eitaa logo
بانک جزوه،تلخیص،شرح کتب حوزوی
42.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
180 ویدیو
9.1هزار فایل
🔆بانک #جزوه_تلخیص_شرح_دروس حوزوی خواهران و برادران 🔆 اهداف: ارائه خدمات آموزشی و کمک آموزشی #رایگان به طلاب پایه های ۱ الی ۱۰ و دروس خارج و دانشجویان مقاطع سه گانه #جهت_تبادل_تبلیغات👇 @boudoe_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فقه1 ب1.pdf
277.4K
✅ سوالات امتحانی پایه ✅ درس فقه ۱ بخش ۱ ✅ ارتقایی مرداد ۹۵ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فقه1.pdf
192.6K
🔰 بانک سوالات مدارس > مدارس سال تحصیلی ۹۲-۹۳> مدارس سوالات خردادماه > اصلی خرداد ۹۳ پایه گروه #ب 🔰 درس فقه ۱ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فقه2.pdf
216.5K
🔰 بانک سوالات مدارس > مدارس سال تحصیلی ۹۲-۹۳> مدارس سوالات خردادماه > اصلی خرداد ۹۳ پایه گروه 🔰 درس فقه ۲ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فقه1.pdf
186.1K
🔰 بانک سوالات مدارس > مدارس سال تحصیلی ۹۲-۹۳> مدارس سوالات خردادماه > اصلی خرداد ۹۳ پایه گروه 🔰 درس فقه ۱ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فقه3 ب2.pdf
205.8K
✅ سوالات امتحانی پایه ✅ درس فقه ۳ بخش ۲ ✅ ارتقایی مرداد ۹۵ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فقه3 ب1.pdf
207.1K
✅ سوالات امتحانی پایه ✅ درس فقه ۳ بخش ۱ ✅ ارتقایی مرداد ۹۵ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فقه3 ب2.pdf
205.8K
✅ سوالات امتحانی پایه ✅ درس فقه ۳ بخش ۲ ✅ ارتقایی مرداد ۹۵ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فقه3.pdf
123.1K
🔰 بانک سوالات مدارس > مدارس سال تحصیلی ۹۲-۹۳> مدارس سوالات خردادماه > اصلی خرداد ۹۳ پایه گروه #ب 🔰 درس فقه ۳ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فقه3.pdf
289.2K
🔰 بانک سوالات مدارس > مدارس سال تحصیلی ۹۲-۹۳> مدارس سوالات خردادماه > اصلی خرداد ۹۳ پایه گروه 🔰 درس فقه ۳ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ تلخیص درس منطق مظفر ( ۵ ) 🔹تصور و تصدیق پس از آشنایی با تعریف علم، به یکی از تقسیم بندی های مهم آن می پردازیم: علم حصولی تصوری و علم حصولی تصدیقی.  برای درک مفهوم تصور و تصدیق مثالی می آوریم:   فرض کنید بر روی صفحه کاغذ مثلثى را می بینید. صورتی (تصویری) از آن در ذهن شما پدید مى‌آید که تا پیش از آن لحظه نداشتید. این صورت، در واقع علمِ شما به آن مثلث است،و این علم، «تصور» نامیده مى‌شود. این علم، یک تصور صِرف و تنهاست که هیچ جزم و اعتقادى را در پى ندارد. حال اگر به زوایای مثلث نگاه کنیم و مثلا یک زاویه قائمه ببینیم، از این زاویه نیز صورتی در ذهن پدید می آید که آن هم یک «تصور محض» است. سپس اگر بخواهید دو زاویۀ قائمه را با مجموع زوایاى این مثلث بسنجید،که آیا با یکدیگر برابرند یا نه؟ و در تساوى آن دو "شک" کنید،در این حالت نیز صورتى از نسبت تساوى میان آن دو در ذهن شما پدید خواهد آمد،که این نیز یک«تصور مجرد» است.   اما هنگامى که بر تساوى آن دو، برهان اقامه کنید. حالت جدیدى،متفاوت با حالات پیشین،در شما حاصل مى‌شود. این حالت عبارت است از:  ادراک مطابقت این نسبت با واقع،که مستلزم حکم نفس است. این حالت جدید، یعنى مطابقت با واقع، که آن را تعقل و ادراک کرده‌اید، همان علمى است که«تصدیق» نامیده مى‌شود. به عبارت دیگر می توان گفت که تصدیق مجموعه ای از تصورات جزئی است که برای مطابقت با عالم واقع، با یک حکم همراه است. (درست یا غلط بودن این حکم مهم نیست) و منظور از تصدیق، خودِ این حکم نیست بلکه آن ادراکی است که ما یک نسبت خبریه را با واقع مطابقت می دهیم. در مورد تصدیق گفته شده: تسمیة للشیء باسم لازمه الذی لا ینفک عنه. یعنی تصدیق به اسم لازمه خود نامگذاری شده است که از آن جدایی پذیر نیست. زیرا آن ادراکى که ملازم با تصدیق است، تصدیق نامیده شده است.   یادآوری: با توجه به آنچه آوردیم،دانسته مى‌شود که واژه‌هاى«تصور»،«ادراک» و «علم» همگى حاکى از یک معنا هستند و آن عبارت است از«حضور صور اشیاء نزد عقل». بنابراین،«تصدیق»نیز در واقع نوعی «تصور»است، اما تصورى است که حکم، تصدیق و قانع شدن نفس را به دنبال دارد.   در واقع براى آنکه تصور مجرد، یعنى تصورى که حکمى در پى ندارد، از تصورى که مستلزم حکم است جدا گردد، اولى را «تصور» نامیدند-چرا که تصور سادۀ محض و تنها است و لذا سزاوار آن است که واژه ی «تصور» بدون هیچ قیدى بر آن اطلاق شود- و بر دومى نام«تصدیق» نهادند؛ چرا که حکم و تصدیق را به دنبال دارد و این چنانکه گفتیم، از باب نامگذارى شىء به اسم لازمۀ آن است.  🔹اقسام تصدیق تصدیق بر دو قسم است:یقین و ظنّ بطورکلی مضمون هر خبر یا وقوع دارد یا عدم وقوع. توضیح اینکه وقتى خبرى بر انسان عرضه مى‌شود، یکى از این حالات چهارگانه براى او حادث مى‌شود:   1- یقین؛یعنى اینکه انسان مضمون خبر را تصدیق کند و احتمال کذب آن را ندهد؛ و یا آنکه عدم وقوع خبر را تصدیق کند و احتمال صدق آن را ندهد.  به دیگر سخن تصدیق آن است که انسان، وقوع و یا عدم وقوع یک خبر را صددرصد تصدیق کند و این برترین قسم تصدیق است.   2- ظنّ ؛یعنى اینکه انسان وقوع خبر را محتمل تر بداند، اما احتمال طرف دیگر را نیز بدهد. این قسم،پست‌ترین اقسام تصدیق است.   3-وهم؛یعنى اینکه انسان عدم وقوع خبر را محتمل تر بداند.   4-شک؛ و آن عبارت است از برابر بودن احتمال وقوع و عدم وقوع خبر.    نکته1:تصدیق فقط مرحله ظن به بالاست چون در این دو مرحله - ظن و یقین- هست که ما اذعان و حکم نفس را داریم. شک و وهم جزو اقسام تصدیق نیستند.   نکته2:ظن و وهم همواره تناسب معکوس دارند. یعنی به هر طرف یک قضیه که ظن پیدا کنیم، طرف دیگر آن وهمی می شود و بالعکس.   منابع:  - منطق علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. ج ۱ -شرح منطق مظفر، علیمحمدی خراسانی، ج ۱   تلخیص: نگین افتخاری  https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ تلخیص درس منطق مظفر ( ۶ ) 🔹علم ضروری و نظری   حال بر می گردیم به ابتدای بحث که تقسیم بندی علم بود؛ با شناخت تصور و تصدیق، می توان اینگونه تعریف کرد که علم - بطور مطلق- به دو دسته کلی تقسیم می شود:علم تصوری و علم تصدیقی که هر کدام از این دو قسم، به دو نوع قابل تقسیم هستند: علم ضروری (بدیهی) و علم نظری (اکتسابی).   1-علم ضرورى،که بدیهى نیز نامیده مى‌شود:  علمى است که در پیدایش آن نیازى به کسب و اندیشه و فکر نیست؛ بلکه بدون مکث و درنگ بطور اضطرار و به بداهت،یعنى خودبه‌خود و دفعتاً،حاصل مى‌گردد؛ مانند تصور ما از مفهوم وجود و عدم یا مفهوم گرسنگی و تشنگی. و مانند تصدیق ما به اینکه «کل بزرگ‌تر از جزء است» و «خورشید طلوع کرده است» و «یک،نصف دو است» و قضایایى از این قبیل.   2- علم نظری، که اکتسابی نیز نامیده می شود: علمى است که پیدایش آن نیازمند کسب و اندیشه و فکر است؛ مانند تصور ما از حقیقت روح یا الکتریسیته؛و مانند تصدیق ما به اینکه زمین ساکن و یا در حال حرکت بر گرد خودش و بر گرد خورشید است.   🔹جهل در تعریف جهل گفته شده: لیس الجهل إلاّ عدم العلم ممّن له الاستعداد للعلم و التمکن منه [از لحاظ علم منطق]، جهل همان نبودِ علم است [منتها] در کسى که استعدادی براى علم دارد و مى‌تواند آن را بدست آورد. لذا ما چهارپایان یا جمادات را جاهل یا عالِم نمی خوانیم چرا که آنها اساساً استعدادی برای کسب علم ندارند.   🔹اقسام جهل جهل نیز مانند علم بر دو قسم است: جهل تصوری و جهل تصدیقی. در تقسیم بندی دیگر جهل به دو قسم جهل بسیط و جهل مرکب تقسیم می شود: 1- جهل بسیط:  آن است که آدمى چیزى را نداند و به این جهل و نادانى خود آگاه باشد؛ یعنى بداند که آن را نمى‌داند؛ مانند اینکه ما نمى‌دانیم در کرۀ مریخ ساکنانى وجود دارد یا ندارد، اما به این جهل خود آگاهیم و مى‌دانیم که این مطلب را نمى‌دانیم، پس ما در واقع فقط یک جهل داریم.   2-جهل مرکب: جهل مرکب آن است که انسان چیزى را نداند و به این جهل و نادانى خود توجه نداشته باشد، بلکه خود را عالِم به آن پندارد. در چنین مواردى انسان نمى‌داند که جاهل و ناآگاه است. این نوع جهل را جهل مرکب مى‌نامند، زیرا از دو جهل ترکیب یافته است:یک جهل به واقع و دیگرى جهل به این جهل. و این قسم از جهل، ناپسندتر از قسم دیگر آن است.   نکته:جهل تصوری تنها از نوع بسیط و جهل تصدیقی شامل هر دو نوع بسیط و مرکب است.   منابع:  - منطق علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. ج ۱ -شرح منطق مظفر، علیمحمدی خراسانی، ج ۱   تلخیص: نگین افتخاری  https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ علم صرف ( ۱ ) 🔰 بخش اول: مقدمات درس اول: علم صرف براى آموختن هر زبانى، نخست لازم است با قواعد آن زبان آشنا شویم. به این قواعد در زبان فارسى دستور زبان، در زبان انگلیسى گرامر و در زبان عربى صرف و نحو گفته می‌شود.  علوم عربى علوم عربى که به آن، علوم ادبى نیز گفته می‌شود، منحصر در صرف و نحو نیست; بلکه چهارده علم می‌باشند که عبارتند از: صرف، نحو، لغت، اشتقاق، کتابت، قرائت، تجوید، معانى، بیان، بدیع، شعر، انشا، اَمثال و تاریخ ادبیات. از مهمترین این علوم، صرف، نحو و لغت است که آشناىِ با آنها تا حدودى می‌تواند به زبان قرآن ـ که زبان عربى است ـ مسلط شود و توانایى بهره بردارى از آیات، روایات، زیارات و ... را به دست آورد. این کتاب، شما را با علم صرف در حد مقدماتى، آشنا می‌سازد.  علم صرف تعریف علم صرف: صرف، در لغت به معنى تغییر دادن و در اصطلاح، عبارت است از اینکه چگونه یک کلمه را به شکل‌هاى مختلف در آوریم تا معانى متعددى از آن به دست آید; مثلا کلمه‌ی «نَصْر» به معنای یارى کردن را چگونه به صورت نَصَرَ، یَنْصُرُ، اُنْصُرْ، نَاصِرٌ، مَنصورٌ و .... درآوریم تا معانىِ یارى کرد، یارى می‌کند، یارى کن، یارى کننده، یارى شده و ... از آن به دست آید. فایده‌ی علم صرف همچنانکه در تعریف علم صرف گفته شد، برخى از کلمه‌ها از کلمات دیگر گرفته می‌شوند. فایده‌ی مهم علم صرف این است که به وسیله آن می‌توان کلمات را شناخت و براى معانى موردنظر، کلمات مناسب ساخت; بنابراین، فایده‌ی علم صرف، آشنایى با چگونگى کلمه سازى و کلمه شناسى است.  موضوع علم صرف موضوع علم صرف، کلمه است; زیرا این علم، درباره‌ی ساختمان کلمه بحث می‌کند و به همین لحاظ به آن، علمِ کلمه شناسى و کلمه سازى نیز می‌توان گفت. https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ درس فلسفه از کتاب بدایه الحکمه(۱) 🔰 بخش اول: مباحث کلی وجود درس اول: مفهوم وجود تعریف فلسفه فلسفه علمی است که از أحوال و عوارضِ «موجود بما هو موجود» بحث می کند. مراد از «أحوال و عوارض» همان قضایا و مسائل علم فلسفه است. و مراد از «بما هو موجود» یعنی با غضّ نظر از قالب ها و تعیّنات.   تعریف وجود وجود هم از لحاظ تصور و هم از لحاظ تصدیق بدیهى است، یعنی معقول بنفس ذاته است. به عبارت دیگر به خودی خود قابل درک است. دلیل: اگر بدیهی نبود نظری بود و نیاز به تعریف داشت. در حالی که تعریف برای وجود ممکن نیست؛ چون اولا تعریف باید اجلی از معرف باشد حال آنکه مفهومى واضح‏تر از مفهوم وجود نیست، و ثانیا تعریف باید جنس و فصل و یا لااقل جنس و عرضی خاص داشته باشد. در حالی که تعریف وجود، نه جنس دارد نه فصل و نه عرض خاص. آنچه به عنوان تعریف وجود بیان کرده ‏اند، صرفاً شرح اسم و تبیین لغوى و لفظى است.   هدف و غایت فلسفه غرض و غایت فلسفه هستی ‏شناسى و بازشناسى موجودات حقیقى است که با شناخت خواص موجودیت نسبت به موجود واقعى شناخت پیدا مى‏ کنیم. همچنین شناخت علل عالیه وجود، بویژه علت نخستین، یعنى آفریدگار هستى که سلسله موجودات به او منتهى مى‏ گردد از غایات فلسفه محسوب است.   روش فلسفه روش فلسفه، روش عقلى و برهانى است، چون تنها قیاس برهانى (سیر از مقدمات یقینى به نتایج یقینى) است که افاده یقین مى‏ کند.   مفهوم وجود  در مفهوم «موجود» دو قول هست: 1 ـ قول متکلّمین که قائل به اشتراک لفظی هستند. 2 ـ قول فلاسفه که لفظ «وجود» را مشترک معنوی می دانند. ما برای اثبات مشترک معنوی بودن (لفظی که دارای یک معناست ولی مصادیق متعدد دارد) وجود دو دلیل ذکر می کنیم:   1. در یکی از روشهای تقسیم وجود، آن را به واجب و ممکن تقسیم کرده اند. از لحاظ منطقی مَقسَم باید شامل اقسام هم بشود. لذا اگر وجود به واجب و ممکن تقسیم شود، خدا که واجب است باید در دایره وجود قرار گیرد؛ انسان هم که ممکن است، در دایره وجود قرار میگیرد.    2. وجود در مقابل عدم و نقیض آن است و عدم، بیش از یک معنا ندارد. نقیض امر واحد، واحد است و یک چیز نمیتواند دو نقیض داشته باشد. چون اگر بیش از یک معنا داشته باشد لازمه آن ارتفاع نقیضین میشود و محال. پس وجود هم بیش از یک معنا ندارد.   وجود، عَرَض ماهیت است مفهوم وجود غیر از مفهوم ماهیت است، عقل مى ‏تواند ماهیت را مجرد از وجود در نظر بگیرد و تصور کند و سپس وجود را به او نسبت دهد و بر او حمل کند و این همان معناى عروض است. انسان یک ماهیت است. وقتی میگوییم الانسانُ موجودٌ، این موجود، عارض بر انسان است. اما اگر بگوییم الانسانُ ناطقٌ، این ناطقیت جزئی از وجود انسان است. جزء ذات انسان به شمار میرود نه عرض انسان. از اینجا دانسته مى‏ شود که وجود، نه عین ماهیت است نه جزء آن.   دلایل: اوّلًا- وجود را مى ‏توان از ماهیت سلب کرد، در حالى که اگر عین ماهیت و یا جزء آن بود سلب شئ از خودش و یا سلب جزء شئ از خود آن شئ محال است.   ثانیاً- حمل وجود بر ماهیت نیازمند دلیل است و این نشان مى‏ دهد که وجود نه عین ماهیت است و نه جزء آن، زیرا حمل شئ یا اجزاء ذاتى آن بر خودش بدیهى است و بى ‏نیاز از دلیل.   ثالثاً- ماهیت ذاتاً «ممکن» است و نسبتش به وجود و عدم یکسان است، اگر وجود عین ماهیت یا جزء آن باشد محال است که متصف به عدم شود.   منابع: - بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه - خلاصة بدایة الحکمة، سیّد محمّد صادق حسینی علم الهُدی - خلاصة بدایة الحکمة، محمد حسین رحمانیان https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
🔰 درس علم نحو ( خلاصه علم نحو) ۱ 🔹علم نحو تعریف علم نحو: قواعدی که به سبب دانستن آنها، احوال آخر کلمات و طریقه ترکیب آنها با یکدیگر دانسته می شود علم نحو نامیده می شود. به عبارت دیگر: نحو علمی است که از حالات آن در کلمات عرب هنگام ترکیب آنها با یکدیگر، سخن می گوید و راه و روش ترکیب کلمات و جمل را به ما می آموزد. فایده علم نحو، فهم صحیح کلام عرب و حفظ زبان از خطای در گفتار است.   کلمه: لفظِ موضوعی است که بر معنای مفردی دلالت کند، مثل: زید، نَصَرَ، مِنه.   🔹اقسام کلمه: کلمه بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف.    اسم: کلمه ای است که بر معنای مستقلی دلالت کند و آن معنی مقترن به یکی از زمانهای سه گانه نباشد، مانند: عِلم، رَجُل، کتاب. فعل: کلمه ای است که بر معنای مستقلی دلالت کند و آن معنی مقترن به یکی از زمانهای سه گانه باشد، مثل: نَصَرَ: یاری کرد، ینصُرُ: یاری می کند، اُنصُره: یاری کن.  حرف: لفظی است که از ترکیب کلمات با یکدیگر بوجود آید، و دارای معنای کاملی که سکوت بر آن صحیح است باشد، مثل: جاءَ زیدٌ، زیدٌ قائمٌ.    🔹اقسام کلام: کلام که گاهی از آن به «جمله» نیز تعبیر می کنند بر دو قسم است: جمله اسمیه و جمله فعلیه.    جمله اسمیه: جمله ای است که با اسم شروع شود مثل: «العِلمُ حِیاتٌ». در ترکیب این جمله گفته می شود: العِلمُ: مبتدا، حیاهٌ: خبر.   جمله فعلیه: جمله ای است که با فعل شروع شود. مثال1: صَدَقَ اللهُ. در ترکیب این جمله گفته می شود: صَدَقَ: فعل، اللهُ: فاعل. مثال2: قُضِیَ الأمرُه. در ترکیب این جمله گفته می شود: قُضِی: فعل، الأمرُ: نایب فاعل.    توجه: گاهی ترکیب کلمات به نحوی نیست که سکوت بر آن صحیح باشد بلکه شنونده منتظر تکمیل آن از جانب متکلم است، چنین مرکّبی را «مرکّب ناقص» می نامند. یکی از این مرکّبات که در کلام عرب کاربرد بسیاری دارد مرکّب اضافی است. در این نوع مرکّب جزء دوّم غالباً «مالکِ» جزء اوّل، یا «ظرف»، یا «بیان کنند» آن می باشد؛ و جزء اوّل را «مضاف»، و جزء دوم را «مضافٌ إلیه» می نامند، مثل: کِتابُ اللهِ «کتاب خدا»، صَلاهُ اللَّیلِ «نماز شب»، ثَوبُ قُطنٍ «لباس پنبه ای». مضاف الیه گاهی اسم ظاهر و گاهی ضمیر است، مانند: کتابُ اللهِ، کتابُهُ.  https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلخیص درس منطق مظفر ( ۷ ) 🔹مباحث الفاظ 🔹مباحث منطق نیاز ما به منطق تنها در علوم نظری است. زیرا علوم بدیهی عند النفس معلوم هستند و نیازی به استدلال و مصون ماندن از خطا ندارند. منطق گاهى از معلوم تصورى،به نام معرِّف،بحث مى‌کند تا به کمک آن،مجهول تصورى را براى خود معلوم سازد؛ و گاهى از معلوم تصدیقى،به نام حجت،سخن مى‌گوید تا به یارى آن، قضایایى نادانسته را براى خود معلوم سازد.    🔹نیاز به الفاظ اولین باب از ابواب شش گانه کتاب المنطق، مباحث الفاظ است و اولین بحثی که در این باب مطرح می شود نیاز به الفاظ است. سوالی که در اینجا ایجاد می شود این است که اهل منطق چه نیازی به بحث الفاظ دارند و اگر جای این بحث در کتب لغت است، چرا در منطق بیان شده است؟ تردیدى در این نیست که غرض اصلى اهل منطق تنها معانى است؛ اما براى رسیدن به معانى لازم است از احوال و احکام الفاظ نیز بحث شود؛ به دو دلیل: 1- ارتباط با دیگران : تفاهم با مردم و انتقال آراء و افکار میان ایشان غالبا توسط زبان و لغت صورت مى‌پذیرد. ازاین‌رو منطقى نیازمند آن است که از احوال لفظ بحث کند،تا تفاهم به نحو کامل صورت گیرد و بتواند سخن خود و دیگران را با معیار درستى بسنجد. 2- خود فرد: منطقى نیاز دیگرى نیز به مباحث الفاظ به خاطر خودش دارد،که از حاجت نخست به مراتب بزرگ‌تر و مهمتر است. برای فهم این نیاز، لازم است مقدمه ای را بدانیم:   🔹انواع وجود: اشیاء چهار نوع وجود دارند: دو وجود حقیقى اند و دو وجود اعتبارى و قراردادى.   1-وجود خارجی وجود خارجى،مانند وجود شما و وجود اشیایى که اطراف شماست،و نیز افراد انسان و حیوان و درخت و سنگ و خورشید و ماه و ستارگان،و دیگر وجودهاى خارجیى که به‌شماره در نمى‌آید.   2-وجود ذهنی وجود ذهنى،که همان علم ما به اشیاء خارجى و مفاهیم دیگرى است که در ذهن ما نقش بسته است، و پیش از این گفتیم که آدمى قوه‌اى دارد که صورتهاى اشیاء در آن نقش مى‌بندد. نام این قوه ذهن است؛ و نقش بستن صورت شىء در ذهن، وجود ذهنى نامیده مى‌شود که همان علم است.   این دو وجود،هر دو حقیقى هستند؛ یعنی با اعتبار و جعل بشر حاصل نمى‌شود و بستگى به قرار داد و اعتبار کسى ندارند.    3-وجود لفظی انسان برای بیان و تفهیم اغراض خود به دیگران، نیازمند الفاظ است. چرا که نمی تواند برای بیان معانی، خودِ اشیاء خارجی را حاضر سازد . لذا با وضع کردن الفاظ و کلمات، معانی را که در ذهن دارد، به مخاطب می فهماند. آنچه که انسان را قادر مى‌سازد معانى را توسط الفاظ تفهیم کند، همان ارتباط استوار و پیوند عمیق لفظ با معنا در ذهن است. گویى لفظ همان معناست و معنا همان لفظ است؛ بطوریکه وقتی لفظی برای یک معنا بیان شود، خود به خود، ذهن به آن معنا منتقل می شود. پس وجود لفظی، وضع کردن الفاظ و کلمات است. اگر لفظ موجود شود گویا معنا وجود یافته است . یعنى آنچه که موجود می شود همان لفظ است،نه چیز دیگر؛ و این وجود به سبب آن پیوند و عُلقه بین لفظ و معنا، مجازاً به معنا نسبت داده مى‌شود.   4- وجود کتبی  الفاظ به تنهایى همۀ نیازهاى آدمى را برطرف نمى‌سازد؛ زیرا اختصاص به طرفین گفت‌ و گو دارد و ازاین‌رو، باید براى رساندن معنا به کسانى که در مجلس سخن حضور ندارند و یا در آینده بوجود خواهند آمد، وسیلۀ دیگرى جست. براى این مهم، انسان خط را اختراع کرد تا الفاظ حاکى از معنا را، به جاى آنکه بر زبان جارى سازد، بوسیلۀ آن حاضر سازد. و بدین نحو،خط، وجودى براى لفظ شد. پس همانگونه که لفظ، وجودى براى معناست؛ مى‌توان گفت: «خط، وجودى براى لفظ است؛ و به تبع آن، وجودى براى معناست». یعنى آنچه واقعا تحقق دارد همان کتابت است نه چیز دیگر، و این وجود، به سبب وضع، مجازاً به لفظ و معنا نسبت داده مى‌شود.   این دو وجود به دلیل وضع و استعمال، دو وجود مجازى و اعتبارى براى معنا بشمار مى‌روند.   از آنچه گفتیم بر می آید که کتابت، الفاظ را حاضر مى‌سازد و الفاظ معانى را در ذهن مى‌آورد و معانى ذهنى بر موجودات خارجى دلالت مى‌کند. این مقدمه، دلیل دوم نیاز به الفاظ را برای ما روشن کرد.   منابع:  - منطق علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. ج1 -شرح منطق مظفر، علیمحمدی خراسانی، ج1 -تحریر منطق، دکتر علی شیروانی   تلخیص: نگین افتخاری  https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ علم صرف ( ۲) 🔰 بخش اول: مقدمات درس دوم: کلمه و اقسام آن کلمه بر سه قسم است: فعل، اسم و حرف.  فعل فعل، کلمه اى است که بر معناى مستقلى دلالت کند; در حالى که آن معنا، با یکى از زمان‌هاى سه گانه (گذشته، حال و آینده) همراه باشد; مانند:  نَصَرَ (یارى کرد)، یَنْصُرُ (یارى می‌کند)، اُنْصُرْ (یارى کن) اسم اسم، کلمه اى است که بر معناى مستقلى دلالت کند; در حالى که آن معنا، با یکى از زمان‌هاى سه گانه همراه نباشد; مانند:  نَصْر (یارى کردن)، جِدار (دیوار)  حرف حرف، کلمه اى است که معناى مستقلى ندارد و براى ربط دادن کلمات به یکدیگر است; مانند «فی» در جمله‌ی:  جَلَسْتُ فِی الْبَیْتِ (در خانه نشستم)  توجه: از میان اقسام کلمه، فقط اسم و فعل، صرف می‌شوند، و شکل و صورت حرف همیشه ثابت است; به همین جهت، در علم صرف فقط از اسم و فعل بحث می‌شود. https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
🔰 درس علم نحو ( خلاصه علم نحو) ۲ 🔹عامل و معمول هنگام ترکیب کلمات با یکدیگر، بعضی از کلمات در کلمه دیگر تأثیر می گذارند در این صورت کلمه تأثیر گذارنده را «عامل» و کلمه تأثیر پذیر را «معمول» می نامند.   عوامل بر دو نوعند: لفطی و معنوی. عوامل لفظی بر سه قسمند: فعل، حرف، اسم. مهمترین عوامل لفظی افعالند و همه آنها عامل می باشند.    عوامل معنوی بر دو قسمند: عامل رفع در مبتدا و خبر که از آن به «ابتدائیت» تعبیر می کنند. و عامل رفع در فعل مضارع که از آن به «مجرّد بودن از ناصب و جازم» تعبیر می کنند.    🔹مُعرَب و مَبنی کلمه ای که آخر آن به سبب عواملِ داخل بر آن تغییر کند «معرب»؛ و کلمه ای که آخر آن به سبب عوامل تغییر نکند «مبنی» نامیده می شود. به دو مثال زیر توجه کنید: جاءَ هذا، جاءَ زیدٌ. در هر دو مثال جاءَ «فعل» و کلمه بعد «فاعل» است، و از طرفی جاء «عامل» و کلمه بعد «معمول» می باشد، ولی آخر کلمه «هذا» تغییر نکرده است، بخلاف «زید» که حرف آخر آن مضموم شده است. کلماتی مثل «هذا» را «مبنی» و کلماتی مثل «زید» را «معرب» می نامند. همه حروف مبنی هستند، ولی اسم و فعل این گونه نبوده و بعضی معرب و بعضی مبنی می باشند.    چند مثال معرب و مبنی: اسم معرب: رَجُل، قَلَم، کِتاب. اسم مبنی: هذا، الّذی، هُوَ. فعل معرب: یضرِبُ، أن یضرِبَ، لَم یضرِب. فعل مبنی: ضَرَبَ، اِضرب، یضرِبنَ. https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ درس فلسفه از کتاب بدایه الحکمه(۲) 🔰 بخش اول: مباحث کلی وجود 🔹 مقدمه ✅ درس دوم: اصالت وجود  1 ـ وجود یعنی چه؟ ماهیّت یعنی چه؟ گفته شد که وجود بدیهی است و نیاز به تعریف ندارد. ماهیّت آنچه است که در جواب «چیستی» می آید (ما یقال فی جواب ما هو؟) مثال: این چیست؟ «کتاب» که یک ماهیّت است. «انسان» که یک ماهیّت است.   2 ـ اصیل یعنی چه؟ اعتباری یعنی چه؟ اصیل بودن یعنی یک چیز واقعیّت داشته باشد و منشاء آثار خارجی باشد. در مقابلش، اعتباری است که واقعیّت ندارد و ساخته ذهن انسان است و منشاء آثار نیست. اگر از یک واقعیت، دو مفهوم به وجود آورید، مثلا برای واقعیتِ «گربه موجود است» : بگوییم گربه و موجود، هر دو اصیل هستند و واقعی؛ («موجود» در اینجا یعنی «هست»)، پس با این فرض دو واقعیت داریم: یکی گربه چون اصیل و واقعی است و دیگری موجود. (دقت داشته باشید که گربه و موجود از حیث مفهوم یکی نیستند هر چند از حیث مصداق شاید یکی باشند. اگر بگوییم این چیست خواهید گفت گربه. پس ما در برخورد با این امر خارجی با دو امر مواجهیم: «گربه» که حاکی از چیستیِ آن امر خارجی است و «موجودٌ» که حاکی از وجود و تحقّق عینیِ آن امر واقعی است.) پس ما یک گربه دیده ایم و دو واقعیت به ذهن آمده است. اما بالاخره یکی از این دو مفهوم باید واقعی باشند. کدام؟ گربه (ماهیت)؟ یا موجود (وجود)؟ ملاّ صدرا این بحث «وجود اصیل» را برجسته کرد، آن قدر که به عنوان پایة حکمت متعالیه به حساب می آید. بحث های بعدی فلسفه بر اساس أصالة الوجود است.   🔹اقوال : 1. قول مشائون و طرفداران حکمت متعالیه: وجود اصیل است و ماهیت فاقد واقعیت. دلیل اول – هر ماهیتی نسبتش به وجود و عدم، مساوی است. [یعنی هم می تواند موجود باشد و هم می تواند عدم باشد و هر دو با هم ممکن نیست چون اجتماع نقیضین محال است]. حال اگر این ماهیت به سمت وجود میل پیدا کند، از دو حال خارج نیست: 1)ماهیت به یک حقیقت (که در اینجا وجود است) دفعتا منقلب شود و این تحول، بدون علت ایجاد شده باشد. در این صورت انقلاب در ذات رخ داده است. یعنی یک شیء بدون این که چیزی به آن افزوده شود یا از آن کاسته گردد تغییر کرده و این محال است. 2) این میل ماهیت به سمت وجود بر اثر ضمیمه شدن وجود به ماهیت است. در این صورت پس بود و نبود ماهیت بسته به بود و نبود "وجود" است. لذا آنچه که موجب تحقق ماهیت است وجود است و این یعنی اصالت وجود.   دلیل دوم– اگر ماهیت واقعا منشأ اثر خارجی باشد باید این آثار خارجی هم در وجود ذهنی ماهیت بیایند هم در وجود خارجی. یعنی وقتی آدم آتش را تجسم میکند باید سر انسان داغ شود. حال آن که ماهیت که در ذهن وجود دارد درذهن اثر نمیگذارد بلکه وجودِ خارجی ماهیت است که منشأ آثار است. آنچه که واقعا می سوزاند آتش خارج از ذهن است نه آتش در ذهن. لذا ماهیت اصیل نیست. بلکه وجود خارجی اصیل است.   2. قول اشراقیون: ماهیت اصیل است. دلیل: اگر بگوییم وجود اصیل است و واقعیت دارد و موجود است؛ یعنی وجود، صاحب الوجود است. یعنی وقتی می گوییم:  «الوجودُ موجودٌ» ، یعنی خودِ وجود ذاتی است که متصف به صفت وجود شده است. وجود، دارای وجود است. پس دو وجود داریم: یکی خودِ وجود و دیگری وجودی که وجود، آن را دارد. حال این وجود دوم چی؟ این هم موجود و صاحب الوجود است تا جایی که تسلسل پیش می آید و این محال است. پس وجود، وجود ندارد. این ماهیت است که وجود عینی دارد.   🔹حل اشکال در عالم هرچیز "بالعَرَضی" باید به یک "بالذات" ختم شود. وجود بعین ذاته موجود است. نه این که وجود دیگری باشد که صاحب این وجود باشد. وجود، وجود است. یعنی وجود واقعیت دارد. نه این که وجود، صاحب یک وجود و دارای یک وجود دیگری است. لذا اینجا یک اشتباه ادبی صورت گرفته است. وجود، عینِ وجود است. بالذات وجود است. نه آن که چیزی باشد که وجود به آن عارض شده باشد.   3. قول محقق دوانی ایشان برای وجود دو معنا در نظر گرفته اند: 1) درباره واجب الوجود (خداوند)، وجود اصیل است و ماهیت اعتباری. 2)درباره ممکنات (سایر موجودات جز خداوند)، ماهیت اصیل است و وجود اعتباری. به تعبیر دیگر، وجودِ حقیقی در عالم یکی است و آن هم خداست. وجود ما اعتباری و ساخته ذهن است. ما وجود خارجی نداریم. اگر هم چیزی از وجود به ما اطلاق می شود به خاطر نسبتی است که با وجود خارجی (خدا) داریم.   منابع: - بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه - خلاصة بدایة الحکمة، سیّد محمّد صادق حسینی علم الهُدی - خلاصة بدایة الحکمة، محمد حسین رحمانیان - دروس صوتی استاد فیاضی- جلسه پنجم https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
🔰 مباحث علم عرفان 🔹مقدمه ✅ جلسه‌ی اول: گستره‌ی بحث مباحث عرفان اسلامی را می‌توان درچند بخش کلی طبقه‌بندی کرد:       1. فلسفه عرفان  در این بخش، درباره‌ی خود عرفان به عنوان یک علم یا یک روش شهودی بحث می‌شود. مسائلی مانند: خاستگاه عرفان اسلامی، ارتباط عرفان های غیر اسلامی با عرفان اسلامی، رابطه عرفان با دین و ... از جمله مواردی است که در فلسفه‌ی عرفان بررسی می‌شود.       2. تاریخ عرفان درباره چگونگی شکل گیری عرفان اسلامی، مراحل، شخصیت ها و آثار آن ها بحث می‌کند.       3. عرفان نظری این بخش دستگاه فکری عرفانی را معرفی می‌کند؛ دستگاهی که با تکیه بر شهودات عرفا یک نگاه هستی‌‌شناسانه جامع به ما ارائه می‌دهد.      4. عرفان عملی دستورات طبقه‌بندی‌شده عرفا برای سیر الی الله را بیان می‌کند.      5. عرفان ادبی در این بخش آثار ادبی عرفا بررسی می‌شود. تحلیل این گونه آثار می‌تواند ما را به ریشه‌های حقیقی آن ها در قلوب عرفای بزرگ رهنمون شود. بسیاری از عرفا به دلایلی از جمله: پنهان کردن حقایقی که در طول سیر معنوی خود به آنها رسیده بوده‌اند از افراد عادی و از کسانی که توان هضم این گونه مسائل را ندارند و همچنین سوز و گدازی که در اثر عشق الهی در آنها ایجاد می‌شد، به شعر و ادبیات و نجواهای عاشقانه روی می‌آوردند.     6. عرفان حماسی-سیاسی توفیقی که ما برای ارائه این مباحث پیدا کرده‌ایم، مدیون قیام و انقلاب امام خمینی (ره) است که ترکیب و یکسانی عرفان و حضور در عرصه‌های اجتماعی و قیام فی سبیل الله را در عمل به ما نشان داد.   تکیه و تمرکز ما در مباحث پیش رو، دستگاه هستی شناسانه عرفانی (عرفان نظری) و به دنبال آن دستگاه رفتار شناختی عرفانی (عرفان عملی) در مکتب محیی الدین عربی و تابعانش است؛ به خصوص نحله‌ی فقهای عارف که از زمان مرحوم آیت الله شوشتری (ره) به بعد، در بستر شیعی نضج گرفت و هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ معنوی و هم به لحاظ افراد شاخص، عرفان را در عصر ما زنده کرد و توسعه داد. این دو بخش را با دقت و تفصیل (البته در حد وسع و فرصت خودمان نه به صورت کامل) بررسی خواهیم کرد و به عنوان مقدمه‌ی ورود به بحث نیز نگاهی گذرا به مباحث فلسفه و تاریخ عرفان خواهیم داشت. هدف ما این است که نگاهی کلی و اجمالی نسبت به همه مباحث عرفان اسلامی در ارتباط با هم پیدا کنیم تا یک دستگاه فکری عرفانی در بعد نظری و عملی در ذهن ما شکل بگیرد. این دستگاه فکری نیز به نوبه‌ی خود مقدمه‌ی ورود به بحث‌های کلاسیک عرفانی و فراگیری متون درسی عرفانی حوزه‌های علمیه شیعه خواهد بود انشاءالله https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلخیص کفایه کل کتاب.pdf
999.4K
🔰 تلخیص کل کتاب کفایه پایه۱٠ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
1_1366291869.pdf
672.1K
🔰 خلاصه اخلاق ۷ (چهل حدیث امام خمینی(ره) 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا