خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید حسین رضایی •• ــــــــــــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید علی آقاعبداللهی ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
الســـلام علیکــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)
کاش نام و یاد شما
ثانیه به ثانیه ی زندگے ما را فرا بگیرد
تا قدم هایمان
پر شود از لبخند شما
همراه با خوشحالے شما
و
ميدانم
با لبخند شما
زندگے گلستان میشود...
السَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ الْمَعْبُودِ وَ كَلِمَةِ الْمَحْمُودِ
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
من آشنای همین درگهم، خدا نکند•|😣|•
که رو به غیر بیارم، دَرِ دگر بزنم •|😔|•
من از حضور تو
ای ماه هاشمی خجلمـ•|😔|•
مگر به اشڪ •|😢|•
شود ترجمان حرف دلمـ•|❤️|•
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_پنجاه_هفتم ناصر را فانوس مي برد و دلش را ياد برادر .🥺 قدري آر
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_پنجاه_هشتم
ناصر دوباره ساعتش را نگاه مي كند و نگرانِ دير آمدن بچه هاست، 😢
اما جاسم كه از پله ها بالا مي آيد تا پست را تحويل بگيرد، نگراني را از دل بيرون مي كنـد
و از اينكه مي تواند اقلاً رنگ و روي بچه ها را ببيند و نتيجه گفتگوها را حـدس بزند خوشحال مي شود.😃
دوربـين و بـي سـيم را در اختيـار جاسـم مـي گـذارد و ميخواهد از پله ها پايين برود، كه صداي جيپ سپاه، بلند مـي شـود .🧐
از شـكاف ديوار زخم خورد ة سنگر، ماشين را مي جويد و وقتي هيكل تكيدة صالح و بـدن
كوفتة فرهاد را مي بيند، سرش را پايين مي دزدد و قدري همانجا مـي مانـد . 😞
بعـد فكري مي كند و ناگهان از جا كنده مي شـود و بـه طبقـة پـايين سـاختمان خيـز
برميدارد. 🧐
كفش هايش را از پا درمي آورد، به گوشة اتاق مي دود و تـنش را روي پتوهاي ولو شده مي اندازد و خود را به خواب ميزند. 😴
جيپ كنار ديوار از نفس مي افتـد و صـداي پـاي بچـه هـا در گـوش ناصـر ميپيچد.👂🏻
دوست دارد چهرة صالح و فرهاد را ببيند، اما نميتواند. ☹️
صداي پايشان تا آستانة در آمده است. گوشهاي ناصر تيز ميشود. 👂🏻
ـ هيس!
صداي صالح را مي شناسد. «چرا گفت هيس؟ »🤫
دلش شور مي زنـد و نگـران منتظر شنيدن حرفها ميماند. 🥺
فرهاد و صالح كفش هايشان را از پا درمي آورند و آرام، تن كوفتة خود را بار ديوار اتاق مي كنند. ناصر گوش خوابانده تا از نتيجة گفتگوها چيزي بفهمد، امـا سكوت كرده اند و بناي حـرف زدن ندارنـد . 😢
صـبر مـي كنـد و همچنـان منتظـر ميماند، اما صدايي از آن دو به گوش نمي رسد.🤨
حوصله اش سر رفته؛ مي خواهد بلند شود و داد بزند كه صداي صالح دوباره به گوشش ميخورد:
ـ كثافت خيانتكار! 😡
ـ هيس؛ ناصر...!🤫
ناصر مي خواهد از جا بپرد و حالا كـه سـرنخي بـه دسـت آورده مـاجرا را بپرسد، اما صالح بلافاصله ادامه ميدهد:
ـ بذار بفهمه؛ بذار حقيقتو بدونه .😤
ما كي رو داريم گول مي زنـيم؟ مگـه ناصـر
همون روزهاي اول نگفت من مي ترسم قصد خيانت در كار باشه؟ واالله اون خودش جريانو ميدونه؛ بدنشم به خاطر همين چيزها به لرزه افتاده. 😭
ناصر نتيجة گفتگو با رئيس جمهور را بو مي برد و مي خواهد بلنـد شـود كـه
دوباره صداي صالح پشيمانش ميكند:
ـ جهانآرا مي گه بابا اگه مهمات بهمون رسونده بودي شهر سقوط نمي كـرد و اين همه گل پرپر نمي شد؛ با كمال وقاحت درمي آد مـي گـه : «مگـه تـوپ و تانك، نقل و نباته كه من بين شما تقسيم كنم؟»😡
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️ایـن مجموعـه ي جـوان - چـه آنهایي
كـه شـهید شـدند، چـه آنهایـي كـه جانبـاز
شـدند، چـه آنهایـي كه اسـیر شـدند، چـه
آنهایـي كـه هنـوز مفقودالاثرنـد و از حـال
آنهـا كسـي مطلـع نیسـت - جـزو معجـزات
انقـلاب در زمـان ماسـت.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀]
مطمئن شده بود که جوابم مثبتہ🙈❤️
تیر خلاص را زد.😅
صدایش را پایین تر آورد و گفت:
«دو تا نامہ نوشتم براتون💌
یڪی توے حرم امام رضا؏😅
یڪی هم ڪنار شهداے گمنام بهشت زهرا..!»
برگہها ࢪا گذاشت جلوے رویم ، ڪاغذ ڪوچڪی هم گذاشت روے آنها.😁
درشت نوشتہ بود.📝
همانجا خواندم
زبانم قفل شد😳:
تو مرجانے😌
تو دَر جانے😁
تو مرواریدِ غلتانے😅😍
اگر قلبم صدف باشد👀
میان آن تو پنهانے😉❤️
انگار در این عالم نبود...سرخوش!🤭❤️
✍ به روایت #همسرشهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
1_422958463.mp3
4.79M
[ #کبوترانہ🕊 ]
📝 موضوع: #وظایف_منتظران
📌 قسمت هفتم
برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 خواستن حوائج از امام عصر(عج)
👤 استاد #ابراهیم_افشاری
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
با واژه اے از جنس عشق😍
دلم را راهے سمت تو میکنم ♥️
سـلام؛ همان بالے است پراز هواےدلتنگے همان پر پرواز که وقتےفاصله ها میان من و تو قد علم میکنند مرا به تو میرساند.🥺
وقتے که چشمانم پرازجست و جوے توست مینویسم سلام و باز هواے پروانه شدن
در کوے تو به سرم میزند .🦋
نمیدانم کجاے این دنیا قرارگاه قدم هاے توست؟
نمیدانم حالت چگونه است؟
و این بےخبرے بیقرارم میکند.😔
میخواهم به دورتو بگردم ،هر کجا که باشے پس، مینویسم 😌
سلام علے آل یاسین
السلام علیک حین تقوم
السلام علیک حین تقعد
السلام علیک حین تصلے و تقنت ....
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
revayatgari_4.mp3
2.58M
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
جنگ
#حاج_حسین_یکتا
#بسیار_زیبا👌👌👌
🥀شادی روح شهدا صلوات🥀
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #جاماندھ😓 ]
•🌱•
ما سرِکوچکترین چیزها🤔
از دلمون نمیتونیم ❤️
#بگذریم!😔
بعد آرزوۍ 😍
#شھادت میکنیم! :)😢
[من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #رئوفانہ🦋 ]
پاے من از ره خسته شد، 😔•°
بال و پرم بشڪسته شد😢•°
هر در به رویم بسته شد، 😖•°
جز درگه احـــــــــسـان تو✨🍃•°
🕊 السلام علیڪ یا علی بن موسی
الرضا المرتضی🌹🌹
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_پنجاه_هشتم ناصر دوباره ساعتش را نگاه مي كند و نگرانِ دير آمدن
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_پنجاه_نهم
فرهاد صالح را آزاد ميگذارد و صالح دردهايش را بيرون ميريزد:
ـ هوم! با كوكتل بجنگين !... ميجنگيم، ولي وقتي سلاح بهتر نباشه؛ امـا وقتـي
هس چطور بجنگيم؟ 😭
ياد بچه هايي كه در كوي طالقاني و راه آهن با دست خالي درو شدند و روي زمين ريختند دل ناصر را مي سوزاند و كينـه اش نـسبت بـه رئـيس جمهـور بـالا ميرود. 😡
دل به كوچه پس كوچه هاي شهر مي دهد كه بچـه هـا، در گلـه گلـة آن شهيد شدند. 🥺
صالح همچنان به واگويه است:
ـ اون روز بهش گفتيم بابا دشمن داره مي آد جلو؛ از شملچه و پل نو گذشـته، بازم داره مي آد؛ گفت بذارين بياد؛ ما اونا رو مي كشونيم تو خاك خودمون و غافلگيرشون مي كنيم. 😞
امروزم كه مي بينه شهر سقوط كرده، با كمال وقاحـت ميخنده و ميگه عيب نداره. 😏
باور كن فرهاد، اگه كلاشم پيشم بود...
لب هاي ناصر از بغض به هم مي خورد. 🥺
مـي خواهـد بغـض گلـو گيـرش را
بتركاند؛ بزند زير گريه و خود را سبك كند كه ناگهان خمپاره اي سوت زنـان، در
نزديكي سنگر مي افتد و «گرومب» صدا مي كند.😱
احساس مي كند بغض گلـويش بوده و منفجر شده است . 😭
فرهاد و صالح بيرون مي دوند. ناصر هم بلند ميشود و دنبالشان راه ميافتد. 🚶♂
ديده بان از بالا صدا ميزند: چيزي نشد؟
چشمِ بچه ها به چشم ناصر مي دود.👀
ناصر سلام مـي كنـد و «خـسته نباشـيد »
ميگويد اما زبانش به هيچ سؤالي نمي گردد. بچه ها هم چيزي نمي گويند. غـم و نگراني، گرداگرد چهر ة سوخته شان را گرفتـه اسـت . 😢
فرهـاد ناصـر را بـه رفـتن ميخواند:
ـ خب ناصر! نميخواي بري؟
ـ چرا؛ حالا ديگه ميرم😞
ـ اگه الان راه بيفتي، دو و سه اهوازي . اگر هم اونجا نبودن، حتما به دا ييت اينا
گفتن كجا ميرن. پس راه بيفت كه اگه يه وقت رفته بودن تهرون، بـه قطـار ساعت پنج برسي.🙂
قطار، از دمدماي غروب ديروز، ريـل هـا را گرفتـه و روي آن هـا سـينه خيـز ميرود. 🚂
چنان نفس چاق است ، كه نه انگار پيچ و خم هاي اهواز را تا اينجا -كه نزديكي هاي تهران است - پشت سر گذاشته اسـت . آهـنگش تغييـري نكـرده و همچنان ثابت و سرحال مي كوبد: «تق تلق ... تق تلق ... تق تلـق ...». قطـار هنـوز
دشت وسيع خوزستان را پشت سـر نگذاشـته بـود كـه خـواب، ناصـر را از پـا درآورد و روي صندلي كنار پنجره ولو كرد . 🤨
اگر قطار بـراي نمـاز نمـي ايـستاد، خواب هم بنا نداشت از هيكل كوفته و لهيدة ناصر جدا شود؛ چنان او را به بنـد كشيده بود كه ياراي جنبيدن نداشت . بعد از نماز، وقتي بغـل دسـتي شـروع بـه صحبت كرد، خواب را، به راحتي از چشم هاي ناصر بيرون كشيد .👀
ناصر بي ميـل
به حرف هايش گوش سپرد و هنوز هم چنددقيقه نگذشـته بـود كـه خـواب از سرش پريد .😳
انگار حرفهاي بغل دستي، قرص ضدخواب بود و ناصر چندتايش را يك جا بالا انداخت .🤨
همسفر خود را روي صندلي كنار ناصـر ول داده بـود و پاهايش را روي صندلي مقابل - كه به همين منظور خريده بود - و از اجناسش
كه در بندر خرمشهر مانده بود و جنگ، مانع بردن آنهـا شـده بـود مـي گفـت و ميناليد:
- حيف ! حيف و صد حيف ! اگه دو روز زودتر رفته بودم سراغشون، حـالا،
درست معادل قيمتشون دستمو ميگرفت. خيلي ضرره آقا؛ خيلي😤
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️یقینـاً فضیلـت خانواده هـاي مكـرّم
شـهدا از لحـاظ عظمـت، بلافاصلـه پشـت
سـر فضیلـت شهداسـت. شـما خانواده ها،
ســنگرداران شــهادت و مــرزداران فضیلــت
در طــول دوران دفــاع مقــدس بوده ایــد و
روحیــه شــما و فرزنــدان شــهدا ... توانسته
اسـت در طـول دوران دفـاع مقـدس و بعـد از
آن، عظمــت نظــام اســلامي و روحیــه والای
ملــت بــزرگ ایــران را حفــظ كنــد و روحیــه
دشــمنان را تضعیــف نماید.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀]
براے منی ڪہ فرماندھاش بودم باور ڪردنی نبود ،اما عباس تا بہ حالا یڪ نامحرم ندیدھ بود!!😳
اولین نامحرمے ڪہ حتے ایشان را هم درست ندید دختر عمویش بود ڪہ نامزدش شد.💍💗
روزے ڪہ براے مراسم ازدواج رفتہ بود،پرسیدم: دختر عموت رو دیدی؟!
گفت: نه واقعا!!🙄
چنین آدمے هست ڪہ #شهید میشود شهید مراقب چشمش هست.😁✋❤️
گفتم: تو از آنهایی هستی که خیلی عاشق پیشه میشوی چون اولین نامحرمی که دیدی همسرت است...♥️
✍#سردار_اباذری
#شهید_عباسِ_دانشگر
#همسر_شهید_دانشگر💗🖇🌱
#شهیدِ_تازه_داماد(:💔
#نامہی_شهید_به_نامزدش..
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید علی آقاعبداللهی •• ـــــــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید علی صفری پور ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
[ #رئوفانہ🦋 ]
دل ❤️°
در حرمتــ شوق شڪستن دارد!💔°
جان ✋
پیش تو خواهش نشستن دارد....😢
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️شهادتها انقلاب ما را پابرجا و
تضمين كرده است و به همين دليل
ملت ما را آسيب ناپذير ساخت.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
شهادت بهتره یا کار مهدوی؟؟🤔😍
رفقایی که آرزوی شهادت دارند حتما این کلیپ را مشاهده کنند
#استاد_شجاعی
#بسیار_دلنشین👌👌
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
خوشم ڪه 😍
جوهر عشق تو در سرشت من است🌹
محبت تو همان خط سرنوشت من است☺️✋
گناهکارم و از آسـتان قدس شـما
کجا روم؟! 😢
به خدا مشهدت بهشت من است.😍
اللّهُــــــــمَ ارزُقنا🌸🍃
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم🌹
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️از خدا مي خواهم مبادا بعد از
يك عمر زحمت مرگ ما در بستر بيماري
باشد و در ميدان شهادت نباشد، شهادت.
مرگ در راه ارزشهاست... .
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi