوشه ای نشستم.. بیخبری رنج است، عذاب است، آن هم برای مادری که یکسال است پسرش را ندیده و حال خبر شهادتش را شنیده... ✍🏻 ما برگشتیم افغانستان اما سلیمان مشهد ماند، حوالی مرداد بود بنظرم زنگ زد اذن مرا بگیرد برای سوریه رفتنش! با خنده گفتم: عاشق چه کسی شدی که باید سوریه بروی دنبالش؟؟ گفت: مادر! من (ع) شدم...! به دهانم مهر زد انگار نتوانستم مخالفت کنم گفتمش برو...! ✍🏻بغض گلویم را میفشرد... صدای خنده و شوخی اش در تمام خانه می پیچید وقتی می آمد، قانون گذاشته بود میگفت تامن خانه م هیچ کس حق ناراحتی ندارد! تمام خاطراتش جلوی چشمم بود... همیشه کفشهایم راجلوی پایم جفت میکرد، هیچ وقت جلوتر از من قدم نمیگذاشت.. معجزه بود بی شک دیدن اتفاقی همرزمش گفتم: امدم پیِ پسرم... نشانی ندارم... گفت: شهدا را میبرند معراج.. نام پسرتان چیست؟ با اشتیاق گفتم: سلیمان... سلیمان میرجانی! جوان چشم هایش برق زد گفتم: میشناسم... همرزمم بوده... جلوی چشم خودم شد! راهی معراج شدیم... انجا بود... سلیمانم آنجا بود خیره شدم به صورتش.. تازه هجده ساله شده بود... یک تیرنشسته بودم کنج قلبش... پیکر را تحویل گرفتیم.. هنوز مسئله مدافعان حرم علنی نشده بود گفتند پیکر را اول در تربت حیدریه تشییع کنید بعد مشهد اما نگویید که ایرانی نیستید! اما من گفتم، به همه گفتم که افغانستانی ام! پیکرش را دوباره در معراج مشهد دیدم اینبار اما گریه و بی تابی نکردم بیاد مصائب عقیله بنی هاشم بودم، در مقابل رنج ایشان داغ ما هیچ ارزشی نداشت...! بخاطر علاقه اش به اهل بیت خواستیم مزارش در مشهد باشد من هم اینجا ماندنی شدم کنار او...! ✍🏻 اوایل شهادتش خوابش را دیدم.. کنارپسر دایی شهیدم نشسته بود .. میخندید... انگار میخواست بمن بگوید جای اش خوب است...! 🆔 @KhGShohada_ir
📷 ⏰ چهارشنبه ۹ مهرماه ۱۳۹۸ 🔷 دیدار با خانواده شهیدمدافع حرم 🌹 🆔 @KhGShohada_ir
💠 پویش از شما دعوت می‌شود : 🎊 از جشن، شادی و دورهمی ِ خانواده خود در شب میلاد صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عکس و فیلم بگیرید و برای ما ارسال کنید. به آثار برتر به قید قرعه جوایزی اهدا خواهد شد. 👤ارسال به : @Khgshohada_admin
کانون خادمین گمنام شهدا
🌸 پدرمهربانی‌ها 🌸 🔰 گزارش کمک های مالی شما عزیزان تا این لحظه 🔺 مبلغ ۴/۲۶۵/۰۰۰ 🔻 ⭕️
🌸 پدرمهربانی‌ها 🌸 🔰 گزارش کمک های مالی شما عزیزان 🔺 مبلغ۵/۲۰۰/۰۰۰ 🔻 ⭕️ توزیع پک غذایی و بهداشتی برای نیازمندان در روز باشکوه میلاد حضرت قائم آل محمد(عج) @KHGSHohada_ir
29.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•||بسمه تعالی||• این روزهایی که قراره در یکی از پیشنهاد ها کتاب خوندنه به همین منظور خادمان شما مسابقه ای رو طراحی کردن: کتاب: 📗 به همراه 📜 📌این کتاب نوشته "سید مهدی شجاعی" و از سوی انتشارات نیستان منتشر شده. رمان در فضایی مکاشفه‌گونه و بی‌زمان پیش می‌رود و مواجه همه آدم‌ها را می‌بینیم با قصه ظهور. 📚جهت تهیه کتاب: نسخه با ارسال رایگان در مشهد: @Khgshohada_admin نسخه : https://fidibo.com/book 🔻مهلت ثبت نام و شرکت در مسابقه: ۶ اردیبهشت مصادف با "اول ماه رمضان " جهت شرکت در مسابقه به ای دی زیر پیام دهید: @Khgshohada_admin 🆔 @KhGShohada_ir
