فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #دردونہ👼]
گفتگویےڪوتاه باپسر
"شهیـ🕊ـد مدافعحرم حسین بواس"
آقاجون❤️{امام خامنه اے}❤️پدر همہ ماهاست🙃🌿
میخوام مثل بابام بشم..😅✌️
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید علی آقا عبداللهی •• ــــــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید مرتضی مسیب زاده ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
السـلام علیکــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)
مولا مهدےجانم...♡
چقدر دلم برایت تنگ شده است
چقدر جانم براے دیدارت به لب رسیده است
چقدر چشمم در انتظارت به راه خشکیده است
چقدر بےتو تنهایم
چقدر بےتو آواره ام
چقدر بےتو بےدلخوشےام
چقدر بےتو بال و پر بُریده ام
آه پدر
تو بگو این روزهاے طولانے و پرشمار فراق را چه کنم ؟
تو بگو این ماه ها و سالهاے پرتکرار بےکسے را چقدر تاب بیاورم ؟
تو بگو اینهمه ندیدن روےماهت را
این همه نشنیدن صداےگرمت را
این همه نبوییدن عطر ملیحت را چه کنم ؟
کاش مےآمدے پدر ...😔
جنستنهاییتوازنخبیمهریماست
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
#سلامآقاےمهربانمن✋
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣]
عـادتداشتبههمهسلامکند..✋🏼
بزرگیاکوچكفرقےنداشت.
•
ازسرکوچهکهمےپیچید،بههربچهایکه
مےرسید،اگرناندستشبود،یكتکهبهاومےداد..🍞
•
بچههاراکمتربااسمخودشانصدامےکرد،
مےگفت:"گلم" "شاخهنباتـم" "پروانهیمـن"💛:)
•
#شهیدحسنامیری🌱
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
🌸🍃
کربلاباتربتش
عمریستکہدارالشفاست✨🌹
مشھدامانسخہاش🍃
باآبسقاخانهاست..✨🌺
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_چهارم ناصر در ميان جمعيت مادر را مي جويد. هر دست مادر به
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_سی_پنجم
لبيك، اي عزيزان!🗣
ـ لبيك، اي شهيدان!
ـ لبيك، اي عزيزان!
دور زدن قبر شهدا كه تمام مي شود، با شتاب به طرف شلمچه ميروند و بـه
دنبال آن، صداي شيون و فرياد مردم بيشتر ميشود. 🏃♂
بغضي كه تاكنون در گلوي ناصر اسير شده بـا ديـدن آنهـا رهـا مـي شـود و
صداي او را با گريه بلند مي كند.😭 صداي «يا حسين » زن ها، دم بچه ها را در فـضا
گم مي كند. زني روي قبر شهيدش از حال مي رود و مردم دورش حلقه مي زنند.
بچه ها در جنت آباد ولوله مي اندازند و مي روند. مادر دوباره زاري مي كند؛ چشم
به بچه ها ميدوزد👀 و دست به آسمان برميدارد: 🤲
ـ يا فاطمة زهرا خودت كمكشون كن!
حسين هنوز ايستاده است و از ميـان گـرد و غبـاري كـه رزمنـده هـا بـه راه
انداخته اند، آنها را نظاره مي كند. ناصر دنبال پدر مي گردد اما باز هـم از او اثـري
نميبيند. 👀خم مي شود تا خواهر را از تابوت بيرون بكـشد و بـه خـاك بـسپارد .
همين كه دست جلو مي برد، چند زن هم كمك مي كننـد و شـهناز را از تـابوت
چوبي بيرون مي آورند. حسين هنـوز چـشم و دلـش پـيش بچـه هاسـت . 😞مـادر
ميخواهد خودش را به داخل قبر بيندازد و شهنازش را دوباره ببينـد، امـا چنـد
زن او را به بغل ميكشند و از آنجا دور ميكنند.
ناصر وقتي خواهر را در گودال قبر مي خواباند، مي خواهـد او را ببوسـد امـا
لرزش دستهايش نمي گذارد. هرچه زور مي زند تا كفن را بـاز كنـد نمـي توانـد . 😭
دست هايش دوباره به لرزه افتاده و نميتواند كفن را باز كند.
حسين چشم از بچه ها برنداشته است؛ خودش در جنت آبـاد اسـت و دلـش
پيش بچه ها. همين طور كه مسير آنها را دنبال مي كند، از جا كنده ميشـود و بـه
ناصر ميگويد:
ـ ناصر، من رفتم. 😔
ناصر صداي برادر را نمي شنود. كفن را به زور باز كـرده و مـي خواهـد سـر خواهر را بلند كند و صورت او را ببوسد اما نمي تواند. سر ميـان دسـت هـايش
ميلرزد. 🥺به سختي خودش را خم مي كند و صورت خواهر را مي بوسد. صـداي
شيون زن هايي كه بالاي قبر ايستاده اند بـه هـوا مـي رود و كـم كـم از آنجـا دور
ميشوند.
ناصر بالا مي آيد و خاك هاي كنار گودال را روي خواهر مي ريزد. آنطرف تر
برادر را مي بيند كه با مادر خداحافظ ي مي كند.👀 ناصر با كمك آنهايي كه بيـل بـه
دست به ياري اش آمده اند، گودال قبر خواهر را پر ميكند. در همان حال صداي
مادر را مي شنود. مادر حسينش را به آغوش كشيده و سـر و رو يـش را نـوازش
ميكند:
ـ تو هم مي خواي بري مادر؟ برو سرباز امام زمانم، برو خدا به همراهت عزيز
دلم. 🥺تو به اشك هاي من نگا نكن مادر؛ من نمي تونم گريه نكنم؛ من مي دونم
حفظ اسلام خون ميخواد اما چه كنم مادرم؟! 😭
حسين، از بغل مادر بيرون مي آيد. تفنگش را بر دوش حمايل مي كنـد و بـه
طرف شلمچه مي شتابد. مادر، دارد قد و بالاي حسينش را ورانداز مـي كنـد كـه
چند زن او را از زمين بلند ميكنند.
ناصر سطلِ آبي روي قبر خواهر مي پاشد. دهان خشك و تفتيـدة خـاك آب
را در خود فرو ميكشد و بوي خاك مرطوب به هوا بلند ميشود. 😞
ناصر به طرف مـادر مـي آيـد . دسـت او را مـي گيـرد و بـه سـمت حـسينية
اصفهاني ها راه مي افتد. در كوچه ها رفت و آمدي نيست؛ اما خيابان اصلي شهر در
تب و تاب رفت و آمدها مي سوزد. همه دستپاچه مي دوند. 🏃♂صداي گـاه بـه گـاه
شليك، دل و حواس ناصر را به جايي ديگر مي برد. دلـش بـراي بچـه هـا تنـگ
شده، اما دلداري هايش را به مادر تمام نكرده است. 😢
هنوز به حسينيه نرسيده اند كه صداي انفجاري در هوا مـي پيچـد و زمـين را
زير پايشان ميلرزاند. زن هايي كه دور و برشان در رفت و آمدند، بلند ميغرند: 🗣
ـ خدا نابودت كنه، ايشاالله، ذليل مرده! 😡
ـ الهي همين جوري كه خونة مردمو خراب ميكني، خدا خونهت و خراب كنه😤
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️«شهدا به عنوان الگوی نسل جوان و
آحاد مردم، ناظر به سرنوشت و اعمال ملت
ایران هستند و هر اقدام و حضوری كه
موجب حركت پرشتاب تر در مسیر رو به جلو
كشور شود، قطعا موجب خرسندی روح امام
بزرگوار و روح شهدا خواهد شد.»
[پ.ن:حضور ما در پای صندوق رأی و
سهیم بودنمان در نوشتن آینده کشور همان
چیزیست ک موجب خرسندی شهدا میشود]
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi