eitaa logo
خادم مجازی
162 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃 عبدالحمید دیالمه نمونه یک انسان است که آرمان هایش همه از روی تقوا و علم و است🙂 🍃دین را با شناخت و انحرافات دین و انسان هایی که خواسته یا ناخواسته راه حق شدند را به دیگران معرفی کرد. 🍃همان ای که وقتی برای مقابله با کارهای زمان به مجلس پاگذاشت، در مقابل تبریک ها فقط گفت، مسئولیت تبریک ندارد. 🍃دین را با علم، دلیل و به دیگران آموخت، تا جایی پیش رفت که بین روحانیت و دانشگاه آشتی برپا کرد. به قول خودش بزرگترین جرمش این بود که حرف هایش را زودتر از می زد. 🍃وقتی او را تهدید به می‌کردند همچون ، وقت گرفت برای آخرین سخنرانی‌اش و از آن ها خواست تا در جلسه بنشینند و به حرف هایش گوش دهند. او تابع بود و روی گرداندن از آن را اشتباه می دانست❣ 🍃این روزها به دیالمه‌هایی نیاز دارد تا دین را به ظاهرا با سواد بیاموزد و کج رفته ها را بشناسد و نگذارد انقلابی که با خون شهیدان جان گرفته با پا کج گذاشتن عده ای با شعار ، بی حرمت شود، بیاید دیالمه باشیم...❤️ 🍃دیالمه‌ها را بشناسید و گوش دهید چه سر می‌دهند، سخنرانی دیالمه در آخرین حضورش در برایتان شنیدنی خواهد بود... ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۳۳ 📅تاریخ شهادت : ۷ تیر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قم
[ 🥀] ° • 🖤•°هر هفتہ توے خونه روضه داشتیم. وقتے آقـا شروع مےڪرد به خوندن، تـا اسمِ امام حسین؏ مےاومد حاجۍ رو مےدیدی ڪہ اشڪش جارے شدھ!🥀 •°حالِ عجیبۍ مےگرفت... با روضہ امام حسین؏ انگـاࢪ توے عالم دیگہ‌اے سیر مےڪࢪد!!🖤 •°یہ بار وسطِ روضہ، مصطفےٰ(فرزندشون) رفتہ بود بشینه روے پاش؛ متوجه بچـه نشد بود! انگار ندیدھ بودش!🤔 🥀•°گࢪیہ ڪنون اومد پیشِ من. گفت: «بابا منو دوست نداره.💔هࢪچۍ گفتم جوابم رو نداد😭.» روضہ ڪہ تموم شد، گفتم:« حاجے، مصطفے این طورۍ مےگہ..»☹️ با تعجب😳گفت:« خــدا شاهده نھ من ڪسے ࢪو دیدم نہ صدایے شنیدم..!!»🥀🖤 از بس محو روضه بود....(:🥀🏴 🎙راوے: همسࢪ شهید ؏ ° • [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🖤🥀↻ . . روز بعد.. تق!تق!تق!🚪 حاج اڪبࢪ ناظم بود! پشیمان!! عذرخواھ!! اشڪ ریزان!!😳🧐 _آقا رسول!😭 دیشب بےربط گفتم... شما ببخش💔... از امشب باید بیاے هیأت...😭😭 باید بیاے آقا رسول +سلام چیشده حاج اڪبࢪ؟! درست بگو بفھمم چیمیگی حاجے! _آقا رسول خواب دیدم😭😭 خواب آقا رو دیدم..ارباب..امام حسین؏ رو میگم😭💔آقا رسول نظر ڪࢪده‌اے.. برگرد؛برگرد هیئت آقا رسول😭.... رسول قصه دیگہ هیچ چیزی نمے‌شنید..بے ارادھ اشڪِ گنده لات محله سرازیر شد...بہانه دست رسول آمده بود و او همان سرِ سوزن ارادٺ را وسیلہ ڪرد،برای رهایے..فریـاد زد و غرق شد در اشڪ‌هایے ڪہ از دیشب سر بند آمدن نداشت... •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رسول تࢪڪ! دیگر هیچڪس او را در هیبٺ قبل ندید.. از وقتے امام حسین‌‌‌؏ او را آزاد ڪࢪد،شروع کرد به شستن گذشتہ‌اش با اشڪ و عشق و ارادٺ به اهل بیت... پ.ن:بازم واسہ‌ی توبہ استخارھ مےڪنید رفقا؟!💔🚶🏻‍♂ .... ؏ . . 🏴|•دࢪ مسݪخ عِشڨ جُز نِڪۅ رآ نَڪُشَنْد..||•° @Khadem_Majazi •°🖤🥀↻
•°🏴🥀 [ ] 🍃می گویند عشق حسین سن و سال نمی شناسد. از همان کودکی آرام آرام روح و جسمت را دربر می گیرد. غلامِ حسین می شوی و روزهای محرم... 🍃امیر کاظم زاده از همان کودکی عشق اهل بیت مخصوصا بر دلش جوانه زده بود. با شروع با بچه ها محله را سیاهپوش می کردند. سنج و طبل می خریدند و برای عزاداری می کردند. 🍃لحظه به لحظه با عشق امام حسین قد کشید و بزرگ شد و با پیوستن به سبزپوشان س.پاه راهش را استوار کرد. مدتی بعد به درخواست مادر کرد و حاصل ازدواجش فرزندی شد که نذر حضرت محمد بود و پس از نوشتن نام هایی که امانت سپردند به صفحه های ، طاها قسمتشان شد و نام عزیز دل پدر شد . 🍃عشق به شهادت در دلش هر لحظه می تپید. در تشییع از همه میخواست برای شهادتش دعا کنند و معتقد بود که در باغ شهادت هنوز هم باز است. مدتی بعد که خبر دفاع از را شنید به عشق اباعبدالله راهی شد. مقصد را نگفت فقط از ماموریتی گفت که ممکن است ۴۵ روز طول بکشد. 🍃مادر با محمد طاها شش ماهه بدرقه کرد پسرش را به امید دیدار دوباره. اما شاید محمد طاها میدانست که اخرین دیدار با پدر است که بیقراری کرد و چشم های پدر هر چند قدم یکبار، فرزند شش ماهه اش را میدید و دل کندن را تمرین می کرد. شاید هم به یاد ارباب بغض می کرد و استوارتر قدم بر میداشت. 🍃مدتی بعد در باغ شهادت باز شد و خودروی پر از مهمات بهانه و تیر عدو سبب خیر تا فرنانده این بار در میان شعله های آتش به باغ آرزویش برسد. سه روز در محاصره در میان شعله های آتش سوخت. از امیر اربا اربا چیزی نمی توان گفت اما مادر هنوز هم منتظر است تا قامت تک پسرش را بعد از خداحافظی آخر ببیند. حال، محمد طاهای شش ماهه مردِ کوچک خانه شده و دلتنگی هایش را با قاب پدر شریک می شود .دست می کشد بر عکس و از حسرت هایش می گوید. از دیدن روی پدر و یک سفر با پدر آن هم به مقصد ... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ شهریور ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ خرداد ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دمشق 🥀مزار شهید : بهشت زهرا سلام الله علیها [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ🖤] Eitaa.com/Khadem_Majazi •°🏴🥀