eitaa logo
کوچه‌شهدا -!'🇵🇸
213 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
63 فایل
'بسم‌الرب‌العشق' دلتنگی حد و مرز ندارد هر جایِ دنیا هم که باشی تو را به سمت خود میکشاند و زمینت میزند‌ و چه زمینی بهتر از مزار شُهدا...🫀🌿 -اینجا،کمی‌برای‌رفع‌دلتنگی‌ها(: کانال رو به دوستانتون معرفی کنین👀 کپی؟حلالت‌(:🤍 ارتباط با ادمین @nazerdoost
مشاهده در ایتا
دانلود
••💚 دست مارا هم بگیر!🥺 ☘ 🌿|@Koche_shohada
ولی درستش این بود که الان تو حرمت بودیم💔
‌شایـڍ تݪـݩڲࢪ✨ خواهـࢪمـ..(: وقتی ازخوכٺـ عکس میگیری...📱 فـرقے ندارھ 📸 - عکس ڪامل بذارے 🖼 - عکس باخندت روبذارے 😊 - عکس دستاتـ👐🏻 روبیڹ گݪ هابذارے...🥀 - عکس نیم رخت رو باچادر بذارے...🧕 هیچکدومش خوب نیست.. :) " امام زماݩ (؏ـڄ)" برای همشـون ناراحته😔❗️ یادتـ باشه⚡️🙂 وقتی عکساتو گرفتئ خواستی بزارے پروفایلت 📲 به خودت بگو... من براے خـכا و" امام زمانم "تیپ میزنمـ یامردم🙁❓🥀 - شهدا ...💔 هم خوشگل بودن هم خوشتیپ🍃☺️ فقط اونا برای "خدا وامام زمان(؏ـڄ)" تیپ میزدن و دل میبردن..🌹 ماها چی..؟💔😔 🌿|@Koche_shohada
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب زبونت نباشی بیچاره میشی... . استاد عالی ╭━━⊰🌼🦋🌼⊱━━╮ @Banoyi_dameshgh ╰━━⊰🌼🦋🌼⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری...💔 ازجوانیــــ خود گذشتنـــــد تا در آرامشــ زندگی کنیم! 🌿|@Koche_shohada
مـٰا؏‌ِـشق‌تۅراقـٰاب‌ڪَرده‌ایم‌ۅ گذاشتِہ‌ایم‌دَرگۅشہ‌اۍاَزقَلبِمـٰان..♡ 🌿|@Koche_shohada
حسین آقای معزغلامی گفتن: اگه جایی گیر کردی یه تسبیح بردار و ذکر (الهی به رقیه) بگو بی بی حل میکنہ...
سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما(:🖐🏻🌸 بنده با چند نوشته و وصیت نامه شهدای عزیزمون خدمت شما هستم..که امام خمینی(ره)درباره این وصیت نامه ها فرموده: •این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند»🥀 از شما خواهشمندم حداقل چند نوشته را با ما همراه بوده و بخوانید.🌸 ۱: «از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که حجاب خون بهای شهیدان است.» (شهید علی روحی نجفی)🌱 ۲: «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.» (شهید غلامرضا عسگری)🌱 ۳: «و تو ای خواهر دینی ام: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است.» (شهید عبدالله محمودی)🌱 ۴: «به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.» (شهید حمید رستمی)🌱((((: ۵: «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان می کشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند.» (سردار شهید رحیم آنجفی)🌱 ۶:«خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.» (شهید حمید رضا نظام)🌱 ۷: «یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.» (شهید صادق مهدی پور)🌱 ۸: «از تمامی خواهرانم می خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.» (شهید سید محمد تقی میرغفوریان )🌱 ۹: «خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت کن.» (طلبه شهید محمد جواد نوبختی )🌱 ۱۰: «تو ای خواهرم... حجاب تو کوبنده تر از خون سرخ من است.» (شهیدابوالفضل سنگ تراشان)🌱 میبینید؟!(:💔 این شهیدان اصرار و پافشاری بر این داشتند که به ما..به ما خواهرانشان بفهمانند که حجاب چیز ساده ای نیست..🌱 -آیا قࢪاࢪ اسٺ سادھ از آن بگذࢪیم؟!(:
ادامه رمان ناحله🌸
🌹﷽🌹 تاساعت دوازده شب فیکس طبق برنامه درس خوندم خواستم از جام پاشم که احساس سرگیجه کردم دیگه این سرگیجه های بیخودو بی جهت رو مخم رژه میرفت چشمامو مالوندمو رفتم سمت دستشویی به صورتم آب زدم و بعدش دراز کشیدم رو تخت چرا آخه این همه حالِ بد؟ دلم میخواست چند ماهِ آخرو فقط به درسام فکر کنم نه هیچ چیز دیگه به مامانم اینا هم گفته بودم که نه دیگه باهاشون جایی میرم و نه دیگه کسی باید بیاد خونمون ساعتمو کوک کردمو گذاشتمش بالا سرم یه چند دقیقه بعدازخوندن آیت الکرسی خوابم برد با شنیدن صدای زنگ ساعت از خواب پریدم کتابا و وسایلمو جمع کردمو ریختم تو کوله رفتم سمت اشپزخونه و یه سری خوراکی برداشتم یه لباس خیلی ساده پوشیدم با یه مقنعه مشکی کولمو گذاشتم رو دوشم واسه مامان یادداشت نوشتم که میرم کتابخونه ی مسجد و چسبوندم رو در یخچال تا نگران نشه نمیخواستم بیدارش کنم و مزاحم خوابش بشم اینجور که معلوم بود ساعت یک یا دوی شب رسیده بودن خونه و خیلی خسته بود بندای کفشمو بستم و راهی مسجد شدم دیگه برنامه ی هر صبحم همین بود چون ایام عید بود و کتابخونه ها بسته بودن مجبورا میرفتم اونجا با اینکه خونمون خلوت بود و اغلب کسی نبود ولی با این وجود فضای اتاقم حواسمو پرت میکرد بابا اینا با عمورضا برنامه چیده بودن واسه سیزده بدر برن تله کابین با اصرار زیاد موفق شده بودم باهاشون نرم احساس بهتری داشتم‌ که ایندفعه حرفم به کرسی نشسته بود کتاب به دست رو کاناپه نشستم و تلویزیونو روشن کردم رفتم سمت تلفن خونه و وای فایِ بدبختو که به خاطر من دو هفته بود کسی به برقش نزد و وصل کردم و گوشیمم از تو چمدون قدیمی مامان برداشتم میخواستم ببینم محمد کجا میره امروز یه چند دقیقه طول کشید تاگوشیم روشن شه فورا اینستاگراممو باز کردم ببینم چه خبره طبق معمول اولین کارم این بود پیج محمدو باز کردم و صبر کردم پست آخرش یه فیلم بود صبر کردم تا لود شه یه چند دقیقه گذشت که لود شد دقت که کردم دیدم ریحانه و شوهرشن که دارن راه میرن و محمد یواشکی از پشت ازشون فیلم گرفته صدا رو بیشتر کردم‌ میخندید خندش شدت گرفت گفت (دو عدد کفترِ عاشق هستند که حیا ندارن خدایآ اللهم الرزقنا..) و دوباره خنده‌ !!! از خندیدنش لبخند زدم چه صدای دلنشینی داشت این پسرر! چقدر قشنگ حرف میزد دلم چقدر تنگ شده بود واسه لحنش پاشدم رفتم از تو کابینت برای خودم آجیل ریختم‌ تو کاسه شکلاتامونم آوردم از تو یخچال لواشکارو هم که مامان قایم کرده بود برداشتم نشستم جلو تلویزیون کانالا رو بالا پایین کردم که یه فیلم جالب پیدا شد پسته ها رو دونه دونه باز کردم و ریختم تو کاسه جداگونه بادوما روهم جدا کردم مشغول خوردن تخمه ژاپنی شدم اصن یه احساس مادرونه بهشون داشتم نیست که هیچکس به خاطر سخت بودن خوردنش بهشون نگاه نمیکرد ، من دلم میسوخت براشون از طرف دیگه هم عاشق تجربه کردن چیزای سخت بودم با همت فراوان و سخت کوشی شروع کردم به بازکردنشون تخمه ژاپنی نسبت به بقیه ی چیزا مثل پسته و بادوم کمتر بود‌ چون خورده نمیشد مامان کم میخرید ازش تموم که شد رفتم سراغ بقیه چیزا و هوار شدم سرشون بعدش لواشکمو باز کردم و خوردمش هی فیلم میدیدم و هی میخوردم از جام پاشدم و ظرفا رو بردم تو آشپزخونه‌ بی حوصله تلویزیون و خاموش کردم شکلاتا رو گذاشتم تو جیبم و کتابمو برداشتم برم بالا که بازم سرم گیج رفت سعی کردم تعادلمو حفظ کنم آروم رو زمین دراز کشیدم و مشغول تست شدم غروبِ هوا منو به خودم آورد با عجله رفتم پایین ترسیدم مامان اینا زود بیان برا همین گوشیمو گرفتمو با عجله اومدم بالا دوباره صفحه اینستاگراممو باز کردم تنها جایی که میتونستم یه خبر از حالِ محمد بگیرم همون جا بود مردم عاشق میشن میرن کافه کافی میکس کوفت میکنن به عشقشون خیره میشن از حالشون خبردار من خیلی همت کنم گوشیمو بگیرم دستم پیج طرفمو چک کنم یه پست دیگه گذاشته بود داشت سبزه گره میزد زیرش نوشته بود (ان شالله امسال سالِ ظهور آقا امام زمان باشه ان شالله همه مریضا شفا پیدا کنن ان شالله همه جوونا خوشبخت بشن ان شالله منم حاجت دلیمو بگیرم و والسلام) حاجتِ دلی؟ کسیو دوس داره ؟ ناخودآگاه اشک از چشمام جاری شد خب چه وضعشه حاجت دلی چیه اه تو حال خودم بودم که عکس یه بچه پست شد چقدر پست میزاره اه دقت کردم عکس یه نی نی ناز بود تو بغلش چون چهرش مشخص نبود از لباسش فهمیدم خودشه همونی بود که دفعه ی اول تنش بود (هدیه ی ۱۴ روزه ای که خدا روز تولدم بهم داد برا اولین بار عمو شدنم مبارک! داداشم بابا شدن شماهم مبارک باشه‌ سیزده بدر کنار این مموشک! ان شالله پدر شدن خودمون و تبریک بگیم ) عهههه پسره پررووو رو نگا ‌...... نویسندگان: فاطمه زهرا درزی غزاله میرزاپور ❤️🌹 @naheleayn حرفی سخنی دارین به صورت ناشناس بفرستید❤️ https://harfeto.timefriend.net/16370978011667