eitaa logo
خادم مجازی
145 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
°•🌸💕•° { ✨🌿 } . . بہ‌نام‌خداوندروزی‌دهندھ🌸🌱 سلام‌وصبح‌بخیر😃✨ توهمون‌بسم‌الله‌ایےکه‌گفتم..عرض‌شد خدا"روزی‌دهنده"است😌🕊 حالااین‌یعنےچۍ؟!🤨 یعنۍاین‌ڪه‌الان‌تواصلانبایدنگران‌فردا یاحتی‌آینده‌یاحتی‌چندساعت‌دیگه‌باشۍ! بلکه‌بایدبه‌این"باوربرسی‌خدابهت‌میرسونه" هیچ‌بچہ‌ایی‌موقع‌خواب‌نگران‌غذای‌فردا نیستن چرا؟! چون‌مطمئنن‌مامان‌وبابایه‌چیزی‌بلاخره درست‌‌میکنن‌دیگه‌🙂 خب..خداهم‌همینہ.. غیرممکنه‌توروبه‌حال‌خودت‌بزاره‌وبگه "بیخیال" خدافقط‌میگه‌چی؟! میگه‌بنده‌خوشگلم..بهم‌اعتمادڪنツ♥ نمی‌زارم‌قندتودلت‌آب‌شھ🤭 من‌"رزاقم"روزی‌تو‌می‌رسونم😉 پس..نگران‌نباش‌وبسپربہ‌خودم‌‌بنده‌ی‌من💚 . . [حتےتوبدترین‌شرایط‌هم‌امیدی‌هسٺ..] http://Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🌻🌅🧡" 《 #سپیدانھ 》 . . شهیدذوالفقاری‌مۍگفت: قبل‌حرف‌زدن‌فڪرکن‌ببین‌اینی‌که‌ میخوای‌بگی‌مفیده‌یانھ..؟! اغلب‌حرفای‌ماتهش‌منجربہ "گناه"میشھ #شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری #پستهای‌امروزتقدیم‌به‌شهیدالذوالفقاری . . [شرو؏‌یڪ‌روزِ‌شھدایےِدیگہ🤓😌👇] http://Eitaa.com/Khadem_Majazi •°🌻🌅🧡"
[ 🥀] • ° سوریه کہ مےرفت‌، همیشه ساڪِ سفرش را همسࢪش‌ مےبست! تو‌ آخرین‌ سفر به همسرش‌ گفته‌بود‌ کہ ساڪ را خودش‌ میخواهد‌ ببندد.. ساڪ را سبک بسته بود و حتی قرص‌هایی را کہ بخاطر دندان دردش، همیشه همراه داشت، تو ساڪ نگذاشته بود! مےگفت: پرسیدم قرص‌ها رو نمےبری؟! گفت: این‌دفعه دیگہ لازم‌ ندارم.. :) ° • [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
👼🌸🦋 [ ] وقتے ڪودڪتون نقاشی میڪشه به نقاشی‌های اون توجه ڪنید👀💡 تحلیل کنید؛حتی اگر آموزش کافی رو درباره‌ی تحلیل نقاشی🖍کودکانتون ندیدید تا حد کمی میتونید از احساسات و افکاری که در ذهن کودکتون هست مطلع بشید👌 اینکه ناراحته،خوشحاله،عصبانیه،یا حتی چه کسی رو بیشتر دوست داره،به چه کسی حسودی مےڪنه و...🔎 ان‌شاءللّٰھ در پست‌هاےِ بعدی در این باره صحبت مےڪنیم😌👌❤️ @Khadem_Majazi 🤓🌸🦋
خادم مجازی
••🖤🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید محمدجعفر حسینی •• ــــــــــــــــــــــ
••🖤🕊•• | امروز بہ نیت: •• شهید محمودرضا بیضائی •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🖤 [🥀]ارسال صلوات ها [🥀] @Deltang_Karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۰۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @Khadem_Majazi ••🖤🕊••
Hosein Yektarevayatgari_2.mp3
زمان: حجم: 3.2M
