... 📍پ.ن: این خبر یعنی نظریه‌ی #جریان_آزاد_اطلاعات در غرب کشکی بیش نیست!✅ ...

... رونوشت به نماینده ها و رئیس شون که نگران #جریان_آزاد_اطلاعات هستند در موضوع #اینترنت ، نه #شفافیت_آرای_نماینده ها✅ ...

... خب به هر حال صندوق رأى خيلى گزينه مهمى هست در تصميم گيرى بزرگواران در جريانيد ديگه 😉☺️ ...

... اگر روزى فرصتش پيش بياد ، مسير چين از اينترنت ملى و فيلترينگ در اين كشور تاااااا تيك تاك چينى محبوب آمريكاييها رو براتون مى گذارم 👌 ...

. 🇮🇷🍃🌸#ایرانِ‌_زیبا🌸🍃🇮🇷 🍃🏡📹☀️ فیلم و گزارشی جالب از شهر زیر زمینیِ نوش آباد؛ شهرستان کاشان؛ استان اصفهان. 🍃🏔🏡☀️شهری تاریخی که برای حفاظت از جان و اموال مردم در زمان حمله مغول وجنگ در سه طبقه ساخته شده بود. 🍃🏔🏡☀️همه امکانات واجب برای دسترسی ساکنین این شهر کم نظیر فراهم بوده تا بتونن مدتها دووم بیارن. #ايران_بدون_روتوش ___________🌿🇮🇷🌿________ 🆔@Kharej_iran

🌱🪴 اگر این کلیپ رو دیدی و حال دلتون خوب شد ، بعدش یه قولی به هم بدیم .. 🌱🪴

به هم قول بدیم 👇❣ هر وقت برا خرید رفتیم ،هوای این دستفروشان رو بیشتر داشته باشیم...🙏🌺 #ایران_بدون_روتوش _________🌱✨__________ 🆔@Kharej_iran

... به نظرتون ایرانی واقعی تو این 👆کلیپ هست یا این👇 فیلم ها ⁉️ ...

اشتباه است اگر فکر کردید فیلمهای سیاهی که برای جشنواره های غربی ساخته میشوند و با زندگی اکثریت مردم ایران هیچ نسبتی ندارند، فقط روی تصور مخاطب غربی از ایران تاثیرگذار است. شما از اینکه در این فیلم، دختری پدرش را کتک میزند در شوک هستید، اما حتی مخاطب عرب آن را زندگی همه شما میبیند😔😔 ________📼💔_________ 🆔@Kharej_iran

. ✨💫✨پست ویژه✨💫✨ .

📖#تا_سياهى_در_دام_شاه 🔱#داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارى

🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐 🌟💐 💐 💐قسمت سی و پنجم 🌟 🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارى 🔱در صبح پنجمین روزی که من بستری بودم، تلفن زنگ زد و مادرم گوشی را برداشت. خوشحالی را در چشمانش خواندم. پس از قطع مکالمه به سوی من آمد و در آغوشم گرفت و گفت: _ پروین جان شخص اعلیحضرت قصد عیادت از تو را دارند باید به اتاقت سر و سامانی بدهم ،فردوست می گفت که ساعت ۶ بعد از ظهر تشریف فرما خواهند شد .❤️‍🩹 ⚜نمی‌دانستم که باید خوشحال باشم یا غمگین .هراس من از این بود که به دلیل بیماری و ضعف در نگاه او زیبا جلوه نکنم و از چشمش بیفتم. 🔱 تا عصر زمان و فرصت بسیاری باقی بود .با کمک مادرم استحمام کردم و لباس زیبای صورتی رنگی پوشیدم .موهایم را شانه کردم و بر دوش ریختم. خانه سامانی گرفت و حالا منتظر دیدار یار بودم. 👑او آمد. لباس مشکی و کت یقه پهنش به او جذابیتی بسیار بخشیده بود. موهایش روغن زده و مرتب بود. 🔱 از در که وارد شد عینک تیره را از چشم برداشت .فهمیدم که به گونه‌ای آمده است که کسی او را نشناسد. ⚜ یاد روزی افتادم که او با این عینک تیره و با اتومبیل سیاه رنگی مرا در خیابان ژاله تعقیب میکرد. در آن روز من هم شاه را نشناخته بودم . 🔱در را پشت سرش بست. از همراهانش کسی وارد نشد. مادرم هم نیامد. دانستم که هماهنگی لازم انجام شده است تا من و او تنها باشیم. ⚜ سلام کردم و عذر خواستم که نمی توانم پیش پای ایشان برخیزم. به سوی تختم آمد و دستم را گرفت و زمزمه کرد : _پروین زیبایی تو را حتی بیماری هم زایل نکرده است . 🔱گفتم: _ اعلاحضرت میبینید این عدل شما با من چه کرده است⁉️ 👑شاه منظورم را از این جمله دو پهلو فهمید و تبسمی کرد و گفت.. ادامه دارد..... ✍#امينه 📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟 @Kharej_iran 💐🌟 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 💐 🌟💐 💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐🌟💐