eitaa logo
کمیته‌خادم‌الشهداء‌استان‌همــدان
661 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
22 فایل
#تنها مرجع رسمی کمیته خادم الشهداء استان همدان 💻سایت خادمین کوله بار https://khademin.rahnoor.ir/ ارتباط با : برادر سیدمحمد حسینی مسئول خادمین استان همدان👇 @S_M_Hoseini98
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 اقدامات یزیدیان زمان👇 یکروز با ترساندن از تحریم ها یکروز با جاسوس و مسئول نفوذی یکروز با فشارهای گرانی و اقتصاد یکروز با حقه مذاکره و برجام یکروز با شبهه افکنی و عیبجویی یکروز با توهین به قرآن و مقدسات یکروز با حمله به ارزشها و ارزشیها یکروز با جنگ روانی و رسانه ای یکروز با ایجاد ناامنی و اغتشاش یکروز با تهدید حمله نظامی یکروز با شعار حقوق بشر 😳 یکروز با ترور حاج قاسم یکروز با کرونا و ویروس جدید یکروز با شعار انسانیت بجای اسلام یکروز با شعار حقوق زن و هرزگی یکروز با شعار آزادی بیان یکروز با شعار فقرا بجای کربلا یکروز با شعار اسلام رحمانی لیبرال یکروز با شعار شادی و کنسرت فساد یکروز با مقصرکردن بسیج و روحانیت یکروز با تروریست نامیدن سپاه یکروز با جلو انداختن سلبریتی ها یکروز با تقلب انتخابات و انقلاب رنگی یکروز با تفرقه بنداز و حکومت کن یکروز با تجزیه طلبی و شوروی سازی یکروز با فتنه انگیزی و سوریه سازی یکروز با بی بندوباری و اندلس سازی یکروز با نقد و پوشاندن تمام خوبیها یکروز با بالا بردن دلار و ارز یکروز با مسموم سازی مدارس یکروز با ترور و کشته سازی یکروز باطرح اینا 👆
«قرآن» 🔸منــــم قرآن کتـــــــاب آسمانـــی 🔹که هستم تا قیامـت جــــاودانـــی 🔸خدا را در حقـیـقـــت مـن زبانـــم 🔹دهم داد سخن آن سان که دانـی 🔸بشــر را می‌دهـم بهر سعــــادت 🔹به عالم خط و مشی زندگــانـــی 🔸منـــم آن مـشعــل راه هدایـــــت 🔹هدایت می‌کنم با خوش زبـــانـــی 🔸به دست مـن بُود نسل بشــر را 🔹کلیـــــد قفـل اســـــرار نهــــانـــی 🔸اساتیــد جهـــــان راه ره نمــودم 🔹که باشـد کار من پرتــو نشــانـــی 🔸بری پـی بر رمـــوز کهـکشـانهـــا 🔹اگر عمقــی رمــــوزم را بخـوانـــی 🔸صحف از متـن من گردید، کـــامل 🔹که کـل کــاملــــم در کــــاردانـــی 🔸نهـم تــــورات را طُهـــر روایــــــت 🔹که از او می‌کنـم من پاسبــانـــی 🔸زانجیـلـم بُود بـر سینــــه حـــائل 🔹ز مریـم هم مــــدال قهرمــــانـــی 🔸بخـوان قرآن اگر خواهی بری پی 🔹به اجـــرام و کـــرات آسمــــانـــی 🔸کلیــــد گـنجهـــــای بـی‌کـران را 🔹منــم در اختیــــــارات رایگـــانـــی 🔸مرا از خط و مشـی عتـــرت آموز 🔹که از دانــــائـــی آنـــــان بـدانـــی 🔸جدائی من و عترت محـال است 🔹که بی‌عترت در این محبس بمانی ⚜ اشعار_قرآنی
شاید این بوسه  همان روضه‌ی وداع باشد کربلا ... مقتل ... زینب ... و این آخرین دیدار دنیاست رحمت‌الله فرمانده اطلاعات‌وعملیات لشکر۱۰سیدالشهدا بود که در اسفند۶۲ در عملیات‌خیبر با اصابت تیر مستقیم دشمن به صورتش به شهادت رسید و مادر را واداشت بجای بوسه بر صورت با بوسه بر دستِ فرزند با او وداع کند.. 💔 🥀
ازش پرسیـدن چرا همیشه دست به سینه ای؟ گفت : نوکر امام حسین (ع) باید همیشه دست به سینه باشه... ●برادرش میگفت: از یک ماه 20 روز، روزه بود... 🌷
شہیدبابـ‌ک‌نوری: شہیدخوشتیپ‌ما-••‌"‹🧔🏻›! حقوق‌میخوند-••‌"‹👨‍🎓›! تازه‌ارشددانشگاه‌تهران‌ هم‌قبول‌شده‌بود-••‌"‹🎓›! آلمان‌هم‌بورسیش‌کرده‌بود-••‌"‹💸›! ولی ...رفت‌سوریہ-••‌"‹🌱›! فرمانده‌بهش‌میگفت‌ :آخہ‌تو‌اینجا‌ چیکار‌میکنی‌دماغ‌عملی؟! توالان‌باید‌تو‌خیابون‌هایِ‌‌گلسار رشت‌بگردی‌وخوشبگذرونی-••‌"‹🚖›! ولی‌بہ‌قول‌ِ‌دوستاش‌بابک‌کار‌هایی‌میکرد کہ‌مافقـ‌ط‌توقصـہ‌ها‌شنیده‌بودیم-••‌"‹🤭› وآخرهم‌‌امام‌رضا‌خریدارش‌شد‌ن وشب‌شهادت‌امام‌رضا‌<؏>شربت‌ شہادت‌رونوشیدن-••‌"‹💚›
فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ پس منزه و پاک است خدایی که (ملک) و ملکوت هر موجود به دست (قدرت) او و بازگشت شما همه خلایق به سوی اوست . - سوره یاسین ، آیه 83
💢شهیدی که گفت دیگر روضه حضرت قاسم س نخوانید .... 🔰خودش را از اردبیل به تهران رساند از بین محافظ رئیس جمهوری به التماس خودش را به رئیس جمهور که آن زمان حضرت آیت الله خامنه ای بودند رساند... گفت «آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که یک خواهشی از شما بکنم.» حضرت‌آقا گفتن: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» گفت :آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر (ع) نخوانند! حضرت‌آقا گفتند:چرا پسرم؟ شهید بالازاده با گریه گفت: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن ۱۳ ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشت و گفت: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» شهید بالازاده هیچ چیز نگفت، فقط گریه کرد و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش بلند شد حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش باامام جمعه شهرشان تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, نتیجه را هم به من بگویید» 💢با التماس رفت جبهه، با التماس رفت خط مقدم، با التماس هم شهید شد 😭 مرحمت بالازاده
🕊شهیدی که ع او را طلبید... می گفت من از امام حسین(ع) طلب شهادت می کنم تا مثل علی اکبر و علی اصغرش شهید شوم. دوست دارم نه سر بر بدن داشته باشم,نه قبری داشته باشم و نه نشانی از من باشد! چند شب گذشت. از خستگی گوشه سنگر خوابم برده بود که از صدای گریه جمشید از خواب پریدم. می گفت یا امام حسین, مگه من چی کار کردم که من را نمی طلبی؟ با اشک التماس می کرد, من خوابم برد تا نماز صبح هنوز صدای گریه جمشید می امد. اما چهره ای شاد و خوشحال داشت. گفتم چی شد, خبریه؟ با خوشحالی گفت امروز به هدفم می رسم, اقا منو طلبیده! گفت اقا, امام حسین را در خواب دیدم. گفت ناراحت نباش, امروز تو را می طلبم... همون روز شهید شد و بدنش برنگشت .... 🌷
🍃یازهرا سلام الله علیها 🍃یا شهیده 🥀 💎یاران واقعی بقیة الله اینگونه اند ✔️ 🌱 🌴اوایل انقلاب بود. روزی به مجید گفتم پایم درد می کند و برایم دشوار است هر روز از روستا تا شهر پیاده بیایم، سریع کلید موتورش را به من داد گفت: «من فعلاً به آن نیازی ندارم. دست شما باشد» 🌴از روی سند ازدواج به مجید فرشی داده بودند، آن را به مستحقی بخشید و برای خانواده اش یک موکت ساده سبز رنگ خرید. آنچنان با زبان شیرینش از این موکت تعریف می کرد گویی روی فرشی بهشتی نشسته است. 🌴تازه پای تلوزیون به خانه ما باز شده بود که آن را برد و به خانواده ای که فرزندان زیادی داشتند بخشید! 🌴حقوق عیدی اش را به یک کارگر شهردار بخشید بی آنکه عید آن سال خود یک ریال هم در خانه داشته باشد. 🌴سال تحصیلی که شروع می شد کلی پوشاک و لوازم تحریر تهیه می کرد و به بچه های مستحق می رساند. 🌴به خانه یکی از دوستان مجید در لارستان رفته بودیم. پدر خانواده فوت شده بود. روزی مجید دختر آنها را که دانش آموز بود به بازار برد و برایش مانتو، مقنعه و کیف خرید. وقتی می خواستیم به مرودشت برگردیم، کرایه برگشت نداشتیم. اعتراض مرا که دید گفت: « غصه نخور خدا می رساند.» از یکی از دوستانش به اندازه کرایه برگشت قرض کرد. 🌴صبح ها که بلند می شدیم، می دیدم تمام ظرف ها شسته و پوتین ها هم مرتب و واکس زده پشت در سنگر است. نفهمیدیم کار کی است تا زمانی که مجید شهید شد. مجید رشیدی کوچی🌷🕊 🌷 وعَجِّل فَرَجَهُم🕊 🌴الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌴 🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا