#قصه
🐇 خرگوش پیر و نوهی نجارش
در کنار یک درخت چنار، یک خرگوش پیر زندگی می کرد. او تنها بود اما قرار بود به زودی نوه اش تیسوتی پیش او بیاید و با او زندگی کند. او برای دیدن نوه اش لحظه شماری می کرد. تیسوتی قرار بود جمعه به خانه ی پدربزرگش، خرگوش پیر برود.
خرگوش از چند روز قبل برای پذیرایی از تیسوتی آماده شده بود. او شیرین ترین هویجهای جنگل را جمع آوری کرده بود. روز جمعه یک سوپ هویج درست کرد.
تیسوتی نزدیک ظهر به خانه ی پدربزرگش رسید. او از دیدن پدربزرگش بسیار خوشحال شد. آن ها باهم سوپ هویج را خوردند و بسیار لذت بردند. اما بعدازظهر که می خواستند استراحت کنند پدربزرگ زیر یک بوته ی برگ دراز کشید و به تیسوتی هم گفت کنار او استراحت کند.
تیسوتی تازه متوجه شد پدربزرگش خانه ای ندارد. تیسوتی به فکر فرو رفت. او اطراف را نگاه می کرد و فکر می کرد.
پدر بزرگ زود به خواب رفت وقتی بیدار شد دید تیسوتی مشغول سوراخ کردن ساقه ی درخت چنار است. خرگوش پیر با نگرانی از تیسوتی پرسید برای چه درخت را اذیت می کنی؟
تیسوتی خندید و گفت من درخت را اذیت نمی کنم من می خواهم برای شما یک لانه درست کنم با دو تختخواب و یک میز غذا خوری.
خرگوش پیر با تعجب نگاه کرد و گفت تو این کارها را از کجا بلدی؟
تیسوتی گفت من یک خرگوش نجارم و کار با چوب را به خوبی بلدم.
پدربزرگ از شنیدن این حرفها ذوق کرده بود. او تصمیم گرفت به تیسوتی کمک کند.
تیسوتی و خرگوش پیر با هم تا نزدیک غروب موفق شدند یک حفره ی بزرگ درون ساقه ی تنومند درخت چنار درست کنند. آن حفره انقدر بزرگ بود که جای دو تختخواب و یک میز غذاخوری را داشت.
حالا تیسوتی باید برای خانه ی پدربزرگ یک در می ساخت . او یک در چوبی زیبا درست کرد و آن را وسط حفره نصب کرد.
هوا دیگر تاریک شده بود و پدربزرگ و تیسوتی هر دو خسته بودند. امشب باید درون لانه ی جدید روی زمین می خوابیدند اما تیسوتی حتما فردا تختخواب ها را می سازد.
امشب پدر بزرگ با مقداری علف کف لانه را پوشاند. آنها باقیمانده ی سوپ هویج را خوردند و امشب را در کنار هم در لانه ی جدید خوابیدند. تیسوتی تمام شب از روزنه ای که در دیواره ی لانه درست کرده بود به ماه نگاه می کرد و به کارهایی که فردا می خواست انجام دهد فکر می کرد.
خرگوش پیر هم آنشب بهتر و راحت تر از تمام شبهای عمرش در کنار نوه ی عزیزش خوابید و زودتر از همیشه به خواب رفت.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
مهارت دمیدن و نشانه گیری☺️
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍁یک ســـــلام تابستونی
❣صبحتون زیبـا
🍁امروزتون پر از خوشی
❣امیدوارم یه صبح قشنگ
🍁و یک روز عالی وشـاد
❣سرشار از برکت و موفقیت
🍁داشته باشید ...
❣آرامش سهم همه شما عزیزان
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهد کودک خانم زرافه
این قسمت : " بازی چندگانه "
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🥳بازی مهارتهای حرکتی
.👀 افزایش دقت توجه و تمرکز
🙌تقویت حرکات ظریف
🦵تقویت حرکات درشت
🤩هیجان
🧐رقابت
🌼
🌈🌼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
ابزار خلاقیت"دست و چشم" است یعنی بچه ها زیاد ببینند و زیاد لمس کنند.
در جامعه ی ما بچه ها خوب می بینند ولی به دلیل نظافت شدید لامسه ی ضعیف دارند. به همین دلیل نمی توانند با دستشان بسازند و خلق کنند .
مثلاً بچه های ما ممکن است که خیلی خوب شعر بخوانند ولی اصلاً نمی توانند کارهای مجسمه سازی یا نقاشی که کثیفی به دنبال دارد را انجام دهند.
نظافت و نظم بدون تعادل، دشمن خلاقیت است.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی بستنی خوشمزه 🍦 با کمک دست✋🏻
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_کودکانه
آموزش تضاد با انیمیشن زیبای
آفتاب مهتاب 🌞🌝
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
داستان موش بال دار 🐭
این قسمت : شنیدن قصه خاله سوسکه از خاله ستاره
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#شعر
🔻 دوستی
🌺 بیایید باهم بخندیم
🌱 اما به هم نخندیم
🌺 در غم و غصه رو
🌱 به روی هم ببندیم
🌺 بیایید با صفا باشیم
🌱 بی رنگ و ریا باشیم
🌺 نبینیم عیب هم رو
🌱 پنهان کنیم اونها رو
🌺 ببین که دل شکستن
🌱 یا که مسخره کردن
🌺 از دوستی خیلی دوره
🌱 جاش دشمنی میاره
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
kamarband imeni.mp3
4.3M
#ترانه_کودکانه
راهنمایی و رانندگی 👨✈️👩✈️
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#کاربرگ_هوش
#دقت_تمرکز
#افزایش_مهارت_دیداری
تفاوت ها
از کودک بخواهید شکل متفاوت در هر ردیف را پیدا کند.
این کاربرگ به کودک شما کمک می کند تا تمرکز و فکر کند و یاد بگیرد که جزئیات را متوجه شود.
✔️ مناسب ۶ سال به بالا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فیل و مورچه کوچولو.wav
9.05M
📢 #قصه_شب
فیل و مورچه کوچولو🐘🐜
با صدای لیلی مامان پرنیان و پارسا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
یڪ باغ سلام
یڪ جهان زیبایے
یڪ عمر سرافرازے
یڪ تبسم ناز
یڪ تن سالم
یڪ دل خوش
یڪ صبح دلنشین
آرزوے من براے شما
سلام صبحتان زیبا
💞 💞
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
18.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون زیبای حباب ها
این داستان :
« آمپول زن وحشتناک »
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه 🎗تمیزی چه خوبه 🎗
یك روز كلاغ كوچولو روی شاخهی درختی نشسته بود كه یکدفعه دید كلاغ خالخالی ناراحت روی شاخهی یك درخت دیگر نشسته است. كلاغ كوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید: «چی شده خالخالی جون؟ چرا اینقدر ناراحتی؟» خالخالی با ناراحتی سرش را تكان داد و گفت: «آخه دوست خوبم، من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی كلاغها و پرهامو مرتب و كوتاه كنه. مامانم چندبار گفت خالخالی بیا پنجههاتو تمیز كنم، اما من كه داشتم پروانهها را تماشا میكردم، گفتم بعداً و بعد هم یادم رفت!»
كلاغ كوچولو گفت: «لابد برای همینه كه دُمتم تمیز نكردی؟» خالخالی با تعجب پرسید: «دُممو تو از كجا دیدی؟!» كلاغ كوچولو خندید و جواب داد: «آخه از اون روز كه افتادی تو گِلا، هنوز دُمت گِلیه!»
خالخالی كه خیلی ناراحت بود شروع كرد با نوكش تنش را خاراندن و گفت: «یادم رفت!» كلاغ كوچولو گفت: «لابد حمومم نكردی!» خالخالی گفت: «اونم یادم رفت!»
در همین موقع خانم كلاغه كه مربی مهدكودك كلاغها بود پر زد و آمد كنار آنها نشست. نگاهی به خالخالی كرد و پرسید: «خب جوجههای من چرا اینجا نشستین، مگه نمیخواین بشینین روی درخت مهدكودك تا درسمون رو شروع كنیم؟» كلاغ كوچولو گفت: «آخه... آخه...» بعد سرش را پایین انداخت. خانم كلاغه كه متوجه موضوع شده بود، گفت: «میخواستم در مورد بهداشت براتون صحبت كنم. تو خالخالی میدونی ما كلاغها چهجوری باید تمیز باشیم؟» خالخالی جواب داد: «بله خانم كلاغه، باید حموم كنیم، ناخن پنجههامونو بگیریم، همیشه بعد از خوردن غذا منقارمون رو تمیز كنیم، پرهامونو هم مرتب و كوتاه كنیم.» خانم كلاغه گفت: «آفرین آفرین! خوشحالم كه همه چی رو بلدی. پس من میرم به كلاغای دیگه یاد بدم.»
همینكه خانم كلاغه خواست پرواز كند و برود، كلاغ كوچولو گفت: «صبر كنین خانم كلاغه. منم میام» خالخالی هم گفت: «منم میام... اما...» خانم كلاغه پرسید: «اما چی؟» خالخالی خندید و جواب داد: «بعد از اینكه همهی اون چیزایی كه گفتم، خودم انجام دادم!» خانم كلاغه خندید و با بالش سر خال خالی رو نوازش كرد و گفت: «پس زود باش كه همهی جوجه كلاغها منتظرن!» خالخالی به سرعت پر زد و رفت تا خودشو تمیز بكنه، صدای قارقارش به گوش میرسید كه میگفت: «تمیزی چه خوبه»
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_خلاقانه برای کودکان
طراحی یه بازی ساده و پرتحرک توسط یه مامان خلاق برای یه کوچولوی شیطون و بامزه👌
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#شعر_کودکانه
خدا خدای زیباست
صاحب کل دنیاست
صاحب ماه و خورشید
صاحب کوه و دریاست
هر جا رئیسی داره
کارخونه و اداره
رئیس یک اداره
کار زیادی داره
خدای مهربون هم
خالق این جهان است
رئیس این جهان هم
خدای مهربان است
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
⭕️حرف جدید
✍🏻سید محمد مهاجرانی 🎨ثنا حبیبی راد
ر روی سنگی نشسته بود و حسابی غصّه میخورد.
ز و ژ پیش او آمدند و گفتند «خواهرجان! چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی؟ »
ر گفت: «من هیچ نقطه ندارم! کاش نقطه داشتم! » بعد به ز گفت: «نقطهات
را به من میدهی؟ »
ز گفت: «اگر نقطهام را به تو بدهم، آن وقت من میشوم ر و دیگر توی
شهر الفبا ز نیست و بچّهها نمیتوانند بنویسند زنبور. »
ر به ژ گفت: «تو سه تا نقطه داری. یکی از آنها را به من بده! »
ژ گفت: «اگر من یک نقطهام را به تو بدهم، شهر الفبا بدون ژ میشود. تازه
اگر من یک نقطهام را به تو بدهم، خودم چه حرفی میشوم؟ »
ر با خوش حالی گفت: «یک حرف جدید! »
ژ گفت: «یک حرف جدید که هیچ کس نمیتواند آن را بخواند. هاهاها! »
هر سهتایی خندیدند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
@childrin1کانال دُردونه(7).mp3
3.69M
#قصه_شب
"جوجه نازی"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#سرگرمی
دُردونه های خوشگلم عدد ها رو به هم وصل ڪنید تا یڪ نقاشی خوشگل درست ڪنید 😍😘
مناسب کوچولوها😘😍
🎨
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش بستن بند کفش به بچهها
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