eitaa logo
خارج_بدون_سانسور 📡
273 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
13 فایل
من اينجام تا 👇👇 خارج_بدون_سانسور📣 ایران _بدون_روتوش🇮🇷 پهلوی_بدون_فیلتر🔥 رو بهتون نشون بدم ارتباط با من 👇 @Nik_5649
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐 🌟💐 💐 💐قسمت نهم 🌟 🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارى ⚜در یکی از روزهای تیرماه ۱۳۲۴، پیراهن آبی ام را که تور های زیبایی داشت به تن کردم و برای گردش به خیابان رفتم .💃 ⚜هنگام بازگشت به منزل در خیابان ژاله احساس کردم اتومبیل سیاه رنگی در تعقیبم است .🚗 ⚜مردی که پشت فرمان نشسته بود عینک تیره ای به چشم داشت و دستمالی هم روی صورتش گرفته بود. وقتی مطمئن شدم، در تعقيبم هست، ایستادم و با خشم و اشاره دست به او فهماندم: _آقا مزاحم نشوید🕶🎩 🔱 آن مرد با وقاحت به طرفم راند. هراسان به سمت کوچه ای که پشت مسجد سپهسالار بود دویدم و به طرف خانه رفتم .اما از این ماجرا چیزی به مادرم نگفتم.🚶‍♀🚶‍♀ ⚜دو روز پس از این قضیه باز هم هنگام بازگشت به خانه زنى قد بلند با بینی بزرگ و لباس سیاه جلوى راهم سبز شد . پرسید: _دختر خانم شما در این کوچه منزل دارید⁉️ 🤔😳 ⚜ پاسخ مثبت دادم و تا دم در خانه همراهیم کرد.بعد هم گفت : _می خواهم با مادرت صحبت کنم 😎 ⚜او را به درون خانه دعوت کردم .با مادرم به اتاقی رفتند و حدود دوساعت مشغول صحبت بودند. پس از اینکه زن سیاهپوش از خانه ما بیرون رفت ، احساس می کردم رنگ مادرم پریده است و لبهایش میلرزد.👥 😥🤔🤫 ⚜دو روز پس آشنایی با آن زن ،مادرم مرا صدا کرد و بهترین لباس هایم را به تنم کرد و با دستان خودش موهایم را شانه زد .وقتی علت این مهربانی را پرسیدم در پاسخ گفت: _ پروین پرنده شانس و اقبال دور سرت می چرخد و منتظر فرصت فرود آمدن است. خودت را برای دیدار مهیا کن‼️ ⚜ کلام مبهم مادرم قلبم را فرو ریخت. احساس کردم بعد از آمدن آن زن سیاهپوش و قد بلند رفتار مادرم تغییر کرده است...⛔️💯⛔️ ادامه دارد ... ✍ 📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟 @Kharej_iran 💐🌟 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 💐 🌟💐 💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐🌟💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تیتر روزنامه Advocate آمریکایی درباره به قدرت رسیدن رضاخان رو دیدین؟ 😯😯😵 ✅ایتا: 🌎https://eitaa.com/Kharej_iran ✅روبیکا: 🌎https://rubika.ir/Kharej_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
️⚫️من آمدم خودکار ۵ ریال بود، الان هم ۵ ریال است 🔴به احتمال زیاد، شما هم این حرف که توی دادگاه گفته بود رو شنیدین و دیدید که چقدر برای تطهیر ازش استفاده می‌کنند ⚫️داستان اونجایی جالب‌تر میشه که بقیشو هم بشنوید: 🔴وقتی توی دادگاه ازش می‌پرسن که چطور با وجود ۲۵ برابر شدن قیمت غذا و مسکن همچین چیزی امکان داره، میگه: ⚫️من غذا و ملک را نگفتم، من خودکار را گفتم، چون کسی درس نمی‌خواند، کسی هم خودکار نمی‌خرید! ✅ایتا: 🌎https://eitaa.com/Kharej_iran ✅روبیکا: 🌎https://rubika.ir/Kharej_iran
🔺وال‌استریت ژورنال به مردم آمریکا می‌گوید: «تقصیر روسیه است که به اوکراین حمله کرده و شما فقیرتر شده‌اید! صبحانه نخورید تا بتوانید اندکی پول پس‌انداز کنید.» 🔹️ پ.ن: یک‌چهارم آمریکایی‌ها وعده‌ی صبحانه را حذف کرده‌اند. قریب به ۵۰میلیون آمریکایی کوپن غذا دریافت می‌کنند. ‎ ✅ایتا: 🌎https://eitaa.com/Kharej_iran ✅روبیکا: 🌎https://rubika.ir/Kharej_iran
11.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساخت سطل زباله تفکیک کننده توسط یک شرکت فناور و استفاده از آن در شهر ماهان. ضمنا برق سیستم از پنل خورشیدی تامین میگردد. ✅ایتا: 🌎https://eitaa.com/Kharej_iran ✅روبیکا: 🌎https://rubika.ir/Kharej_iran https://eitaa.com/joinchat/1042284776C855d808064
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این عنوان در آمریکا در حال انتشار: مدارس ایالات متحده تبدیل به باشگاه بوکس زنی شده اند ! با این عنوان می‌شود سلاح کشی دانش آموزان را توجیه کرد! ✅ایتا: 🌎https://eitaa.com/Kharej_iran ✅روبیکا: 🌎https://rubika.ir/Kharej_iran https://eitaa.com/joinchat/1631191141C17e47ba89c
🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐 🌟💐 💐 💐قسمت دهم 🌟 🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارىآن روز مادرم نیز آرایش غلیظی کرد و به اتفاق او از منزل بیرون آمدیم . ⚜کنارخیابان اتومبیلی پارک شده بود و مردی که لباس نظامی به تن داشت منتظر ما بود. وقتی نزدیکتر شدیم آن فرد نظامی را شناختم چون یک بار پیش از این در یک مجلس عروسی و در منزل جعفر اتحادیه او را دیده بودم .حسین فردوست بود که می‌گفتند از دوستان نزدیک شاه است واز کودکی با او بزرگ شده است .🤵🚗 🔱فردوست با مادرم احوالپرسی گرمی کرد و در اتومبیل را برای سوار شدن ما گشود .وقتی اتومبیل به راه افتاد مادرم با آهستگی و ایما و اشاره به من فهماند برای دیدن وکیل و ماجرای طلاق به سرخه حصار میرویم.🏖 ⚜ فردوست در طول راه سخنی نگفت اما احساس میکردم به وسیله آینه بالای سرش مرا زیر نظر دارد .پس از مدتی اتومبیل وارد باغی وسیع شد و ایستاد.🏞🌅🌃 ⚜ من و مادرم پیاده شدیم و روی نیمکتی که در آن نزدیکی بود نشستیم. در همین حین یک اتومبیل شیک به سرعت از کنار ما گذشت. با دیدن سرنشینان اتومبیل فریاد شوقی کشیدم و گفتم: _ مامان ،مامان شاه رو دیدم تو اون ماشین بود.🤴 🔱 فردوست خندید و گفت: _ پروین خانوم دلت میخواد شاه رو از نزدیک ببینی و باهاش صحبت کنی 🤴👥 ⚜مات وحیران پاسخ مثبت دادم. فردوس به پایین باغ اشاره کرد و گفت: _اون پایین نهر آبی هست از نهر آب که بگذری شاه رو می بینی که گردش می کنه🏰⛲️ ⚜منم بی خبر از اینکه همه این ماجرا ها با دستیاری مادرم برنامه‌ریزی شده است تا شاه با من آشنا شود ،با شوق و شعفى کودکانه به طرف نهر آب دویدم💃💃💃 ادامه دارد ... ✍ 📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟 @Kharej_iran 💐🌟 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 💐 🌟💐 💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐🌟💐