کانون خادمین گمنام شهدا
🌸پدرمهربانی‌ها🌸 با توجه به وضعیت معیشتی این روزها، #خادمین_گمنام_شهدا بر آنند تا لبخندی بر روی لبه
🔰 به مدد شما مهدی یاوران گرامی، در روز میلاد باشکوه حضرت مهدی(عج)، تعداد ۲۴ بسته غذایی و بهداشتی به ارزش ۵/۵۰۰/۰۰۰ تومان، شامل: گوشت گوسفندی مرغ برنج روغن تن ماهی ماکارونی سویا عدس چای قند دستمال کاغذی شامپو صابون ماسک دستکش به همراه نبات و نمک متبرک آستان قدس رضوی در بین خانواده های نیازمند توزیع شد. ✅ 🌸 @Khgshohada_ir
🌷 شهید مدافع حرم محمد حسین جوادی 🌷 ✍🏻 از مهربانی اش هر چه بگویم ، کم است. خیلی و بود. به من و پدرش احترام می گذاشت وهمیشه نمازش اول وقت بود . برای امام حسین(ع) هر کاری می کرد . حسینی بود . مادر با شوق و ذوق از محمد حسینش برایمان می گفت. محمد حسینی که جوانی اش را فدای حضرت زینب س کرده بود. ✍🏻 چهارساله بود که از افغانستان به سوریه مهاجرت کردیم و بیست سال همان جا زندگی کردیم . می خواستیم بعد بیست سال به افغانستان برگردیم که محکم و قرص گفت :«من آب و نمک سوریه را خورده ام همین جا می مانم و با شما نمی آیم.» هر چه اصرارش کردیم نیامد . با خانمش ماند. ✍🏻شهید محمد حسین جوادی از نیروهای حزب الله بود . خادم حرم بی بی سکینه (سلاپ الله علیها) بود. همه دوستش داشتند . به خصوص سید حسن نصرالله . خیلی دست و دلباز بود. هر شب به خانه هایی که می شناخت ، نان می گرفت و می برد. ✍🏻 از خارج رفتن بدش می آمد. یکبار وقتی که نوجوان بود به او گفتم:«محمد حسین ، خیلی از افغان ها دارند به خارج مهاجرت می کنند ، تو موافقی ما هم به خارج برویم ؟!» گفت:«نه ...!» گفتم:«ما اینجا امکاناتمون کم هستش ، اما اونجا امکانات بیشتری را در اختیارمان می گذارند.» در همین لحظات صدای اذان از بلندگوهای مسجد آمد. به من گفت :«مامان، مااگر خارج برویم به جای شنیدن صدای اذان از مسجد باید صدای کلیسا ها را بشنویم.» ✍🏻 خداوند به شهید یک دختر و یک پسر عطا نموده است. هم اکنون ۶و۹ ساله هستند. در دمشق زندگی می کنند. ✍🏻 شب بود. حدود ساعت های ۴و۵ بعد از ظهر روز پنج شنبه بود . برادر بزرگش در اینترنت داشت کارهایش را انجام می داد که داد زد : محمد حسین شهید شد... ما هنوز تا آن موقع خبر نداشتیم . شوکه شدیم . به ما گفتند :« تیر به پایش اصابت کرده است. خونریزی شدیدی هم داشت چون امکانات کم بود قبل از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسید . مادر اشک در چشمانش حلقه می زند و به عکس پسرش نگاه می اندازد... هروقت دلم برایش تنگ می شود با او حرف میزنم. در بیداری استشمامش می کنم . هرجا می روم او با من می آید ... ✍🏻 شهید محمد حسین جوادی در کنار ضریح آرام خوابیده است ... ای کاش عنایتی به ما زمینی ها هم بکند ... 🆔 @KhGShohada_ir
📷 ⏰ چهارشنبه ۹ بهمن ماه ۱۳۹۸ 🔷 دیدار با خانواده شهیدمدافع حرم 🌹 🆔 @KhGShohada_ir
