◾️ #هوالباقی
چهلمین روز درگذشت
#حاج_مختار_بهاءالدین_بیگی
رزمنده دوران دفاع مقدس
(پدر شهید والامقام بسیجی شهید علی بهاءالدین بیگی)
🗓 روز پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۵
🕰از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷
🕌 در محل مهدیه امامزاده خواجه ابورضا(ع) مطهرآباد برگزار میگردد.
شادی روحش صلوات(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*روی میز این داروخانه نوشته شده ، داروی مسکن قلب موجود است ، موثر و بدون عوارض ، مشتری پس خرید داروی خود درخواست داروی مسکن قلب هم می نماید و ببینید اقدام بسیار جالب داروخانه را
https://eitaa.com/basijnewsirzarand
🔴بخش دوم زندگی نامه حسن سلطانی
📚برگرفته از کتاب سلطان هور
📜فصل :اِنّا فَتَحنا...
اوایل فروردین ۱۳۶۱ ،عملیات بسیار مهمی در جبهه ی شوش آغاز شده بود. بچههای بسیجی روستا هم همان روزها به منطقه عملیاتی برگشتند. فتح المبین یک نقطه عطف بسیار مهم در دوران دفاع مقدس شد. منطقه بسیار وسیعی از استان خوزستان که در اشتغال نیروهای عراقی بود، آزاد شد. صدام آنقدر مطمئن بود که در این نبردها به پیروزی میرسد که به همراه فرماندهان ارشد ارتش عراق، برای بازدید از مناطق اشغال شده آمده بود. در همان موقعیت، مصاحبهای انجام داده و اعلام کرده بود که مصاحبه بعدی را در تهران خواهد داشت.
ناگهان تمام محاسبات او به هم ریخت. حمله هوشمندانه و گسترده ی رزمندگان ایران، او را غافلگیر کرد و در فاصله کوتاه، نیروهایش محاصره شدند. فریادش به آسمان برخاست که:
«این سربازای شیعه ی لشکر عراق رو تیربارون کنین. حتماً با ایرانیا همدستن.»
در حال فرار از مهلکه ، به فرماندهان ارتش گفت:
«اگر من و شما اسیر شدیم فوری باید خودکشی کنیم .»
در حال فرار ، به آمبولانسی که زخمیهای عراق را حمل میکرد رسیدند. صدام هراسناک دستور داد:
«زخمیها رو پیاده کنین! زود!»
سربازان زخمی سپاه خودشان را روی زمین رها کردند و صدام و همراهانش سوار بر آمبولانس از معرکه گریختند.
خبر این پیروزی بزرگ، شادی بینظیری را در جبهه های ایران به ارمغان آورد. در جبهه شوش، حسن بسته ای شکلات در دست گرفته بود و به همرزمانش تعارف میکرد. بچهها در حالی که بغضی سنگین در گلو داشتند و سعی میکردند قطرات اشک را در چشم پنهان کنند شکلات برمیداشتند. با وجود اینکه رزمندگان لشکر ثارالله بابت این پیروزی بزرگ خوشحال بودند، اما جشن گرفتن حسن در آن شرایط، بغض همه را سرریز کرده بود. خودش خیال همه را آسوده کرد:
«این شیرینی شهادت برادر بزرگم حسینه. او به آرزوش رسید و چه خوب که در عملیات مهم فتح المبین شرکت داشت.»
رزمنده نوجوان، به چادر فرماندهی فراخوانده شد :
«حسن جان! به خانه برگرد و توی مراسم برادر شهیدت شرکت کن.»
با اصرار فرمانده ، به روستا برگشت. چند روزی مرهمی شد بر دلم پدر و مادر ، اما خیلی زود راهی جبهه شد. در مدتی که حسن کنار خانواده بود، نیروها را به دشت عباس انتقال دادند و در قالب سه گردان ساماندهی شدند. وقتی به جبهه برگشت به گردانهای رزمی ملحق نشد و به واحد اطلاعات- عملیات پیوست.
💥مسابقه کتابخوانی از کتاب سلطان هور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجت الاسلام صراف
🔸ما صاحب داریم...😭
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاشیه دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس با #رهبرانقلاب
🇮🇷موقعیت شناس باشید
معجزه دفاع مقدس ما_139962524427 (1).mp3
6.24M
⁉️میدونید یکی از معجزه های دفاع مقدس چی بود؟
♨️ وقتی یک جوان؛ مسیر 20ساله رو 2ساله طی میکنه!
💯بعضی معجزات از بس روشنه که ازش غفلت میشه!
#هفته_دفاع_مقدس
🔴بخش سوم زندگی نامه سردار شهید حسن سلطانی
📚برگرفته از کتاب سلطان هور
📜فصل : شناسایی
قبل از هر عملیاتی ، شناسایی مناطق مورد نظر بسیار اهمیت داشت. حساسیت کار در این بود که باید تا نزدیک محل استقرار نیروهای دشمن پیش میرفتند و با دقت، منطقه را مورد بررسی قرار می دادند. این کار ، خطرات زیادی داشت. هم به دلیل آنکه مشخص نبود که آیا در مسیر ، مین و موانع خطر ساز وجود دارد و هم اینکه مکان اختفای نیروهای دشمن شناخته شده نبود و هر لحظه امکان اسیر شدن و یا شهادت وجود داشت. شناسایی و خدمت در واحد اطلاعات- عملیات ، هم شجاعت، لازم داشت و هم هوشمندی برای جمع آوری اطلاعات و شناسایی مواضع و تجهیزات دشمن بسیار نقش آفرین بود.
حسن ، سر نترسی داشت و با تدبیر هوشمندی، تا نزدیک مقر عراقی ها جلو میرفت و همیشه با دست پر برمیگشت. یکی از شگردهای او این بود که زبان عربی را به خوبی آموخته بود و به دلیل رنگ پوستش که کمی تیره بود ، در مواقع خطر ، وانمود میکرد که عراقی است و به راحتی از مهلکه جان سالم به در میبرد.
جواد ، دوست صمیمی و هم ولایتی حسن در یکی از گردانهای رزمی مشغول خدمت بود . روزی از حسن خواست یک بار برای شناسایی میرود او را هم با خود ببرد. حسن قبول نکرد و برای او ماجرایی را روایت کرد:
«محمدرضا بخشی که از نیروهای زرند بود یه بار به اصرار خواست برای شناسه همراه من باشه. با موتور حرکت کردیم و موفق به نفوذ به محور عراقیا شدیم. به منطقهای رسیدیم که ناچار بودیم موتور را گوشهای رها کنیم و با پای پیاده جلو بریم. شبی تاریک و بیمهتاب بود. ناگهان یه خودروی گشت عراقی رو دیدیم که به سمت ما میاومد. گوشه ای مخفی شدیم. در همون حال به محمدرضا گفتم :«میبینی! وضعیت شناسایی اینطوری »و او هم متوجه سختی کار شد.
رزمندگانی که با در واحد اطلاعات - عملیات فعالیت داشتند علاوه بر دقت و هوشمندی ، بسیار رازدار بودند و هیچگاه زمان و مکان عملیات را قبل از اجرا به دیگران اعلام نمیکردند. مگر فرماندهانی که خودشان طراح عملیات بودند و شناسایی زیر نظر آنها انجام میشد.
جواد گاهی به دیدن حسن میرفت و از او جز معنویت و محبت چیزی نمیدید. او هم مشتاق بود یک بار برای شناسایی حسن را همراهی کند . سراغش رفت. دو دوست از دیدن هم ذوق کردند . حسن رو به جواد گفت:
«به موقع رسیدی. ببین الان این گرمکن ورزشی رو به من دادن. لازمش ندارم . باشه مال تو.»
جواد که از سرمای منطقه کلافه بود خوشحال شد و لباس را از حسن گرفت. نگاهی به آن انداخت و گفت:
« پسر تو اصلاً خودتو بدهکار بیت المال میدونی. من که همچین لباس گرمی رو تو این سرما لازم دارم، اما تو چی؟!»
حسن خندید و گفت :«من لباس دارم. این یادگاری پیش تو باشه.»
همان اشتیاقِ جواد را برای همراهی حسن در عملیات شناسایی، غلامرضا هم داشت. بالاخره یک بار حسن او را با خود برد.
نزدیک یک غروب ساکت و گرم ،دو دوست، سوار بر موتور به سمت یکی از محورهای عراق حرکت کردند. حسن کنار یک تپه ی رملی ایستاد و موتور را روی زمین خواباند. یکی از شهرهای عراق روبروی آنها بود. غروب بود و چراغهای شهر، از دور چشمک میزدند. غلامرضا از حسن پرسید:
« اینجا کجاست؟»
و حسن با اطمینان و بدون ترس گفت:« شهر بصره ی عراق»
تعجب آور بود تا این اندازه به شهر دشمن نزدیک شدهاند. غلامرضا بغض آلود گفت:
«عراقیا مرتب تهران و دیگر شهرهای ما رو بمبارون میکنن. اما این شهر اینقدر به ما نزدیکه و لامپهای روشن نشون میدن که زندگی جریان داره، از اینجا مردم شهر رو میشه دید و ما کاری نمیکنیم ؟!»
حسن با همان آرامش و طمانینه، لبخندی زد و رو به غلامرضا گفت:
«ما برا خاموش کردن لامپ خانههای مردم غیرنظامی نمیجنگیم. ما فقط دفاع میکنیم و طرف حسابمون. اونایی هستن که روبروی ما میجنگن.»
این حرف ، به حدی انسانی و منطقی بود که لبخند رضایت را روی صورت غلامرضا نشاند. حسن با شوخ طبعی ادامه داد :
«اگر میخواستیم لامپای این شهر رو خاموش کنیم؛ میرفتیم کنار اداره برق شهر و هر تعداد لامپ رو که نصب میکردن با سنگ میشکستیم .»
دو دوست، خنده کنان بر ترک موتور نشستند و به مقر خودشان برگشتند.
وقتی به سنگرهای خودی رسیدند، حسن پس از مکثی کوتاه به غلامرضا پیشنهادی داد:
«غلامرضا تو در روستا به همه ثابت کردی که دلیل و نترس هستی . واحد اطلاعات به نیروهای شجاع و مخلص نیاز داره. بیا به این واحد ملحق شو .»
غلامرضا سر به زیر انداخت و مدتی فکر کرد. یادش آمد با حسن تا قلب دشمن پیش رفته اند و خطر خیلی نزدیک بوده است. در همان حال که سر به زیر داشت به حسن گفت :
🔴ادامه بخش سوم زندگی نامه سردار شهید حسن سلطانی
📚برگرفته از کتاب سلطان هور
📜ادامه فصل شناسایی
«حسن جون! کار من نیس. از عهده ی این مسئولیت بر نمیام.»
حسن ترسی از خطر نداشت . ماجراجو هم نبود. به این باور رسیده بود برای سرکوب دشمن باید از جان بگذریم. علاوه بر آن ، شناسایی، نیاز به هوش و قدرت و تشخیص داشت تا پس از دیدن موقعیت دشمن ، بتوانی راه مقابله با او را پیدا کنی.
غلامرضا در دل، حسن را تحسین کرد. به یاد آورد این جوانی که در روستا امکانات آموزشی کمی داشته، در جبهه از هر فرصتی برای ما آموختن استفاده کرده و میداند اینجا، هم آشنایی با زبان عربی لازم است، هم شنا، و هم رانندگی با ماشینهای سبک و سنگین مثل لودر یا ادوات سنگین جنگی ، هم ایمان قلبی و ارتباط با خدا
یادش اومد یک بار حسن از شناسایی برگشت و با موتورش مستقیم به چادر آنها آمد. دوستان، او را برای خوردن چای به چادر دعوت کردند . غلامرضا از فرصت استفاده کرد و موتور حسن را سوار شد و منطقه را دور زد. وقتی برگشت، حسن به واحد اطلاعات رفته بود. موتور را به مقر اطلاعات برد . حسن را در حال نماز دید. هرچه ایستاد نماز خواندن او تمام نشد . حوصله اش سر رفت و به محض سلام نماز، فوری صدایش را بلند کرد:
«حسن چقدر نماز میخونی! موتورت رو آوردم . تند و تند نماز میخونی. چه خبره ؟»
حسن بی آنکه به غلامرضا برای برداشتن موتور اعتراضی کند و اینکه مجبور شده پیاده به مقر خودشان برگردد؛ جواب داد :
«نماز قضا دارم باید ادا کنم.»
اشک در چشمان غلامرضا حلقه زد :
«خوش به حالت حسن، که همه وقت به فکر آخرتی!»
✅پیام تقدیر تشکر
❇️با سلام ادب احترام خسته نباشی خدمت .همه اعضا محترم هیئت امنا آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا تاج آباد و خادمین افتخاری آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا و زحمت کش و دلسوز .برادران و خواهران کسب این افتخار را خدمت همه مردم دیار تاج آباد و دوستان عزیزم در هیئت امنا آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا تبریک عرض میکنم انشاالله همیشه موفق سربلند باشید
🔰من الله التوفیق
🔺مدیریت پایگاه خبری ندای حرم تاج آباد سعید یوسفزاده تاج آبادی و همکاران گرامی تحریه پایگاه خبری ندای حرم تاج آباد
✨با ما همراه باشید.....
📣پایگاه خبری ندای حرم تاج آباد رو معرفی کنید.
🇮🇷پرمخاطب ترین و پربازدیدترین رسانه مردمی 🇮🇷
💫خبری/امنیتی/فرهنگی/اجتماعی/ورزشی/سلامت/تبلیغات/آگهی استخدامی/نظرات/ سوژه/ انتقادات / پیشنهادات/ مشکلات و معظلات محله خود را برای ما ارسال کنید...💫
🌟لینک کانال رسانه خبری ندای حرم تاج آباد در روبیکا 👇
🆔https://rubika.ir/nedayeharam
🔅لینک کانال رسانه خبری ندای حرم تاج آباد در ایتا👇
🆔https://eitaa.com/neayeharm
🌟ارتباط با ادمین👇
🆔 https://rubika.ir/Ssaeef3234
🌟تبادل و تبلیغات👇
🆔 https://rubika.ir/Ssaeef3234
سوره واقعه
*بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم*
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿١﴾ لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ ﴿٢﴾ خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿٣﴾ إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجًّا ﴿٤﴾ وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿٥﴾ فَکَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا ﴿٦﴾ وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلاثَةً ﴿٧﴾ فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿٨﴾ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿٩﴾ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿١٧﴾ بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ﴿١٨﴾ لا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنْزِفُونَ ﴿١٩﴾ وَفَاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾ وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾ وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢٤﴾ لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾ إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾ وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿٢٨﴾ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿٢٩﴾ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿٣٠﴾ وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ ﴿٣١﴾ وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ ﴿٣٢﴾ لا مَقْطُوعَةٍ وَلا مَمْنُوعَةٍ ﴿٣٣﴾ وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ﴿٣٤﴾ إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ﴿٣٥﴾ فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا ﴿٣٦﴾ عُرُبًا أَتْرَابًا ﴿٣٧﴾ لأصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٣٨﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿٣٩﴾ وَثُلَّةٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿٤٠﴾ وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿٤١﴾ فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ ﴿٤٢﴾ وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ﴿٤٣﴾ لا بَارِدٍ وَلا کَرِیمٍ ﴿٤٤﴾ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ ﴿٤٥﴾ وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ ﴿٤٦﴾ وَکَانُوا یَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٤٧﴾ أَوَآبَاؤُنَا الأوَّلُونَ ﴿٤٨﴾ قُلْ إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ﴿٤٩﴾ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿٥٠﴾ ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ﴿٥١﴾ لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿٥٢﴾ فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿٥٣﴾ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿٥٤﴾ فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿٥٥﴾ هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿٥٦﴾ نَحْنُ خَلَقْنَاکُمْ فَلَوْلا تُصَدِّقُونَ ﴿٥٧﴾ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿٥٨﴾ أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿٥٩﴾ نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ﴿٦٠﴾ عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لا تَعْلَمُونَ ﴿٦١﴾ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأولَى فَلَوْلا تَذَکَّرُونَ ﴿٦٢﴾ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤﴾ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ﴿٦٥﴾ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿٦٦﴾ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿٦٧﴾ أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿٦٨﴾ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ﴿٦٩﴾ لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلا تَشْکُرُونَ ﴿٧٠﴾ أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿٧١﴾ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿٧٢﴾ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ ﴿٧٣﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٧٤﴾ فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧٥﴾ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧٦﴾ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾ لا یَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٨٠﴾ أَفَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾ وَتَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ ﴿٨٢﴾ فَلَوْلا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿٨٣﴾ وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ ﴿٨٤﴾ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥﴾ فَلَوْلا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٨٧﴾ فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿٨٨﴾ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ ﴿٨٩﴾ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩٠﴾ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩١﴾ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ ﴿٩٢﴾ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ ﴿٩٣﴾ وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ ﴿٩٤﴾ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ ﴿٩٥﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٩٦﴾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فضیلت سوره واقعه در شب جمعه
#شب_جمعه
#سوره_واقعه
یک صلوات تبدیل بهچنان نوری در عالم برزخ برای مردگان میشود که آنها را از گرفتــاری های آن عـالم نجات میدهد.
تا میتوانید برایاموات خود صلوات
بفرستیدکه چشمانتظارند.
علامه طباطبایی (ره)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اطلاعیه_چهلم
چهل شب چشم ما با گریه خو کرد
چه شب ها با تو بودن آرزو کرد
چهل شب تا سحر نقش خیال
کنار ما نشست و گفتگو کرد...
🔹 ضمن تقدیر و تشکر از همه نهادها، ارگانها، دوستان، آشنايان و سروران معظمی که در مراسم تشییع، تدفین و مراسم هفتم، پدرمان ما را همراهی نموده اند.
🔹 بدینوسیله به اطلاع اهالی محترم میرساند مراسم #چهلمین روز درگذشت پدری مهربان شادروان حاج علی جمالیزاده
مورخه جمعه6 مهرماه ماه 1403 از ساعت 15.30 الی 17.30در سالن مهدیه جنب آستان مقدس امامزاده خواجه ابو رضا روستا تاج آباد برگزار میگردد
🔹️ حضور شما سروران گرامی در این مراسم موجب شادی روح آن شادروان و تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
#شادی_روحش_الفَاتِحةِ_مَعَ_الصَّلَوَاتِ
با تشکر
خانوادههای محترم
جمالیزاده .امیری و سایر بستگان
عالم ربانی آیت الله تألهی همدانی:
بعضی بزرگان توصیه می فرمودند: شبهای جمعه سه مرتبه سوره توحید را برای امواتی ڪه وارث ندارند بخوانید. آنها ناامید هستند امیدوار می شوند.
خدای متعال تو را ناامید نفرماید🤍🦋.
(همین الان بخون... سخت نیست)
#سخن_بزرگان📓
امروز پنجشنبه است
یادخاطره عزیزانی که فرزندندارند(بدون وارث)
بیاییم امروزیادی کنیم ازکسانیکه فرزند ندارندحتی باخواندن یک صلوات وفاتحه
۱-محمددژپسند(محمدسکینه)
۲_ کربلایی لطفعلی سلطانی
۳_معصومه قائم پناه (ملاحسین)
۴_خانم بلوچ ارباب مومنی (محمدحسن)
۵_حسین جمالیزاده (رضاعلی قلی)
۶_علی قائم پناه ( ملاحسین)
۷_عبدالله قائم پناه
۸_صغری همسرعبدالله
۹_علی قائم پناه (غلامعلی)
۱۰_سیده فاطمه موسوی نسب
۱۱_رخساره قلیزاده
۱۲_فتحعلی قائم پناه (ملاحسین )
۱۳-کربلایی اکبرسلطانی (کل اکبر)
۱۴-کربلایی بی بی سلطانی
۱۵-رخساره جمالیزاده
۱۶-صغری خالقی
۱۷- محمدعلی ابول
۱۸-معصومه بلوچ ارباب مومنی(دریانی)
۱۹- مریم جمالیزاده(محمدعبدالله)
۲۰-سکینه مومنی (محمدابراهیم)
۲۱-سکینه میرزا
۲۲- غلامرضا یزدانپناه (علی قربانعلی)خادم امامزاده
۲۳- فتحعلی سلطانی(باقر)
۲۴-کربلایی صغری سلطانی (ابول)
۲۵-زهرا احمدی پور(یوسف)
۲۶- مریم ملا محمد رضایی
۲۷-ربابه جمالیزاده
وکسانیکه ازقلم افتادن
شادی روحشان فاتحه مع صلوات
ارائه مطالب عقیدتی، فرهنگی و اطلاعرسانی برنامههای امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند کرمان
🇮🇷 کانال امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند در ایتا و روبیکا
📡 http://eitaa.com/khajeAbuReza
📡 https://rubika.ir/KhajeAbuReza
شماره کارت جهت کمکهای مردمی؛
امور مدیریتی؛ 6037997870898948
امور عمرانی؛ 6037997870898831
امور فرهنگی؛ 6037997870898724
نذورات ضریح؛ 6037997870898617
یادوخاطره عزیزان ازدست رفته که در آستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام زحمت کشیدن و هم اکنون دربین مانیستند
مرحوم کربلایی محمودسلطانزاده هیئت امناء
مرحوم حاج عباس یزدانی فردهیئت امناء
مرحوم حاج ماشاالله مومنی هیئت امناء
مرحوم حاج محمدمحمدی هیئت امناء
مرحوم کربلایی اسماعیل سلطانی هیئت امناء
مرحوم حاج محمداکبرزاده هیئت امناء
مرحوم استادعلی خالقی خادم
،مرحوم ماشاالله یوسف زاده خادم. مرحوم مهدی خالقی خادم
مرحوم غلامرضا یزدانپناه علی قربانعلی خادم
وکسانیکه ازقلم افتاده اند
شادی روحشان صلوات
ارائه مطالب عقیدتی، فرهنگی و اطلاعرسانی برنامههای امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند کرمان
🇮🇷 کانال امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند در ایتا و روبیکا
📡 http://eitaa.com/khajeAbuReza
📡 https://rubika.ir/KhajeAbuReza
شماره کارت جهت کمکهای مردمی؛
امور مدیریتی؛ 6037997870898948
امور عمرانی؛ 6037997870898831
امور فرهنگی؛ 6037997870898724
نذورات ضریح؛ 6037997870898617
امروزپنج شنبه
یادوخاطره کسانیکه درآستان مقدس امامزاده خواجه ابورضا علیه السلام مطهرآباد درسالیان دور زحمت کشیدن گرامی باد
۱-مرحوم شیخ علی متصدی زاده وهمسرش
۲-مرحوم شیخ ماشالله متصدی زاده وهمسرش
۳-مرحوم شیخ کاظم متصدی زاده وهمسرش
۴- مرحوم شیخ مهدی متصدی زاده وهمسرش
۵- مرحوم شیخ اکبر متصدی زاده وهمسرش
۶-مرحومه نیره متصدی زاده
۷-مرحومه بی بی متصدی زاده
۸-مرحوم شیخ نعمت الله متصدی زاده وهمسرش
۹-مرحوم شیخ حسین متصدیزاده وهمسرش
۱۰-مرحوم شیخ ماشالله متصدیزاده شیخ اکبروهمسرش
وشیخ عبدالله متولی امامزاده
وکسانیکه ازخانواده متصدیزاده ازقلم افتاده اند
شادی روحشان فاتحه مع صلوات
ارائه مطالب عقیدتی، فرهنگی و اطلاعرسانی برنامههای امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند کرمان
🇮🇷 کانال امامزاده خواجه ابورضا (ع) مطهرآباد زرند در ایتا و روبیکا
📡 http://eitaa.com/khajeAbuReza
📡 https://rubika.ir/KhajeAbuReza
شماره کارت جهت کمکهای مردمی؛
امور مدیریتی؛ 6037997870898948
امور عمرانی؛ 6037997870898831
امور فرهنگی؛ 6037997870898724
نذورات ضریح؛ 6037997870898617