✨ 》 . . جنگ که حسین یکتا کم آورد 🌹🕊🌹🕊🌹🕊 ✨ . . •{ماملت‌شھادتیم.. ماملت‌امام‌حسینیم..!✌️❤️}• Eitaa.com/Khadem_Majazi
2.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ 🦋] . . 🥀! 🎤 استاد پناهیان 🔺تا وقتیکه با یک شایعه، فریبِ رسانه های دشمن را بخوریم، امام زمان نمیاد! 🔺چون اگه امام زمان ظهور کنه، ممکن است با یک شایعه ی دروغ، ایشان تنها بماند! 🔺مثلِ مردمِ کوفه که با یک شایعه، از لشکرِ یزید ترسیدند و امام حسین را تنها گذاشتند ، در حالیکه اصلا جنگی در کار نبود، اما آخرش خودِ مردم تبدیل به لشکرِ یزید شدند! . . 〖مستۍ‌نھ‌از‌پیالہ‌،نھ‌از‌خُم‌شرو؏شد از‌جادھ‌ۍسہ‌شنبه‌شبِ‌قـم‌شرو؏شد..!🌃💙〗 Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🕊💚↻ . . از روۍ‌ عادت‌ هیئت‌ نمۍرفت‌.. به‌ قول‌ یکۍ‌ از‌ شهدا که‌ در خواب‌ به ‌ سردار گفته‌ بود: راهکار رسیدن‌ به‌ خـدا‌ و‌ شهـٰادت ‌اَشک‌ مۍ‌باشد، سید هم‌ از این‌ راهکار ‌مۍخواست‌ به‌ شهـٰدا برسد.. تویِ‌ روضه‌ها‌ اَشک‌ امانش‌ نمیداد.. عاشق‌ مناجات‌ و‌ روضه‌ بود..(: ♥️🕊 . . @Khadem_Majazi •°🕊💚↻
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ 🔉 ] سلام ما سلام ما به فاطمه سلام الله علیها سلام ما سلام ما به پهلوی شکسته ات✋❣😭 👌 [در این هیاهـو با گوش دل بشـنو💓] Eitaa.com/Khadem_Majazi
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ 🦋 ] ✨﷽✨ 🍃من گدای مشهدم مثل اون ڪبوترم ڪه در طواف گنبدم 🍃من گدای مشهدمـ همیشه با دست پر از در خونت اومدم 🎙پویانفر ⚜۴روزتاشهادت امام رضا علیه السلام 🌹 🦋*أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_هشتادهشتم زن قدري ساكت ميماند و دوباره واگويه ميكند: ـ بچه
[ 💌 ] ناصر برا گرفتن عكسها شتاب ميكند: 🥺 ـ بابا مطمئن باشيد . والله اينا درد منو سبك تر مي كنن؛ اينا به مـن قـوت قلـب ميدن! 😞 عكس ها را ميگيرد و نگاهشان ميكند: ـ جهانآرا وسط عكس رويي ميخندد. ناصر ميبوسدش و آه ميكشد: ـ اگه ايمان تو نبود، بچه هاي شهر خيلي پيش از پا در اومده بودن؛ امـا حيـف كه هم خودت گل بـودي و هـم عمـرت . خـوش بـه حالـت؛ رفتـي پـيش بچه هايي كه دوستشون داشتي.😔 ناصر به عكس بعدي نگاه مي كند و پـدر و مـادرش بـه او؛ عكـس مـسجد جامع است، با گنبد بزرگ و گلدسته هاي آبيرنگش. 😞 ناصر سر تكان ميدهد: ـ هوم! مناره هاش دارن ميگن منتظريم . دارن كمك مي طلبن. نگـاه كـن؛ دارن ميگن بيا؛ چرا نشستي! 😭 مادر از روي تخت خالي اتاق بلند مي شود و به طرف ناصر مي رود. كنارش مينشيند و ميگويد: ـ ناصرجون، تو كه شروع كردي! آخر قربونت برم مگه قول ندادي؟