🌸صبح بخیر گفتن
🪷چه رسمِ شیرینیست
🌸وقتی که هر روز
🪷بهانهای میشود
🌸بـرای یـاد کردن
🪷دوستان و عزیزان♡
سـ😍✋ـلام
🌸صبحتون بخیر
🪷دلتـون مسرور
🌸عـمرتـون بـرقـرار
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر کامیون باری
🌸این ماشینه یا گاریست
🌱بگو که اسم اون چیست
🌸نه ماشینه نه گاری
🌱یک کامیون باریست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌼داستان فقط یک تکه کوچک
گُرگوش یک تکه گوشت پیدا کرد. آن را به دندان گرفت و بالای تپه، کنار درخت پیر برد. دور و برش را نگاه کرد و مشغول خوردن شد.
گربه ی جنگلی روی شاخه ها جا به جا شد. از همان بالای درخت گفت: می شود یک تکه گوشت هم من بدهی؟
گُرگوش اخم کرد.
گربه چند شاخه پایین آمد و آهسته گفت: فقط یک تکه کوچک.
گُرگوش گفت: نمی توانم از غذایم به تو بدهم چون مزه اش کم می شود.
شغال از رودخانه پایین تپه رد شد و خودش را به درخت رساند. او با خنده گفت: به به عجب بوی غذایی می آید.
گُرگوش دست هایش را دور غذا گذاشت.
شغال کنار او نشست و گفت: من خیلی مزاحم نمی شوم. فقط چند لقمه.
گُرگوش دندان هایش را نشان داد. شغال ترسید و عقب رفت. گُرگوش گفت: اگر مزه اش تمام شد، چه؟ من می خواهم همه مزه غذا برای خودم باشد.
شغال آب دهانش را قورت داد و به گوشت بزرگ نگاه کرد.
روباه بدو بدو به سمت گُرگوش دوید و هن هن کنان گفت: ببین چقدر لاغر و ضعیف شده ام. یک تکه گوشت می تواند من را نجات دهد.
گُرگوش از جایش بلند شد. به دور تا دورش نگاه کرد و بلند گفت: من همه این غذا را تنهایی می خورم چون نمی خواهم مزه اش خراب شود. فهمیدید؟
گربه از بالای درخت داد زد: شیر. شیر دارد به این طرف می آید.
گُرگوش چند تکه بزرگ گوشت پشت سر هم خورد. با خودش گفت: چرا همه لقمه ها یک مزه می دهد؟
گربه گفت: شیر دارد نزدیک می شود.
شغال گفت: نزدیک تر.
روباه گفت: خیلی نزدیک
گُرگوش گوشت را برداشت و به سمت رودخانه فرار کرد. چند قدم که رفت، پشت سرش را نگاه کرد. پایش به سنگی گیر کرد. گوشت از دهانش افتاد. قل خورد و قل خورد. آن قدر چرخید تا افتاد داخل رودخانه.
🌼نویسنده: حسین مجاهد
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
🔰بادام بخورید تا دندانهایتان تقویت شود !🥜
♻️بادام منبع خوبی از مواد مغذی مانند کلسیم و فسفر است که باعث جلوگیری از پوکی استخوان و تقویت استخوانها و دندانها میشود🥜
♻️ همچنین حاوی مقادیر زیادی ویتامین E میباشد که ماده مغذی مناسب پوست است و از پوست در مقابل آفتاب محافظت میکند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسباب_بازی_های_ساختنی
#دست_ورزی
✅ این بامزههای سبز رو به راحتی با کاغذ رنگی میشه درست کرد.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیت_کودک
❌ تربيت کودک مسابقه نیست
❌ رقابت با دیگران نیست
❌ مطابق مد روز عمل کردن نیست
❌ عروسک سخنگو برای مجالس تربیت کردن نیست...
مراقب باشید، عاقلانه، آگاهانه و با شناخت کودکتان، برای او برنامهریزی تربیتی داشته باشید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💕💕#قصه_شب
داستان قورباغه باهوش
اهداف قصه: مغرور نشدن ، ترس از خطرهای احتمالی ، کمک به دوستان
روزی روزگاری توی دل یه جنگل ، یه برکه کوچیک و زیبا بود که ماهی ها ، قورباغه ها و خرچنگ های زیادی توی اون زندگی میکردن.
دو تا ماهی به اسم های بادی و نیلی هم توی این برکه زندگی میکردن که از همه ماهی ها بزرگتر و زیباتر بودن و به همین دلیل به ظاهر زیباشونن مینازیدن.
🦀 🦀 🐠🐟🦀 🦀 🐠🐟🦀🦀
تو این برکه یه قورباغه هم به همراه خانواده اش زندگی میکرد به نام قورقوری که بسیار قورباغه باهوشی بود. بادی و نیلی با قورقوری و با همه حیوونای برکه دوست بودن و با آرامش کنار هم زندگی میکردن.
🐸 🐸 🐸 🐸 🐸 🐸 🐸 🐸
یه روز نزدیک های غروب که همه ماهی ها و قورباغه ها و خرچنگ ها مشغول بازی بودن ، دو ماهیگیر که از ماهیگیری کنار رودخانه برمیگشتن ، داشتن از اون نزدیکی ها عبور میکردن.
ماهیگیرها چشمشون به ماهی ها و قورباغه ها افتاد که از توی آب میپرن بیرون و با هم بازی میکردن.
یکی از ماهیگیرها گفت: عجب ماهی های خوشگلی. اینجا کلی ماهی و قورباغه و خرچنگ هست ، بیا اینا رو بگیریم و با خودمون ببریم. ماهیگیر دیگه گفت: الان داره شب میشه و بار ما هم که خیلی سنگینه ، بیا بریم و فردا صبح برگردیم و اینجا ماهی میگیریم. ماهیگیر اول قبول کرد و هر دو به سمت خونه هاشون رفتن.
👨🌾👨🌾 👨🌾👨🌾 👨🌾👨🌾 👨🌾👨🌾
قورباغه که صحبت کردن دو ماهیگیر رو شنیده بود به بقیه دوستاش گفت: شنیدید چه گفتن؟ اونا فردا برمیگردن تا ما رو با خودشون ببرن ، باید امروز یه جای امنی رو پیدا کنیم و بریم اونجا اما بادی و نیلی گفتن: چی؟ بخاطر حرف دو تا ماهیگیر خونه قشنگمون رو بزاریم و بریم؟ نه هرگز. شاید اصلا برنگردن ، تازه اگه برگردن هم ما هزار راه بلدیم که از تور اونا فرار کنیم.
بقیه ماهی ها و خرچنگ ها هم به حرف بادی و نیلی گوش کردن و تو برکه موندن اما قورباغه به همراه همسرش از برکه رفتن تا جای امنی برای موندن پیدا کنن تا ماهیگیرها بهشون آسیب نرسونن.
🐸🐸🦀🦀🐟🐟🐸🐸🦀🦀🐟🐟
فردا صبح ماهیگیرها برگشتن و تور خودشون رو توی برکه پهن کردن ، ماهی ها هرکاری کردن نتونستن خودشون رو نجات بدن. بادی گفت: نخ های این تور خیلی محکمه ، نمیتونیم اونا رو پاره کنیم.
همه ماهی ها و خرچنگ ها نگران و ناراحت بودن که متوجه شدن قورقوری با کلی پرنده دارن به سمت برکه میان ، پرنده ها با نوک زدن ماهیگیرها رو ترسوندن و ماهیگیرها رو فراری دادن.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
به این ترتیب ماهی ها و بقیه حیوونا نجات پیدا کردن و کلی از قورباغه تشکر کردن و فهمیدن که باید در موقع خطر احتیاط کنن و حواسشون رو بیشتر جمع کنن.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
سلام و درود صبح پاییزیتون زیبـا♥️
و روزتان سرشاراز موفقیت
و پراز امواج مثبت
زندگیتون پراز صفا و صمیمیت♥️
دلتون شـاد و خالی
از ابرای غم و ناراحتی♥️
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