⏰یک دقیقه با نهج البلاغه
بسم الرحمن الرحیم
🔹حکمت ۳۳۹🔹
حضرت علی علیه السلام در مورد قدرت و حاکمیت اندیشه فرمودند: استواری رای با کسی است که قدرت و دارایی دارد با روی آوردن آن میآید و با رفتن آن میرود.
🌺صلوات🌺
◾️ #هوالباقی
چهلمین روز درگذشت
#حاج_مختار_بهاءالدین_بیگی
رزمنده دوران دفاع مقدس
(پدر شهید والامقام بسیجی شهید علی بهاءالدین بیگی)
🗓 روز پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۵
🕰از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷
🕌 در محل مهدیه امامزاده خواجه ابورضا(ع) مطهرآباد برگزار میگردد.
شادی روحش صلوات(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*روی میز این داروخانه نوشته شده ، داروی مسکن قلب موجود است ، موثر و بدون عوارض ، مشتری پس خرید داروی خود درخواست داروی مسکن قلب هم می نماید و ببینید اقدام بسیار جالب داروخانه را
https://eitaa.com/basijnewsirzarand
🔴بخش دوم زندگی نامه حسن سلطانی
📚برگرفته از کتاب سلطان هور
📜فصل :اِنّا فَتَحنا...
اوایل فروردین ۱۳۶۱ ،عملیات بسیار مهمی در جبهه ی شوش آغاز شده بود. بچههای بسیجی روستا هم همان روزها به منطقه عملیاتی برگشتند. فتح المبین یک نقطه عطف بسیار مهم در دوران دفاع مقدس شد. منطقه بسیار وسیعی از استان خوزستان که در اشتغال نیروهای عراقی بود، آزاد شد. صدام آنقدر مطمئن بود که در این نبردها به پیروزی میرسد که به همراه فرماندهان ارشد ارتش عراق، برای بازدید از مناطق اشغال شده آمده بود. در همان موقعیت، مصاحبهای انجام داده و اعلام کرده بود که مصاحبه بعدی را در تهران خواهد داشت.
ناگهان تمام محاسبات او به هم ریخت. حمله هوشمندانه و گسترده ی رزمندگان ایران، او را غافلگیر کرد و در فاصله کوتاه، نیروهایش محاصره شدند. فریادش به آسمان برخاست که:
«این سربازای شیعه ی لشکر عراق رو تیربارون کنین. حتماً با ایرانیا همدستن.»
در حال فرار از مهلکه ، به فرماندهان ارتش گفت:
«اگر من و شما اسیر شدیم فوری باید خودکشی کنیم .»
در حال فرار ، به آمبولانسی که زخمیهای عراق را حمل میکرد رسیدند. صدام هراسناک دستور داد:
«زخمیها رو پیاده کنین! زود!»
سربازان زخمی سپاه خودشان را روی زمین رها کردند و صدام و همراهانش سوار بر آمبولانس از معرکه گریختند.
خبر این پیروزی بزرگ، شادی بینظیری را در جبهه های ایران به ارمغان آورد. در جبهه شوش، حسن بسته ای شکلات در دست گرفته بود و به همرزمانش تعارف میکرد. بچهها در حالی که بغضی سنگین در گلو داشتند و سعی میکردند قطرات اشک را در چشم پنهان کنند شکلات برمیداشتند. با وجود اینکه رزمندگان لشکر ثارالله بابت این پیروزی بزرگ خوشحال بودند، اما جشن گرفتن حسن در آن شرایط، بغض همه را سرریز کرده بود. خودش خیال همه را آسوده کرد:
«این شیرینی شهادت برادر بزرگم حسینه. او به آرزوش رسید و چه خوب که در عملیات مهم فتح المبین شرکت داشت.»
رزمنده نوجوان، به چادر فرماندهی فراخوانده شد :
«حسن جان! به خانه برگرد و توی مراسم برادر شهیدت شرکت کن.»
با اصرار فرمانده ، به روستا برگشت. چند روزی مرهمی شد بر دلم پدر و مادر ، اما خیلی زود راهی جبهه شد. در مدتی که حسن کنار خانواده بود، نیروها را به دشت عباس انتقال دادند و در قالب سه گردان ساماندهی شدند. وقتی به جبهه برگشت به گردانهای رزمی ملحق نشد و به واحد اطلاعات- عملیات پیوست.
💥مسابقه کتابخوانی از کتاب سلطان هور
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجت الاسلام صراف
🔸ما صاحب داریم...😭
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاشیه دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس با #رهبرانقلاب
🇮🇷موقعیت شناس باشید