😢 ناصر چشم از عكس ميكَند و مادرش را نگاه ميكند: ـ ننه جون، اينا ناراحتي نيس؛ اين خاطره ها باعث ميشن آدم دردشو فراموش كنه؛ اينا به آدم نيرو مي دن؛ ني ... ني... ني... نيـرو ! راسـتش درد و دواي مـن ايناس: خرمشهر! پيش بچه ها! اگه ميخـواين مـن كمتـر اذيـت بـشم، بايـد موافقت كنين برم خرمشهر .😞 ديگه حالا كه دست هامم كمتر مي لرزن؛ زبونمم كه كمتر ميگيره. رنگ ناصر قرمز مي شود و رگ هاي گردنش كلفـت . مـادر حـرف هـايش را ميبرد. ننه، ناصر ! فدات بشم ما كه با رفتنت حرفي نداريم . تو سعي كن سالم بشي، بعد هروقت كه خواستي برو . 😌 يه چن روز ديگه طاقت بياري خـوب خـوب ميشي. 😍 پدر روي تخت خالي نشسته و زن را سرزنش ميكند: ـ ديدي حالا ! من كه ميگم يه چن روز ديگه عكس ها رو نشون نديم، خيـال ميكني باش دشمني ميكنم. دِ من فكر اينجاشو ميكردم! 😤 ناصر از تختش پايين مي آيد و تندتند از اين طرف به آن طرف ميرود و باز ميخروشد: ـ والله من ديگه چيزيم نيس؛ اگرم چيزيم باشه، دوام، اينجا خوابيدن و جلـوم عكس گل و دريا چسبوندن، نيس . من از ميون اين گل و بلبل هايي هـم كـه به ديوار چسبوندن، خرمشهرو مي بينم؛ بچه هاي مظلومشو مي بينم. مـن بايـد برم؛ بچه ها تنهان؛ شهر منتظره . ما به شهدا قول داديم كه تـا شـهرو نگيـريم، آروم و قرار نداشته باشيم. 😞 ناصر پياپي مي گويد و راه ميرود. پرندهاي را مي ماند كه بال و پر مي زنـد و از قفس تنگ و تاريكش راه خلاص مي جويد. دور تا دور اتاق را مي گردد و از رفتن مي گويد. 🚶‍♂ پدر، دوباره نگراني اش را پنهان كرده و به سيگار پنـاه بـرده، امـا مادر آن چه را در سينه دارد رو مـي كنـد و بـر زبـان مـي آورد. 🗣🚬 ناصـرش را نگـه ميدارد و قربان صدقهاش ميرود: ـ ننه، ناصر، ما كه خودمونم داريم ميگيم برو؛ اما ميگيم چن روز ديگه صبر كن. حالا نمي خواي صبركني، بازم باشه؛ اقـلاً خودتـو ناراحـت نكـن ننـه؛ قربونت بشم الهي! 😔 نگاه مرد به ناصر است و در سكوت رفتن و آمدن او را غمبار نگاه ميكند.👀 آن وقت ها كه در گاراژ كار مي كرد، موهاي خاكستري اش تـك و تـوك، بـه چشم مي خورد، اما حالا رگه هاي خاكستري، بـه همـة موهـايش دويـده اسـت . 🥺 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ خاطرات (حفظه‌الله) 🌀منزل پدری من که در آن متولد شده ام -تا چهار، پنج سالگی من- یک خانه ۶۰-۷۰ متری در محله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق و یک زیرزمین تاریک و خفه‌ای داشت. ⤴️هنگامی که برای پدرم میهمان می آمد (معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیرزمین می‌رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه‌ای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم. ☺️ 🌱 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi