﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
آن قَـــــدر دیر آمَد؎ ...
تٰا ؏ــــآقبت پٰاییـ🍁ـز شُد..
ڪٰاسِہ صَبـــــرمْ ...
أز این دیـــــر آمَدن ؛
لَبریـــــز شُد..𑁍
سَلٰام بَهـ🌸ـآر دلهـــــآ۔۔
و خُرمے روزگـــٰــآران ...ꕤ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنایت امام زمان (عج) به آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی
#امام_زمان علیه السلام
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 مملکت امام زمانی
به دانشآموزای این شکلی نیاز داره ...
خدایا دانش آموزان مظلوم این زمان را با امام عصر علیه السلام آشنا بگردان....
✅همه دعوتید
✅همایش بزرگ تجلیل ازپیشکسوتان وایثارگران هشت سال دفاع مقدس شهرستان زرند همزمان با پخش سخنرانی مستقیم ولی امر مسلمین جهان امام خامنهای مدظله العالی به صورت زنده
✅زمان :چهارشنبه ۴ مهرماه ۱۴۰۳
از ساعت ۹تا۱۱:۳۰
✅مکان : خیابان انقلاب،حسینیه ثارالله سپاه شهرستان زرند
✅لذا از شما جهت شرکت در مراسم دعوت بعمل میآید
https://eitaa.com/basijnewsirzarand
🇮🇷هفته وقف وهفته دفاع مقدس گرامی باد
🌴هم اکنون برگزاری همایش یاوران وقف و متوالیان موقوفات ، با حضور حاج آقای جلالی مدیر کل محترم اوقاف وامورخیریه استان ومهندس غلامی ریاست محترم اداره اوقاف وامورخیریه شهرستان زرند،وهیات امناء خدام ومدیران بقاع در محل سالن همایش های اداره اوقاف وامورخیریه شهرستان کرمان
📅چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۴
ارائه مطالب عقیدتی، فرهنگی و اطلاعرسانی برنامههای امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند کرمان
🇮🇷 کانال امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند در ایتا و روبیکا
📡 http://eitaa.com/khajeAbuReza
📡 https://rubika.ir/KhajeAbuReza
🟢بسم رب الشهدا والصدیقین
📚مسابقه کتاب خوانی به مناسبت هفته دفاع مقدس
📖کتاب سلطان هور
📺 روایتی از زندگی سردار شهید حسن سلطانی
⏳زمان برگزاری : هفته دفاع مقدس
⛔️در طی هفته دفاع مقدس مطالبی از زندگی نامه شهید بزرگوار در فضای مجازی پخش خواهد شد.
در روز اخر هفته دفاع مقدس مسابقه به صورت مجازی برگزار میشود
📱زمان برگزاری مسابقه ۸ و ۹ مهر ماه ۱۴۰۳ به صورت مجازی
کاری از پایگاه های خادمین حضرت مهدی عج و شهدای مطهر آباد
🎁به نفرات برتر با قید قرعه جوایز ارزنده اهدا خواهد شد.
اداره اوقاف وامورخیریه شهرستان زرند
آستان مقدس امامزاده امامزاده امامزاده علیه السلام،
پایگاه مقاومت بسیج خادمین حضرت مهدی(عج) و پایگاه مقاومت بسیج شهدای مطهرآباد🇮🇷
🔴بخش اول مسابقه کتابخوانی از کتاب سلطان هور
📜فصلی از نوجوانی
زندگی در روستا هیجان و تنوع خاصی داشت . حسن و دوستش در فصل درس و مدرسه گوشههای دنج و جذابی برای درس خواندن انتخاب میکردند.
در روزهای سرد پاییز و زمستان، آن طرفتر از خط ریل قطاری که از روستا میگذشت، در اطراف کباره ی یکی از چاههای قنات، پناهگاهی داشتند. جایی که مقنیهای قدیم فضای اتاقک مانندی برای استراحت خودشان ساخته بودند. هوای بهاری مهمان روستا میشد، پسرها وسط گندمزار های بهاباد اتراق میکردند و در آن هوای لطیف و همنوا با نسیم ، درس میخواندند. فصل تابستان هم، فرصتی خوب برای رفتن به مکتب خانه بود. پسر و دختر، از اول صبح راهی مکتبی که در روستای مطهرآباد قرار داشت میشدند و زانو به زانوی ملا ، قرآن خوانی یاد میگرفتند.
ساعتی از روز به بازی میگذشت و پسرها در حوضچه تلمپه پلاکستان بهاباد به آبتنی مشغول میشدند. زمین خاکیهای اطراف خانههای روستا هم پاتوق اجرای انواع بازیهای محلی و حرکتی بود و صدای شور و شادی بچهها، روستا را پر میکرد.
کار همه اهالی، کشاورزی بود و پسر و دختر در حد توان خودشان به پدر و مادر کمک میکردند. در آن روزگار در روستای بهاباد تنها ارباب ده، آقای رجایی بود. خیلی از نوجوانان و حتی بزرگسالان برای او کار میکردند. ماشالله سلطانی و دو پسرش حسین و حسن به همراه تعدادی دیگر ،کارگران فصلی ارباب بودند. به همین خاطر در طول سالهای کودکی و نوجوانی، حسن بیشتر اوقات سرش گرم کار بود. بیشتر وقت خود را در زمینهای کشاورزی ارباب مشغول بود و کمتر فرصت بازی و تفریح را پیدا میکرد.
ارباب ده مردی خیرخواه با سواد بود. او کارآفرینی بود که در بعضی از ماههای سال، برای اهالی اشتغال ایجاد میکرد و رفتارش با آنها، محترمانه بود . همسر ارباب هم، بانویی با ایمان و بیادعا بود. روزی به همسرش گفت:
«بین کارگران نوجوانی را میبینم که خیلی با صفایه. سر به زیر و پرکار. تا صدای اذان بلند میشه کارو رها میکنه و به نماز میایسته».
ارباب جواب داد:
«اسمش حسن سلطانیه، پسر ماشاالله که چند ساله رو زمینای ما کار میکنه. بچههای خوب و زحمت کشی داره. اون یکی پسرش حسین هم کارگر خودمونه.»
حسنِ نوجوان ، مُهر نمازی مخصوص خود داشت و در خانه ی ارباب با همان ، نماز میخواند. بعد از شهادتش همسر آقای رجایی آن مُهر را ، نشانهای از برکت در خانهاش میدانست و به همه میگفت:
«حسن با دیگران فرق داشت . در نمازش حال خاصی پیدا میکرد. من این مُهر رو یادگاری نگه میدارم.»
زمینهای کشاورزی ارباب دو تلمبه ی آب در روستا آبیاری میشدند. تلمبه ی پلاکستان، مخصوص آبیاری گندم زارها بود و تلمبه لیلا، آب را به باغها میرساند. آبیاری گندم زار به دلیل نیاز به مراقبت و هدایت درست آب ، سختتر بود و لازم بود تمام شب مراقبت شود تا آب به طور مساوی به همه ی کرتها برسد. اما آبیاری باغ، این اندازه مراقبت لازم نداشت و میشد جریان آب را به سمت باغ هدایت کرد و به کار دیگری مشغول شد. در روزگاری که حسن فقط ۱۲ سال داشت، مسئولیت آبیاری گندمزار را به عهده می گرفت و به دیگر کشاورزانی که متاهل بودند و خانواده ، منتظرشان بود میگفت:« آبیاری باغ با شما که زودتر به خانواده و بچههاتون برسین.»
در دل شب و تاریکی و صحرا حسن ، بی هیچ ترسی تا صبح مراقب مسیر آب بود.
حسن علیزاده، یکی از همان کشاورزان و کارگرانی بود که به طور دائم به همراه ماشاالله سلطانی برای ارباب کار میکردند. او از اهالی روستا بود. یک روز یخچالی خریده بود و باید آن را از مغازهای در مطهرآباد به منزلش در عبدل آباد ببرد. به کمک نیاز داشت .کمی با خودش فکر کرد که :
«سر ظهری از کی کمک بگیرم؟»
یادش آمد که حسن خیلی دست گرم است.
در خانه ی سلطان را زد. سلامی کرد و گفت با حسن کار دارم.حسن جلوی در حاضر شد و سلام کرد.
«سلام حسن جان ! میخوام یه یخچال رو ببرم عبدل آباد. بیا کمک .»
حسن فوری دوچرخهاش را از حیاط آورد و بالای وانت گذاشت. حسن علیزاده با تعجب پرسید:
«چرا دوچرخهات رو میاری؟»
حسن جواب داد:
«نمیخوام دوباره راهو ورگردی که منو برسونی. با دوچرخه خودم رومیگردوم.»
در دلش حسن را تحسین کرد و با خودش گفت :
«از خوب کسی کمک خواستم. چقدر این پسر نوجوان با ملاحظه و باشعوره.»
یک روز در خانه خودشان بنایی بود همه مشغول کار بودند. یکی از پسرهای روستا به خانه سلطان آمد که شیر گاو بخرد.
اسمش رسول بود. وارد خانه شد و سلام کرد. شیر آب وسط حیاط، نیمه باز بود و چکه میکرد. پسر که وارد شد سلطان به او گفت:
«رسول مادر سر راهت شیر آب رو ببند.»
حسن اعتراض کرد :
«مادر جان او برا خریدن شیر اومده، نباید کار خودمون رو رودوش اون بذاریم.»
🇮🇷هفته وقف وهفته دفاع مقدس گرامی باد
افتخاری دیگر برای آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام مطهرآباد وشهرستان زرند
🌴تجلیل و اهداء لوح تقدیر به هیئت امنای آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام مطهرآباد(مجری برتر طرح شمیم خدمت )در سطح بقاع متبرکه استان کرمان در همایش یاوران وقف و متوالیان موقوفات ، با حضور حاج آقای حسنی نیا معاون محترم حقوقی سازمان اوقاف وامورخیریه کشور وحاج آقای جلالی مدیر کل محترم اوقاف وامورخیریه استان و مهندس هاشمی مدیر کل محترم سازمان ثبت واسناد استان ومهندس غلامی ریاست محترم اداره اوقاف وامورخیریه شهرستان زرند،وهیات امناء خدام ومدیران بقاع در محل سالن همایش های اداره اوقاف وامورخیریه شهرستان کرمان انجام گردید
📅چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۴
🏝آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام مطهرآباد
🏝اداره اوقاف وامورخیریه شهرستان زرند
ارائه مطالب عقیدتی، فرهنگی و اطلاعرسانی برنامههای امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند کرمان
🇮🇷 کانال امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند در ایتا و روبیکا
📡 http://eitaa.com/khajeAbuReza
📡 https://rubika.ir/KhajeAbuReza
هفته وقف وهفته دفاع مقدس گرامی باد
جلسه هیئت امناءآستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام
دردفترمدیریت آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام
چهارشنبه ۴مهرماه ۱۴۰۳
ارائه مطالب عقیدتی، فرهنگی و اطلاعرسانی برنامههای امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند کرمان
🇮🇷 کانال امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند در ایتا و روبیکا
📡 http://eitaa.com/khajeAbuReza
📡 https://rubika.ir/KhajeAbuReza
شماره کارت جهت کمکهای مردمی؛
امور مدیریتی؛ 6037997870898948
امور عمرانی؛ 6037997870898831
امور فرهنگی؛ 6037997870898724
نذورات ضریح؛ 6037997870898617
💥 از امامزاده حمزه علیه السلام چه میدانید؟
🪴 امامزاده حمزه(ع) چندمین فرزند پدرش است؟
سید حمزه، سومین فرزند حضرت زید است که همچون پدر، به خصال پسندیده و
به زهد و تقوى متّصف بوده است. علاّمه نسّابه ضامن بن شدقم نام او را ذکر نموده
است. که احتمال قوى دادیم که مرقد کنونى در زرندوئیه زرند از آن همین سیّد
جلیلالقدر باشد.
🔹 پدر امامزاده حمزه(ع) کیست؟
پدر بزرگوار امامزاده حمزه، حضرت زید الحاجى است که سیدى بسیار جلیل القدر،
عابدى زاهد، فاضلى ارجمند، فقیهى وارسته و سرپرست سادات کرمان مىباشد که نام
او در بیشتر کتابهاى انساب به نیکى یاد شده، آرامگاه او در بخش شهداد هم چون
نگین سبز در کرمان مىدرخشد
🪴 امامزاده حمزه علیه السلام چگونه به شهادت رسیده است؟
مشهور است که در ازمنه
سالفه عراق را اکثر لشکر غز داشتهاند و ایشان مشرک بودهاند و آخر جمعى از
امامزادهها و تابعین و بزرگان به عزم تسخیر ایشان به این محال افتادهاند و در توابع و
حوالى یزد و غیره محاربه عظیمه واقع شده و بسیارى از امامزادهها و بزرگان شهید
شدند و به هر جا مدفون و منتشر گشتهاند. از جمله امامزادهها، یکى به بهمنان زرند
افتاده و زخم داشته و در آن جا فوت شده و... در صبران زرند دفن شده است
طبق نقل محرابى، شهادت امام حمزه، شهادت به دست غزان بوده است.
🔻 تاریخ تولد و شهادت امامزاده کی هست؟
متأسّفانه از تاریخ تولّد و تعداد فرزندان حضرت حمزه اطّلاع دقیقى در دست
نیست و منابع موجود نیز ذکرى از او به میان نیاوردهاند. از آنجایى که حضرت زید علیهالسلام
در سال 395 ه . ق به دنیا آمده و در سال 466 ه . ق در سن 87 سالگى وفات
یافته است. و با توجّه به این که سیّد حمزه کوچکترین فرزند حضرت زید است،
بعید نیست که وى در سال 445 ه . ق به دنیا آمده و در هجوم غزها به سیرجان زخمى
و در منطقه زرندوییه که در گذشته، صبران نام داشته، به شهادت رسیده باشد. از گفته
محرابى که او را امام حمزه خوانده است معلوم مىشود که وى از مشاهیر سادات
حسینى در عصر خود بوده است که این شهرت تا قرن دهم هم چنان بر سر زبان
اهالى بوده است.[2]
⏰یک دقیقه با قرآن کریم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
بگو: زینت های خدا و روزی های پاکیزه ای را که برای بندگانش پدید آورد، چه کسی حرام کرده؟! بگو: این [زینتها و روزی های پاکیزه] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند [البته اگر چه غیر مؤمنان هم با آنان در بهره وری شریکند، ولی] در قیامت فقط ویژه مؤمنان است؛ ما این گونه آیات خود را برای گروهی که می دانند [و اهل دانش و بصیرت اند] بیان می کنیم.
🔹سوره اعراف آیه ۳۲🔹
🌺صلوات🌺
⏰یک دقیقه با نهج البلاغه
بسم الرحمن الرحیم
🔹حکمت ۳۳۹🔹
حضرت علی علیه السلام در مورد قدرت و حاکمیت اندیشه فرمودند: استواری رای با کسی است که قدرت و دارایی دارد با روی آوردن آن میآید و با رفتن آن میرود.
🌺صلوات🌺
◾️ #هوالباقی
چهلمین روز درگذشت
#حاج_مختار_بهاءالدین_بیگی
رزمنده دوران دفاع مقدس
(پدر شهید والامقام بسیجی شهید علی بهاءالدین بیگی)
🗓 روز پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۵
🕰از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷
🕌 در محل مهدیه امامزاده خواجه ابورضا(ع) مطهرآباد برگزار میگردد.
شادی روحش صلوات(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*روی میز این داروخانه نوشته شده ، داروی مسکن قلب موجود است ، موثر و بدون عوارض ، مشتری پس خرید داروی خود درخواست داروی مسکن قلب هم می نماید و ببینید اقدام بسیار جالب داروخانه را
https://eitaa.com/basijnewsirzarand
🔴بخش دوم زندگی نامه حسن سلطانی
📚برگرفته از کتاب سلطان هور
📜فصل :اِنّا فَتَحنا...
اوایل فروردین ۱۳۶۱ ،عملیات بسیار مهمی در جبهه ی شوش آغاز شده بود. بچههای بسیجی روستا هم همان روزها به منطقه عملیاتی برگشتند. فتح المبین یک نقطه عطف بسیار مهم در دوران دفاع مقدس شد. منطقه بسیار وسیعی از استان خوزستان که در اشتغال نیروهای عراقی بود، آزاد شد. صدام آنقدر مطمئن بود که در این نبردها به پیروزی میرسد که به همراه فرماندهان ارشد ارتش عراق، برای بازدید از مناطق اشغال شده آمده بود. در همان موقعیت، مصاحبهای انجام داده و اعلام کرده بود که مصاحبه بعدی را در تهران خواهد داشت.
ناگهان تمام محاسبات او به هم ریخت. حمله هوشمندانه و گسترده ی رزمندگان ایران، او را غافلگیر کرد و در فاصله کوتاه، نیروهایش محاصره شدند. فریادش به آسمان برخاست که:
«این سربازای شیعه ی لشکر عراق رو تیربارون کنین. حتماً با ایرانیا همدستن.»
در حال فرار از مهلکه ، به فرماندهان ارتش گفت:
«اگر من و شما اسیر شدیم فوری باید خودکشی کنیم .»
در حال فرار ، به آمبولانسی که زخمیهای عراق را حمل میکرد رسیدند. صدام هراسناک دستور داد:
«زخمیها رو پیاده کنین! زود!»
سربازان زخمی سپاه خودشان را روی زمین رها کردند و صدام و همراهانش سوار بر آمبولانس از معرکه گریختند.
خبر این پیروزی بزرگ، شادی بینظیری را در جبهه های ایران به ارمغان آورد. در جبهه شوش، حسن بسته ای شکلات در دست گرفته بود و به همرزمانش تعارف میکرد. بچهها در حالی که بغضی سنگین در گلو داشتند و سعی میکردند قطرات اشک را در چشم پنهان کنند شکلات برمیداشتند. با وجود اینکه رزمندگان لشکر ثارالله بابت این پیروزی بزرگ خوشحال بودند، اما جشن گرفتن حسن در آن شرایط، بغض همه را سرریز کرده بود. خودش خیال همه را آسوده کرد:
«این شیرینی شهادت برادر بزرگم حسینه. او به آرزوش رسید و چه خوب که در عملیات مهم فتح المبین شرکت داشت.»
رزمنده نوجوان، به چادر فرماندهی فراخوانده شد :
«حسن جان! به خانه برگرد و توی مراسم برادر شهیدت شرکت کن.»
با اصرار فرمانده ، به روستا برگشت. چند روزی مرهمی شد بر دلم پدر و مادر ، اما خیلی زود راهی جبهه شد. در مدتی که حسن کنار خانواده بود، نیروها را به دشت عباس انتقال دادند و در قالب سه گردان ساماندهی شدند. وقتی به جبهه برگشت به گردانهای رزمی ملحق نشد و به واحد اطلاعات- عملیات پیوست.
💥مسابقه کتابخوانی از کتاب سلطان هور