🔸مراسم قرائت قرآن کریم به صورت مجازی 🔹یادواره اولین سالگرد بسیجی هنرمند، خادم الشهدا 🔹با حضور جمعی از قاریان ممتاز دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی 🗓 امروز دوشنبه 25فروردین ماه ⏰ ساعت21:00 🔻جهت شرکت در مراسم به عنوان وارد لینک زیر شوید👇👇 🖥 http://b2n.ir/alinemati 🆔 @KhGShohada_ir
یادبود اولین مراسم سالگرد خادم الشهدا بسیجی هنرمند 🌹 🌹 🗓 (امروز) سه شنبه 26فرورودین ⏰ ساعت 21:00 سخنران: حجت السلام منصوریان (مسئول نهاد رهبری دانشکده عمران دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی) مداح: کربلایی مهدی صفری از صفحه اینستاگرام👇👇 https://instagram.com/KhGShohada_ir 🆔 @KhGShohada_ir
🌱 گزارش پویش 🌱 🔰جهت بزرگداشت عید بزرگ نیمه شعبان 300پرچم و پایه پرچم بر درب نصب گردید. 🔰گزارش این پویش را از طریق لینک زیر و صفحه اینستاگرام کانون خادمین گمنام شهدا مشاهده کنید👇👇 https://www.aparat.com/v/SLm78 🆔 @KhGShohada_ir
📷 ⏰ چهارشنبه ۲۰ آذر ماه ۱۳۹۸ 🔷 دیدار با خانواده شهیدمدافع حرم 🌹 🆔 @KhGShohada_ir
🌷 شهید مدافع حرم جاوید یوسفی🌷 زن ها که میشوند نمیگویند بجای آن بهانه میگیرند گله میکنند شکایت میکنند هربار که زنگ میزد کلافه اش میکردم با گلایه ها و اصرارهایم که برگرد میگفت: "چشم!مرخصی که بگیرم برمیگردم" میگفتم:پس سوریه واقعا جنگ‌ست که برای برگشتنت باید مرخصی بگیری؟؟ وقتی گفت میخواهد برود سوریه بی مقدمه گفتم من هم می‌آیم! طاقت دوری اش را نداشتم.همیشه با هم بودیم.اخر هفته ها که میرفت کوهنوردی چندین بار زنگ میزدم میگفتم:اقا جاوید کجایی؟زودتر برگرد گفت:نه! خانم ها را نمیشود همراه خودمان ببریم!من هم میروم ! گفتم:باشد برای زیارت اگر میروی برو...تنها برو! خبری نداشتم از جنگ و اشوب سوریه! چندروز بعد مرا برد مسجدی که رضایت کتبی بدهم به رفتنش،گمان میکردم قرارست من هم با او بروم و اقاجاوید میخواهد بقولی دقیقه اخر شگفت زده ام کند و بگوید همراهش شوم! وقتی عکس من و بچه ها را هم از جاوید خواستند این خیال در دلم قوت گرفت. از شوق این فکر هیچکدام از فرم ها را نخواندم و تنها امضا کردم. کسی که فرم هاراتحویلم داده بود مدام ازمن میپرسید:خانوم شما راضی هستید به رفتن همسرتان؟ من هم ازهمه جابیخبر میگفتم:چرا راضی نباشم!؟راضی ام! جاوید اما پشت سرم ایستاده بود و سر و دست تکان میداد که به آن اقا بفهماند چیزی نگوید بعد از آن تا روز اعزام اقا جاوید هرشب امام رضا بودیم_تا پانزده روز_در گریه میکرد،خیلی گریه میکرد،علتش را نمیفهمیدم من. روز شهادت امام رضا(علیه السلام) روز اعزامش بود عجله داشت میخواست پرواز کندانگار،ترافیک و شلوغی شهر کلافه اش کرده بود،قبل رفتنش با دخترهایمان چند عکس گرفت. تلفن همراهش را باخودش نبرد اجازه نداشت گفتم پس چطور برایمان عکس میفرستی از آنجا؟؟چطور زنگ میزنی؟ گفت حالا وقتی برگشتم عکسها را نشانت میدهم! زنگ هم میزنم! بعد رفتنش فهمیدم اصل قضیه را،برادرم از اوضاع سوریه گفت.پدرم گفت تو ندیدی را که می اورند؟ گفتم نه! از کجا باید خبر می داشتم!؟ دو هفته ای از نبودنش گذشت نه پیامی نه تماسی طاقتم طاق شده بود...رفتم همان مسجدی که فرم ها را امضا کرده بودند. گفت:هنوز به سوریه نرفتند و تهران درگیر دوره های آموزشی اند. تحمل مشهد را نداشتم بدون اقا جاوید! چمدانم را بستم و راهی شیراز شدم و رفتم خانه پدر همسرم! بعد از یکماه زنگ زد و گفت تهران بوده و تازه راهی سوریه شده... گفتم پس چرا زنگ نزدی؟؟ گفت:نمیشد مجالم نداد بیش از این لب باز کنم به گله و شکایت! صورتش خیس اشک بود گفت:خواب دیدم درقبری تاریک گرفتارم و عقربی مدام روی سینه ام راه میرود از خدا و ائمه مدد میخواستم.ناگهان خانمی با مشکی آمد و گفت:نگران نباش تو از مایی! بعد این خواب تب و تاب سوریه رفتن به جانش افتاد! پدراقاجاوید گفت:مجروح شده و در مشهد است! جاده شیراز به مشهد آنروز انگار تمامی نداشت. آدمی که باشد زمان کند میگذرد،جاده ها طولانی میشوند از کنار یک بیمارستان که رد شدیم گفتم:بچه ها کنار شما باشند من خودم شب کنار اقاجاوید می‌مانم. نفهمیدم چه وقت و چه طور وارد مسجد شدم بخودم که آمدم خیره مانده بودم به عکس اقاجاوید روی دیوار! گفتند وداع با پیکر از خدا میخواستم اشتباه باشد، تشابه اسمی چیزی دلم میخواست روی پیکر را که باز کنم چهره آقاجاوید را نبینم اما جاوید بود با چشم های نیمه باز، سخت بود برایم خیلی سخت اسما پدرش را در دید خیلی بهم ریخت؛ یسنا اما تقریبا پنج ماهه بود چیزی نمی‌فهمید دلم میخواست پیکرش مشهد بماند اما پدر‌همسرم طاقت دوری از پسرش را نداشت. چیزی نگفتم راضی شدم که شیراز باشد.خودم اما مشهد ماندم گفتم اقاجاوید خودش مرا آورده مشهد پس من هم همینجا می‌مانم اوایل اسما زیاد مرور میکرد خاطرات پدرش را اشک های مرا که می‌دید دیگر چیزی نمیگفت. دلش میخواست نام دختر اول‌مان مبینا باشد اما با دل من راه آمدو شد آن نامی که من میخواستم. انتخاب نام دختر دوم‌مان هم را سپرد به من! چند وقت پیش با یسنا راجع به حرف میزدم گفتم: باباجاوید همراه (عج) برمیگردد؛بعد آن مدام به همه میگوید برای اقا دعا کنید که بابا جاویدمم برگردد. سوریه که رفته بودم در فرودگاه با خودم گفتم:آقاجاوید بخاطر این مردم شد؟! اما تا چشمم به گنبد خانم زینب(س) افتاد از فکرم شرمنده شدم، جاوید بخاطر حفظ حریم رفت. زیاد سفر میرفتیم باهم برای همین بعد او اشتیاقی به سفر و تفریح ندارم خیلی اوقات که خوابش را میبینم من و بچه ها را میبرد یک دشت سبز به هوای تفریح و سفر دلم‌تنگش میشود،اگر مزارش اینجا بود دلم ارام‌تر بود،اما وقت میروم حرم حرم پناه هاست هربار که به شیراز میرسم قبل از هرجایی با چمدان راهی دارالمرحمه میشوم..مزار اقا جاوید. 🆔 @KhGShohada_ir
کانون خادمین گمنام شهدا
•||بسمه تعالی||• #مسابقه_کتابخوانی این روزهایی که قراره در #خانه_بمانیم یکی از پیشنهاد ها کتاب خو
•||بسمه تعالی||• 🔺 با توجه به استقبال همراهان گرامی مهلت ثبت نام در تمدید گردید. 🔻مهلت ثبت نام در مسابقه: ۳ خرداد ماه 🔻تاریخ برگزاری مسابقه: ۴ خرداد مصادف با "عید فطر " جهت شرکت در مسابقه به ای دی زیر پیام دهید: @Khgshohada_admin 🆔 @KhGShohada_ir
📷 ⏰ چهارشنبه ۸ آبان ماه ۱۳۹۸ 🔷 دیدار با خانواده شهیدمدافع حرم 🌹 🆔 @KhGShohada_ir
🌷شهید مدافع حرم رضا میرزایی 🌷 ✍🏻سال ۱۳۵۹ از خانواده‌ای افغانستانی تبار در ایران متولد شد. نوجوان بود که دلیرانه به صفوف مجاهدان افغانستانی پیوست تا داد شیعیان مظلوم هموطنش را از طالبان جهل و خون بگیرد. عادت نداشت از مجاهدت‌هایش حرفی بزند همین بود که از ۵ سال و اندی حضورش در افغانستان خاطره‌ای باقی نیست جز اینکه با همرزم بود. ✍🏻روز خواستگاری گفته‌بود «تا جنگ باقی است من ، هر جای دنیا که باشد». سال ۱۳۸۰ پای سفره عقد نِشست و باز از جنگ دل نَشُست. زیبایی‌ها و خوشی‌های دنیا زنجیر نمی‌شد به و دلش. همین بود که دو سال عقدشان را در افغانستان و جنگ با طالبان سپری کرد. ✍🏻 بعد از عروسی دوشادوش پدرش در آهنگری، پتک بر آهن داغ کوبید و رزق حلالش را از دل آتش بیرون کشید. باز اما به در دلش زبانه می‌کشید. مثل پرنده‌ای مهاجر مدام در رفت و آمد بود؛ از این وطن به آن وطن. از این سنگر به آن سنگر. پسر ده‌ماهه‌اش، مجتبی را به خدا سپرد و دوباره عزم کرد. دو سال و اندی بعد که برگشت فهمیدند یک سال در هرات اسیر طالبان بوده. ✍🏻 ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۲ دخترش نرجس دو سال و نیمه بود که از مناره‌های حرم بانوی فریاد هل من ناصر ینصرنی را شنید. رضایت بانوی خانه‌اش را گرفت. به ندای بانوی کربلا لبیک گفت و دوشادوش در نبرد با داعش سینه سپر کرد. ✍🏻 نام جهادی‌اش در سوریه بود و در نیروی ادوات خدمت می‌کرد. از چندبار حضور این مجاهد بی‌ادعا در سوریه فقط همین‌ها را می‌دانیم. اینها را بانوی صبوری می‌گوید که بعد از چند روز بی‌خبری، خواب همسرش را می‌بیند؛ در رویا، هر دو به زیارت رفته‌اند. ✍🏻 بانو از نگرانی‌ها و دلهره‌هایش می‌گوید و می‌پرسد «چرا نیستی؟» شهید می‌گوید «من کنار شما هستم.» یک هفته بعد خبر آمد که تک تیرانداز تکفیری، رضا را در حالیکه مشغول حمل پیکر همرزم شهیدش بوده به آرزویش رسانده‌است. چند روز بعد، ماه مبارک رمضان ۱۳۹۳ بود که پیکر روی دست‌های دوستدارانش تشییع شد. ✍🏻 در خانواده شهید میرازایی، هر کسی، دلتنگی را نوعی تاب می‌آورد. همسرش گاهی سجاده دلتنگی‌هایش را در حرم امام رضا (علیه السلام) می‌گشاید و گاهی در قطعه شهدای مدافع حرم بهشت رضا (علیه السلام)، نگاه در نگاه شهید، اشک‌های دوری را از چشم پاک می‌کند. دردانه شهید، نرجس خانم، دلگویه‌هایش را در گوش قاب‌عکس بابا زمزمه می‌کند. گریه آقا مجتبی را کسی ندیده؛ کسی چه می‌داند! شاید دارد به سفارش پدرش در آخرین دیدارشان عمل می‌کند «مجتبی‌جان! بعد از من، تو مرد خانه‌ای؛ مرد گریه نمی‌کند.» 🆔 @KhGShohada_ir
🌸 طرح ضیافت 🌸 ⭕️توزیع پک غذایی و بهداشتی برای نیازمندان در روز میلاد کریم اهل بیت امام حسن(ع)⭕️ 💢شما هم سهیم باشید💢 👌 با پرداخت 👈 یا مورد نیاز باشماره تماس 09304554003 شماره کارت: 6037 9975 3753 0249 🆔 @KhGShohada_ir
🌹 مهمان مزار 🌷 به مهمانی شهدا دعوتید... 📱 پخش زنده ازصفحه اینستاگرام 🆔 http://Www.instagram.com/faslepaydari