4_5816639351018225835.pdf
270.9K
⏺ #آزمون_فارسی
💟 #آبان_ماه
✅ #به_اشتراک_بزارید
❣ #کنارمون_باشید
2⃣ فوق تخصصی دوم👇
join🔜 @KheshteAvval2
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
ـ فرم ارزیابی: شناخت و بازشناسی حروف الفبا ( نشانههای فارسی)
join🔜 @KheshteAvval2
پایە دومیها به بالا، اول سال یا همین الان یک ارزیابی الفبا داشته باشید، تا از میزان داشتهها و نداشتههای بچهها مطلع گردید.
join🔜 @KheshteAvval2
❤️نمونه
🌺 #کاربرگ
❤️ فارسی
املا نویسی
join🔜 @KheshteAvval2
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️نمونه
🌺 #فیلم آموزشی
عدد نویسی تا ۱۰۰۰
❤️ ریاضی
به سبک تولید محتوا
join🔜 @KheshteAvval2
❤️نمونه
🌺 #کاربرگ
❤️ فارسی
املا نویسی
join🔜 @KheshteAvval2
4_5821298132108968971.pdf
136.1K
❌نمونه
❤️ فایل
آزمون عملکردی
فصل اول
#ریاضی
join🔜 @KheshteAvval2
💥 " #_کند_خوانی"
و راهکارهای حل مشکل💥
🌺 یکی از مشکلات عمده اکثر دانش آموزان کند خوانی است که راه حل هایی را برای حل این مشکل پیشنهاد می شود:
1⃣ علت اول: کلمه خوانی
✅ راه حل: جمله خوانی
مغز با معنی و مفهوم سر و کار دارد نه با خود کلمات مثل صحبت کردن تصور کنید، مثلا یک تایپیست که کلمه به کلمه از روی متن می خواند و تایپ می کند اگر پس از این که ۲ صفحه تایپ کرد از وی در باره متن سوال کنید وی کمتر از ۳۰ درصد مطالب را می تواند به خاطر آورد.
2⃣علت دوم: بلند خوانی
✅ راه حل: چشم خوانی
زمانی که متنی را بلند می خوانید مطالب و اطلاعات از دهان به گوش بعد به مغز می رسد ولی اگر چشم خوانی کنید چشم مطلب را می بیند و مغز آن را درک می کند می بینید که با چشم خوانی مطالب مسیر کوتاهتری برای رسیدن به مغز را طی خواهد کرد.
3⃣ علت سوم: لب خوانی
✅ راه حل: چشم خوانی
تکان خوردن لب ها علیرغم پایین آوردن سرعت باعث پایین آوردن تمرکز نیز می شود.
4⃣ علت چهارم: برگشت غیر شعاعی چشم به عقب
✅راه حل: خط بردن
ثابت شده است که ما زمانی که مطلبی را می خوانیم چشم به طور غیر عادی بر می گردد و به کلمات قبل نگاه می کند که به وسیله خط بردن (دنبال کردن کلمات با انگشت، خودکار و …) این مشکل را بر طرف می کنیم.
قصه ی شب
🐻 دعوای خرس کوچولوها 🐻
خرس قهوه ای به خرس قطبی گفت: من زیباترین و بهترین خرس دنیا هستم. اون واقعاً زیبا بود. پوستش به رنگ قهوه ای بود و یک لباس بنفش هم به تن داشت و یک کلاه حصیری زیبا هم روی سرش بود.
خرس قطبی گفت: من زیباترین خرس روی زمین هستم. اونم خیلی زیبا بود. خزهایش سفید رنگ و لباسش قرمز بود و یک عینک کوچک زیبا هم روی چشمانش بود.
دو خرس بامزه روی تخت سارا نشسته بودند. سارا کوچولو آن ها را خیلی دوست داشت و همیشه از آن ها مراقبت می کرد. هر روز لباس هایشان را عوض می کرد و هر شب آن ها را روی تختش می خواباند. عصرها برایشان عصرانه آماده می کرد. حتی آن ها را خانه ی مادربزرگش هم می برد.
دو خرس کوچولو از این همه توجه ی سارا کوچولو بسیار شاد و خوشحال بودند. اما چند وقتیه که اونا فکر می کنند از همدیگر بهترند.
خرس قهوه ای همان طور که روی تخت سارا نشسته و منتظر بود که سارا از مدرسه بیاد به خرس قطبی گفت: از عینکت بدم میاد و دلم نمی خواد هیچ وقت اونو به چشمم بزنم.
خرس قطبی هم گفت: منم از اون کلاه مسخرت بدم میاد.
خرس قهوه ای گفت: صبر کن، بذار سارا از مدرسه بیاد اون وقت می بینی که اون اول منو بغل می کنه و می بوسه.
خرس قطبی گفت: نخیرم. سارا همیشه اول منو بغل می کنه.
خرس قهوه ای جواب داد: خواهیم دید و خرس قطبی هم گفت: خواهیم دید.
آن ها روی تخت منتظر سارا نشستند و حتی یک کلمه هم با هم حرف نزدند. آن ها که همیشه بهترین دوست برای هم بودند حالا با هم دعوا کردند تا ببینند کی عزیزتر و بامزه تره. هرکی فکر می کرد که خودش بهترینه. سارا اسباب بازی های زیادی داشت ولی این دوخرسش را از همه بیشتر دوست داشت چون آن ها را پدربزرگش به او هدیه داده بود و الان چند وقتیه که پدربزرگش فوت کرده.
تمام بعدازظهر آن ها اصلاً با هم حرف نزدند. تا این که بالاخره صدای سارا را شنیدند. خرس قهوه ای به خرس قطبی گفت: حالا می بینی کی رو بیشتر دوست داره. خرس قطبی هم گفت: آره الان می بینیم.
سارا به سمت اتاقش دوید و روی تختش دراز کشید. سارا با اون موهای بافته شده ی قهوه ای رنگش واقعاً زیبا شده بود. اون چندتا کک و مک هم روی بینیش داشت و دوتا از دندونای جلوش هم افتاده بود. خرس ها یادشون اومد وقتی دو تا دندونای سارا افتاده بود سارا اونا رو زیر بالشتش قایم کرد تا فرشته ی دندونا بیاد و براش جایزه بیاره. فرشته ی دوندونا به اون دو تا سکه داد و سارا با اون سکه ها برای عروسکاش کلاه و عینک خرید.
سارا هر دو خرسش را بغل کرد و گفت: شما دو تا چطورید؟ امروز چی کارا کردید؟ و بعد هر دوی آن ها را بوسید. عروسکای خوشگلم امروز می خوام یک خبر خوب به شما بدم. این که یکی از دندونام بازم لقه و فرشته دندونا بازم به دیدنمون میاد. من دلم می خواد برای شما دوتا خرسم یک تخت بخرم تا باهم روش بخوابید. مامانم هم گفته به من کمک می کنه تا یک تخت خوشگل براتون بخرم.حالا عروسکای خوشگلم من برم یک چیزی بخورم و برگردم. سارا آروم عروسکاش را روی تخت گذاشت و به طرف آشپرخانه رفت.
خرس قهوه ای به خرس قطبی نگاه کرد و گفت: شاید اون هر دوی ما رو خیلی دوست داره.
خرس قطبی گفت: آره منم همین فکرو می کنم.
آن ها دوباره با هم خندیدند و روی تخت منتظر نشستند تا سارا بیاد و با اونا بازی کنه.