eitaa logo
خادم مجازی
162 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 💌 ] | راستش اینطور نبود که من تمام 24 ساعت به فکر شهدا باشم و در مراسم آنها شرکت کنم. با اینکه اردوهای راهیان نور هم شرکت می‌کردم و آرزو می‌کردم لیاقت شهادت نصیب من هم شود،اما همان زمان وقتی خانواده‌های شهدا را می‌دیدم همیشه فکر می‌کردم که این داغ واقعاً سنگین و غیر قابل تحمل است.. ترجیح می‌دادم همه داغ مرا ببینند اما من داغ عزیزانم را نبینم☹️من قدرت تحمل سختی را نداشتم. یادم هست یک‌بار در شلمچه یکی از دوستانم گفت:«اگر جنگ شود همسرم را به جنگ می‌فرستم تا شهید شود» آن زمان من مجرد بودم.خیلی جدی گفتم:«من محال است چنین اجازه‌ای بدهم!یعنی چه که من ازدواج کنم و همسرم شهید شود؟ اجازه نمی‌دهم همسرم شهید شود😒 چون من آدم وابسته‌ای هستم.. به من گفت:«این چه حرفی است که می‌زنی؟مگر مسلمان نیستی؟»😏 بعد از شهادت امین به من گفت:«زهرا!من اصلاً دلم نمی‌خواهد همسرم شهید شود..» گفتم:«دیدی خدا اصلاً به حرف‌های ما کاری ندارد»😔 همسر من شهید شد و او تازه می‌گفت: «راست می‌گفتی،چرا باید همسرم شهید شود؟» البته بعد از لحظاتی به او گفتم:«آن زمان سن من خیلی کم بود و شاید فکرم هنوز ناپخته،اما الآن من به شهادت امین افتخار می‌کنم😊 امین می‌توانست طور دیگری از دنیا برود. امین خیلی خوب بود که خدا به بهترین نحو و با احترام زیاد او را برد.. من خوشحالم که آن دنیا همسرم را دارم☺️ می‌گفت:«به خدا با تعریف‌های تو آدم حسادت می‌کند! تو چقدر محکم شدی زهرا! تو آدم احساساتی بودی😦 یاد نیت قبل از ازدواج خودم می‌افتم؛از خدا خواسته بودم خیر و عافیت دنیا و آخرت نصیبم شود و کسی جلوی راهم قرار بگیرد که این دعا محقق شود. بعد از شهادت امین،پدرم می‌گفت:«زهرا جان خودت خیر دنیا و آخرت را خواستی پس دیگر گریه نکن» تا وقتی امین بود،به محض اینکه ناراحت می‌شدم کنارم می آمد و آرام‌ می‌کرد. حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده،وقتی بعد از ناراحتی و بی‌تابی زیاد ناگهان آرام می‌شوم،مطمئنم امین کنارم حضور دارد😊من آدمی نیستم که به سادگی آرام شوم. ناراحتی‌ امین کلاً 10 دقیقه هم طول نمی‌کشد و اصلاً آدم کینه‌ای نبود😀 نهایت 5 دقیقه پیاده‌روی آرامش می‌کرد و بعد کلاً موضوع را فراموش می‌کرد🙂 ✉️بعضی از پیامک‌هایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم یادداشت می‌کردم. حرف‌هایش برایم شیرین و جالب بود😍 یادم می‌آید پیامک طنزی برایش فرستادم که می‌گفت:مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند،قربان و صدقه همسرشان می‌روند یک ماه که می‌‌گذرد رفتارشان عوض می‌شود و آنقدر ادامه پیدا می‌کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می‌شوند که از زمین زنده بلند نشود!😂 به امین گفتم:واقعاً مردها همینطورند؟ گفت:«بگذار اگر خدایی نکرده،زبانم لال،یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه خم شدم و دست‌هایت را بوسیدم متوجه می‌شوی که من مثل آنها نیستم»😊💪 خیلی احساساتی و مهربان بود☺️با خودم فکر می‌کردم این پسر چقدر با شعور است،چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی لذت می‌بردم😍 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (مدظله العالی): 🔹فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام، در چشم شیطانها و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند. [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌅 ] می‌گویند: روزی را صبحِ زود تقسیم می‌کنند  هرجا که هستید سهمِ امروزتان رزق سفره‌ی شهدا .. [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🥀 ‌] مادرمیگه:ساعت ۹شب ڪہ میشه بہونه گیری زهرا وفاطمہ شروع میشھ آخه هرشب ساعت ۹سعید ازسرکار برمیگشت💔🙃 و زنگ خونه رو می زدوتا آخرشب بساط خندھ وبازے بچھ ها به‌راه بود🚶‍♂ ‌ [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[👼] پدر کودک رو بغل کرد و تو آغوش گرفت. کودک هم می خواست پدر رو بلند کنه ولی نتونست. با خود گفت: حتماً چند سال بعد می تونم. بیست سال بعد پسر تونست پدر را بلند کنه. پدر سبک بود. به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان.... [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] http://Eitaa.com/Khadem_Majazi
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: •• سردار شهید محمد علی الله دادی •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_Karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۰۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @Khadem_Majazi ••🍃🕊••
[ 😍 ] تا هست و خدایۍ مے ڪند یاعلے مشڪل گشایێ مے ڪند🍀 [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱 ] من برای آمدنت  ای تک سوار گل دل را پر پر قران به سر  گرفته فریاد کنان  باز نوحه سر می کنم اشک چشمم اگر کم است برایت دلم را آب میکنم . . . [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣] گویا ڪه جہان بعـد تو🍀 زیبا شدنۍ نیستـ 💔 حتے گرھ ے اخمـ #خدا🙃 وا شدنۍ نیستـ 🍃 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #حاج_قاسم [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😓 ] جانبازی که 35 سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! [من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (مدظله العالی): 🔹ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و با عظمتی است. این همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود. [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💗 ] بگو چہ شد ڪه من اینقدࢪ دوستت دارم؟🧐 بگـو محبتـ ما ࢪیشہ از دݪ داࢪد😍 [ السلام علیڪ یا حسین ابن علے •|علیه السلام|•✋🏻 ‌] [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌅‌ ] شہداے اسفند ماھ: شہید حمید باڪرے شہید حسین خرازے شہید امیر حاج امینے شہید ابراهیم همت شہید حجت الله رحیمے شہید عبدالحسین برونسے شہید عباس ڪریمے شہید مهدے باڪرے [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🥀 ‌] مثل بــ🌧ــاران بهارے كه نمیگوید کِے.. بےخبر دربزن و سرزده از راه بِرس..✋😞 [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[👼] رفـتـ بابایمـ⚡️ سحـرگاهے دمشـق☀️ تا کہ عباسـے کند در شهـر عشـق😍 💚 [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] http://Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😍 ] _شیࢪین‌تࢪین‌لذت‌چیسټ ؟ +تماشاےڪࢪب‌وبلاےحسین ... 💔 [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱 ] همتا هم نداری که ...  وقت نبودنت به دلم وعده بدهم  شاید " مثلش " را پیدا کنم !  آقای بی همتای من بیا [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ❣] احمَـدڪاٰظٖمے سردار می‌ گفت :) اگہ توے پادگانت، دو تا سربـاز رو  نماز خون و قرآن خون ڪردے این برات مےمونہ ازاین پستها و درجہ‌ها چیزی در نمیاد! +راست میگفت بندھ خـدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💌 ] | به امین حساسیت بالایی داشتم. بعد ازشهادتش یکی ازدوستانش به خانه ماآمد و به من گفت مراحلال کنید! گفتم چرا؟🤔 گفت:واقعیتش یک‌بار چندنفر از رفقا باهم شوخی می‌کردیم😁 امین هم که پایه ثابت شیطنت جمع ما بود. یکی ازبچه‌ها روی امین آب ریخت💦امین هم چای دستش بود☕️چای راروی او ریخت. دوستش ادامه داد:«حلالم کنید!من ناخودآگاه به صورتش زدم و چون با ناخنم بلندبودصورتش زخمی شد!»😔 همان لحظه گفت:«حالاجواب زنم راچه بدهم؟»😂 به او گفتیم:«یعنی تو اینقدر زن ذلیلی؟😒 گفت:«نه!اماهمسرم خیلی حساس است.ناچار به همسرم می‌گویم شاخه درخت خورده وگرنه پدرتان را درمی‌آورد!😂 یادم آمد کدام خراشیدگی را می‌گفت.. ازمأموریت زنجان برمی‌گشت. ازخوشحالی دیدنش داشتم می‌‌‌خندیدم که بادیدن صورتش خنده ازلب‌هایم رفت و باناراحتی گفتم:😢«صورتت چه شده؟» گفت:«فکرکن شاخه درخت خورده اینقدرحساس نباش😊 گفتم:«باشه.چمدانت رابگذار کفش‌هایت رادر نیاور.چندلحظه منتظربمانی آماده می‌شوم برویم داروخانه وبرایت پمادبخریم تاجای خراش روی صورتت نماند! امین که می‌دانست من خیلی حساسم مقاومت نکرد. گفت:«باشه،آماده شو» و با خنده ادامه داد😃«من هم که اصلاً خسته نیستم!» گفتم:«می‌دانم خسته‌ای؛خسته نباشی! اماتقصیر خودت است که مراقب خودت نبودی!باید برویم پمادبخریم» از آنجا که مردها زیاد به این مسائل توجه نمی‌کنند،هر شب خودم پماد را به صورتش می‌زدم و هر روز و شاید هر لحظه جای خراشیدگی را چک می‌کردم و با ناراحتی به او می‌گفتم😢«پس چرا خوب نشد؟» اولین بار که از سوریه برگشت به او گفتم:«امین جای خراش صورتت هنوز مانده. من خیلی ناراحتم»😔 گفت:«نگران نباش دفعه بعد که به سوریه بروم و برگردم جای خراشم خوب می‌شود خیالت راحت»☺️ گفتم:«خداکند زودتر خوب شود.خیلی غصه می‌خورم صورتت را می‌بینم»😢 👌راست می‌گفت درمعراج صورتش رادقت کردم خداراشکرخراشیدگی‌اش محو شده بود😔 یکی از دوستان امین بعد از شهادتش حرف جالبی می‌زد،می‌‌گفت:«شما باید خیلی خوشحال باشید که دو سال و 8 ماه با یکی از اولیای خدا زندگی کردید و بهترین لذت را بردید. افراد زیادی هستند که60-50 سال زندگی می‌کنند اما لذت‌های 3 ساله شما را نمی‌برند.»واقعاً شاید من به اندازه 300 سال شیرین زندگی کردم که تماماً لذت بود.😊 ما واقعاً مانند دو دوست بودیم🙊 با هم به پیاده‌روی و ..می‌رفتیم..🚶 قول داده بود که بعد از بازگشت از سوریه، راپل را هم به من آموزش دهد.😍 با تعجب به او می‌گفتم:«فضایی نداریم که بخواهی به من آموزش بدهی!» گفت:«آن با من!»😉 ذوق و شوق داشت..☺️ من مانند یکی از دوستانش بودم و او هم برای من..😋 نگاهش به خانم این نبود که مثلاً تنها وظیفه زن ماندن در خانه و انجام کارهای خانه است! وقتی کار خیری انجام می داد،دلش نمی‌خواست کسی متوجه شود،حتی من! کارت سرپرستی ایتام را در جیب‌اش دیده بودم! بعد از شهادت امین،یکی از همکارانش تعریف می‌کرد در یکی از سفرهای استانی دختربچه‌ سرایدار،نامه‌ای✉️به امین داد تا به آقای رئیس جمهور بدهد. امین به همکاران گفت:تا این نامه به دفتر و مراحل اداری‌اش برسد زمان می برد،بیایید خودمان پول بگذاریم و بگوییم رئیس جمهور فرستاده است! همین کار را کردیم.البته بیشترین مبلغ را امین تقبل کرد و هدیه در پاکتی به پدر بچه اهدا شد. اشک شوق پدر دیدنی بود...😢 امین به درس،تندرستی، ورزش خیلی اهمیت میداد.همیشه برنامه‌هایش را یادداشت می‌کرد. ادامه برخی ورزش‌ها و برنامه جدی برای تحصیلات تکمیلی در رشته الکترونیک داشت. البته باشوخی و خنده می‌گفت:«چون همسرم حقوق خوانده،حتماًبعد از اتمام تحصیلاتم،این رشته را هم می‌خوانم😃نمی‌شود که خانمم حقوق‌دان باشد و من بی‌اطلاع!»😉 بسیار به روز و مایه افتخار بود.😍 آنقدر از او حرف می‌زدم و به داشتنش مغرور بودم که برادرم سر به سرم می‌گذاشت و می‌گفت:«انگار فقط زهرا شوهر دارد😂از آسمان یک شوهر آمده فقط برای زهرا!» 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🕊شهید گرانقدر «امین کریمی چنبلو» سحرگاه هشتم محرم الحرام،مصادف با 30 مهر ماه1394 درشهرحلب سوریه آسمانی شد.. 🔆پیکر مطهر این شهید والامقام، مجاهد و مدافع حرم مطهر عقیله بنی هاشم،زینب کبری(س)پس از انتقال به ایران اسلامی در 6آبان سال 1394 تشییع و بنا به وصیت وی در حرم مطهر امام زاده علی‌اکبر(علیه السلام) چیذر تهران آرام گرفت..😔 ✍به پایان آمـد این دفتر/حکایت همچنان باقیست التمــاس دعــایِ شهــــادت✋ یاعلے مــدد.. [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (مدظله العالی): 🔹دفاع مقدّس موجب شد که هرکدام از جوانان معمولی و عادی ما که در این بوته‌ی آزمایش، بیشتر حرکت کردند و پیشرفت کردند، در مقامات انسانی و علوّ مرتبه‌ی انسانی بالاتر بروند. 🔹این شخصیّت‌های برجسته و مهم، همّت‌ها، خرّازی‌ها، شما خیال می‌کنید [چگونه بودند؟] شهید همّت که واقعاً یک اسطوره است یا شهید خرّازی که یک اسطوره است، جوان‌های معمولی بودند؛ جنگ [بود که] این‌ها را تبدیل کرد به این شخصیّت‌های برجسته و بزرگ و حقیقتاً ماندگار. 🗓تاریخ: ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] شہادت جانگداز امامـ موسے بن جعفࢪ •|علیه السلام|• تسلیتـ باد🖤 [ السلام علیڪ یا موسے بن جعفࢪ •|علیه السلام|•✋🏻 ] #شهاد_امام_موسي_کاظم #امام_کاظم [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] •|﷽|• صبح یعنۍ ڪه تماشاے غزݪ چیدنتانـ...🍃 عاشقۍ چیستـ بہ جز لحظہ تابیدنتانـ...✨ [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🥀 ‌] یڪ‌ دفعہ‌ گفتم: «آقا‌میثم‌ در‌ این‌ موقعیت‌ مےخواهے‌ بروے؟ اجازھ بده‌ بچہ‌ بہ‌ دنیا‌ بیاد»👧 ڪہ‌ گفت: «زهره! دلت‌ میاد‌ این‌ حرف‌ را‌ بزنے؟ دلت‌ میاد‌ حضرت‌ زینب(س)‌ دوباره‌ اسیرے بڪشه؟»😔 بعد‌ از‌ این‌ حرفش‌ من‌ دیگر‌ هیچ‌ چیزے نگفتم✋ [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ] #یا_باب‌الحوائج_ادرکنا🍃 چشمـ گࢪدوݩ دࢪ عزاے موسے جعفࢪ •|علیه السلام|• گریست😭 دیدھ خوࢪشید بࢪ آن ماھ خوش منظـࢪ گریست💔 او ڪه خود مظلومـ و دࢪ بند ستمـگر بود اسیࢪ🖤 بࢪ غࢪیبے شہید ڪࢪبݪا یڪ سࢪ گریست😭 🏴 سالروز #شهادت_امام_موسي_كاظم (علیه السلام) به تمامی شیعیان و محبین حضرتش تسلیت باد. [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi