eitaa logo
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
22هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
53 فایل
✍🏻اینجا قراره تکنیک های مؤثر فرزندپروری رو مرور کنیم و آنچه والدین برای روزمره ای شاد لازم دارن رو بهشون پیشنهاد بدیم😊 #نکات_تربیتی #تجربه_های_والدین #قصه ⛔استفاده از محتوا فقط با ذکر لینک مجاز است 🆔ادمین @Kidiyo_admin تبلیغات: @ResponseTeam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 بازی با سایه ها😊 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
آموزش جمع اعداد با سرگرمی😍 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍سرمدادی قورباغه درست کنید🐸 با کمک فوم سبز و قرصی که تموم شده می‌تونید چشم‌هاش رو به راحتی درست کنید 👀 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊 🌹لبخند آقا پسر گلمون محمدرضا از قم سلام الله علیها ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊 🌹لبخند آقا پسر گلمون سلام الله علیها ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊 🌹لبخند آقا پسر گلمون سلام الله علیها ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊 🌹لبخند آقا پسر گلمون امیر برجی ۶ ساله از بندرانزلی سلام الله علیها ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
. 🛎مامان باباهای مهربون از مشارکتتون برای چالش قشنگترین لبخند خیلی سپاسگذارم🌼 مهلت ارسال عکس برای چالش به پایان رسیده☺️ ما که از دیدن عکس دلبنداتون سیر نمیشیم ولی زمان چالش به پایان رسیده🙏🌹 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 به نام خدای قصه های قشنگ 💐 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊 مردی که یک روز راه رفته بود و خسته بود، به کنار جوی آبی رسید. جوراب هایش را در آورد و پاهایش را شست.🧦🧦 بعد، جوراب هایش را هم شست و روی علف ها انداخت تا خشک شود. خودش هم خوابید.😴 مرد که خوابش برد، جوراب ها بلند شدند و توی آب شیرجه زدند و شناکنان دور شدند.🧦🧦 کمی که رفتند، یک لنگه از جوراب ها به علف های کنار جوی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست خودش را نجات بدهد و همان جا ماند.🧦 اما لنگه ی دیگر جوراب همراه آب رفت و رفت تا این که دو تا ماهی آن را دیدند.🧦🐟🐡 یکی از ماهی ها تپل بود 🐡و یکی لاغر🐟 ماهی لاغر گفت: « اول من دیدمش. مال من است.» ماهی تپل گفت: « کجای کاری؟ من از آن دور دورها دیده بودمش. مال من است. » ماهی ها سر لنگه ی جوراب دعوا راه انداختند و هر کدام یک سر جوراب را گرفتند و کشیدند. ماهی تپل گفت: « این جوراب من است. ولش کن! » ماهی لاغر گفت: « جوراب تو؟ این جوراب مال من است! » همین موقع اردکی🦆 که یک لنگه جوراب به پا داشت، از راه رسید و بگو مگوی آن ها را شنید. خندید و با منقار خود، جوراب را از دست آن ها بیرون کشید و گفت: « جوراب ما کسی است که پا دارد.» جلوی چشم ماهی ها لنگه ی دوم جوراب را هم پوشید؛ فیگوری گرفت و گفت: «قشنگه؟ بهم میاد؟» صاحب جوراب از راه رسید و داد زد: « دزد! دزد جوراب! » و دنبال اردک دوید. ماهی لاغر گفت: « چه خوب که ما اهل دزدی نیستیم. » و شناکنان رفتند پی کارشان. از آن طرف، مردی که یک روز راه رفته بود، به اردک رسید. او را گرفت و خواست جوراب ها را از پایش در بیاورد که پشیمان شد. با خودش گفت: «کی تا حالا اردک جوراب پوش دیده!؟ اما مردِ جوراب پوش تا دلت بخواهد بوده و هست!»😉 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝ 👽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا