(( رابطه خَر با برخی کاندیدهای مجلس ))
✍ تا نباشد چیزکی،مردم نگویند چیزها😂
میگن
در زاهدان ، یکی از نامزدها که برای مجلس ثبت نام کرده بود ، به اتفاق ، هيات همراهش میرن خونه یه پیرمرد بلوچ ، برای خرید رای
پس از صحبت ها و گرفتن قول رای ، یک میلیون تومان به پیرمرد هدیه میدن ..
👈 پیرمرد ، میگه،
پسرم ، من پول نیاز ندارم ،اگه شما از من رای می خو اهید ،لطف کنید به جای یکمیلیون، یه راس خَر برای من بخرید ،😁 چون من ، نیاز مبرم به خر دارم
🔴نامزد مذکور مجلس،
از يكي از همراهان خود درخواست مي كند ، تا خَری برای پیرمرد بخرن😁 همراهان نامزد مجلس،چند جا رفتن و گشتن و سراغ گرفتن ، ولی ، قیمت خر از ۱۰ میلیون تومان کمتر نبود👈لذا نتوانستند خَر بخرند..😁
🖍چند روز بعد دوباره نماینده رفت سراغ پیرمردی که در ترغیب بستگان و دوستان جهت رأی دادن به شخص خاصی،مؤثر بود و بهش گفتند:شرمنده ما نتونستیم براتون خر بخریم .👈 آخه ، قیمت خر ، خیلی گرون بود😂 👈ولی ،همین یک میلیون تومن رو میتونیم ،بهتون هدیه بدیم ..
🌑پیرمرد میگه
آقای نامزد ، بیشتر از این خودتان رو شرمنده من نکنید
به نظر شما قیمت من از یه خر کمتره
وقتی یه الاغ رو کمتر از ۱۰ میلیون تومان نمیفروشن ، آن وقت چگونه ، من میتونم ، خودم و سرزمینم و میهنم و ذخایر مملکتم و معادن کشورم رو به جنابعالی و همراهانت به یک میلیون تومان بفروشم 👏یعنی ، خودتی👉
🎴مخاطب عزیز
انتخابات درپیش است مواظب باشیم،رأیمان را به بهای دین فروشی و خیانت به وطن حراج نکنیم.
✍ قیمت ما و رأی ما ، بالاتر از بهشت است و آن رضای خداست.
🔴حکایتی زیبا و تاثیر گذار از شیخ حسین انصاریان
🔸روزی حضرت موسی (ع) روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهم بدترین بنده ات را ببینم ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت، پدری با فرزندش اولین کسانی بودند که از در شهر خارج شدند.
حضرت موسی گفت: این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد و پس از سپاس از خدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت: بار الها حال می خواهم بهترین بنده ات راببینم. ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو و آخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده ی من است. هنگام شب موسی(ع) به در ورودی شهر رفت و دید آخرین نفر همان پدر با فرزندش است! رو به درگاه خدا کرد و گفت: خداوندا چگونه ممکن است بدترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد؟! ندا آمد ای موسی این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسید: پدر! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمانها.
فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است. فرزند پرسید: بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدرکه دیگر طاقتش تمام شده بود به ناگاه بغضش ترکید و گفت : عزیزم مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست بزرگتر است.
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 مقایسه اقتصاد شاه و جمهوری اسلامی!
💥بدون دخالت #منوتو و ۲۰:۳۰
💥واقعا زمان شاه بهتر بود یا الان بهتره؟
بیایید با اعداد و ارقام بررسی کنیم👆👆
💥بفرستید برای بقیه
هدایت شده از علیرضا پناهیان
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مهمترین مشکل خانواده در ایران
👈🏻 تا این مسئله حل نشود؛ توصیههای اخلاقی هم اثر نخواهد کرد...
👈 کیفیت بهتر + متن
#تصویری
@Panahian_ir
”روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند.
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند و آنها را داخل جعبه میگذارند.
مرد از فرشتهای پرسید، شما چه کار میکنید؟
فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت:
این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند…
پرسید: شماها چکار میکنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است…
با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب میدهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: «خدایا شکر!»“
الحمدالله علی کل نعمه