eitaa logo
بانک جزوه،تلخیص،شرح کتب حوزوی
41.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
180 ویدیو
9هزار فایل
🔆بانک #جزوه_تلخیص_شرح_دروس حوزوی خواهران و برادران 🔆 اهداف: ارائه خدمات آموزشی و کمک آموزشی #رایگان به طلاب پایه های ۱ الی ۱۰ و دروس خارج و دانشجویان مقاطع سه گانه #جهت_تبادل_تبلیغات👇 @boudoe_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ تلخیص درس منطق مظفر ( ۸ ) ✅درس پنجم: دلالت لفظی 🔹دلالت تعریف دلالت: کونُ الشىءِ بحالةٍ اذا علمتَ بوجودِهِ انتقلَ ذهنُکَ الى وجودِ شىءٍ آخرٍ اینکه شىء به گونه‌اى باشد که هنگامی علم به وجود آن، ذهن آدمی به وجود شىء دیگرى منتقل گردد. مثال: وقتی شما صدای زنگ در را می شنوید، بی درنگ متوجه می شوید که کسی پشت در است (و او زنگ را به صدا درآورده) یعنی صدای زنگ بر وجود شخصی پشت در دلالت دارد. در تعریف فوق، شیء نخست (صدای زنگ در مثال بالا) را «دالّ»، شىء دیگر (وجود شخص پشت درب) را «مدلول»، و این ویژگى که براى دال حاصل مى‌گردد را «دلالت» می نامند.   🔹اقسام دلالت تردیدى نیست که انتقال ذهن از یک شىء به شىء دیگر،بى‌جهت و بدون سبب نیست.سبب این انتقال در واقع همان پیوند راسخى است که میان دو شىء در ذهن برقرار مى‌باشد. این پیوند ذهنى نیز علتى دارد که همان علم به ملازمۀ میان دو شىء و همراهى آنها در بیرون از ذهن است. این ملازمه گاهى ذاتى است، گاهى طبعى است، و گاهى نیز از قرارداد و وضع نشأت مى‌گیرد، بر این اساس، دلالت را به سه دسته تقسیم کرده اند:   1) دلالت عقلى: در این نوع دلالت،وجود خارجى دال و مدلول ملازمۀ ذاتى دارند، مانند اثر و موثر. چنین ملازمه ای تنها بین علت و معلول و یا بین دو معلول یک علت واحد رخ می دهد. مثال: دلالت به صدا در آمدن زنگ به وجود شخصی پشت درب. (از نوع ملازمۀ بین علت و معلول) مثال: دلالت روشنایی صبح به طلوع خورشید (از نوع ملازمه بین دو معلول یک علت) یعنی اگر انسان بداند روشنایى صبح اثر طلوع خورشید است؛و آنگاه پرتو نور را بر روى دیوار مشاهده کند،یقینا به طلوع خورشید منتقل خواهد شد. (در اینجا روشنایی و طلوع هر دو معلول وجود خورشید (علت واحد) هستند.) 2)دلالت طبعى: در این‌گونه دلالت، ملازمۀ میان دو شىء، طبعى است؛ یعنى طبع انسان آن را اقتضا دارد. (یعنی هنگام عارض شدن مدلول، دال بدون اراده حادث می شود.) مثال: گفتن «آخ» توسط یک شخص به «احساس درد» دلالت می کند. همچنین «خمیازه کشیدن» به «خواب آلودگی» دلالت می کند. نکته: در ملازمۀ طبعى - برخلاف ملازمۀ عقلی که استثنا ندارد - ، تقارن میان لازم و ملزوم عامّ  و همیشگی نیست. عام نیست یعنی در اثر گوناگونى طبایع مردم مختلف مى‌گردد، مثلا ممکن است اشخاصی باشند که هنگام احساس درد، آخ نمی گویند. همیشگى نیست، یعنی گاهی تخلف می کند. مثلا همان فردی که همواره هنگام احساس درد آخ می گفت، ممکن است گاهی خلاف این عمل کند و آخ نگوید.   3)دلالت وضعى: در این دلالت، ملازمۀ میان دو شىء از وضع و قرارداد نشأت گیرد. (قرارداد بر اینکه وجود یکى،دلیل بر وجود دیگرى باشد) مثال: مانند دلالت علائم راهنمایی رانندگی به مفهوم آن (مثلا با دیدن یک علامت (تابلو) متوجه «ورود ممنوع» بودن یک خیابان می شویم. نمونه های دیگر: دلالت لفظ به معنا، دلالت خط (نوشته) به لفظ، دلالت علائم ریاضی به مفهومشان و ...    نکتۀ مهم: در تمام انواع دلالت، انسان باید به وجود ملازمه میان دو شىء آگاه باشد تا از وجود دال به وجود مدلول منتقل شود.    🔹اقسام دلالت وضعى دلالت وضعى بر دو قسم است: 1) دلالت لفظى: آنچه براساس قرارداد به عنوان دال تعیین شده است،لفظ باشد. 2) دلالت غیر لفظى: دال،چیزى غیر از لفظ باشد (مانند علائم، خطوط، تصویرها، و ...)   🔹دلالت لفظى  تعریف: هى کونُ اللفظِ بحالةٍ ینشأُ من العلمِ بصُدوره من المتکلم،العلمُ بالمعنى المقصودِ به لفظ به گونه‌اى باشد که اگر انسان بداند متکلم،آن لفظ را بیان کرده است، به معناى مراد شده از آن لفظ پى برد. (قبلا گفته شد که علت دلالت لفظ بر معنا (انتقال ذهن از لفظ به معنا)، همان پیوند استوار میان لفظ و معنا در ذهن است که از وضع نشات گرفته است (برای کسی که عالم به وضع ‌باشد).     منابع: منطق. علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. پاورقی، غلامرضا فیاضی و محسن غرویان. ج 1 فایل های صوتی المنطق. استاد علی محمدی خراسانی. قسمت دهم و یازدهم تحریر منطق، دکتر علی شیروانی   تلخیص: سمیه افتخاری  https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ تلخیص درس منطق مظفر ( ۹ ) ✅درس پنجم: دلالت لفظی 🔹اقسام دلالت لفظى 1) گونۀ مطابقت: بدین‌صورت که لفظ بر تمام معناى موضوع‌له دلالت کند و با آن مطابق باشد (یعنى مدلول لفظ و موضوع‌له آن یکى باشد). مثال: دلالت لفظ «کتاب» بر تمام معناى آن،که همۀ برگها و خطوط و نقشهاى داخل آن و نیز جلد آن را شامل مى‌شود. یا دلالت لفظ «انسان» بر تمام معناى آن، یعنى«حیوان ناطق». اگر دلالت بدین‌گونه باشد،آن را دلالت«مطابقى»و یا«تطابقى»مى‌نامند، زیرا لفظ و معنا بر هم تطبیق مى‌کند. این نحوۀ دلالت،دلالت اصلى و اساسى الفاظ را تشکیل مى‌دهد، و وضع الفاظ براى معانى در اصل براى این نحوۀ دلالت است.   2) گونۀ تضمن: بدین شکل که لفظ بر قسمتى از معناى موضوع له،که در ضمن معناى موضوع‌له قرار دارد،دلالت کند. مثال) دلالت لفظ «کتاب» تنها بر صفحه های آن یا فقط بر جلد آن. یا دلالت لفظ «انسان» بر حیوان تنها، و یا ناطق تنها. توضیح: اگر شما خانه ای را بفروشید،و بگویید:این خانه را به صد میلیون تومان فروختم،مشترى مى‌فهمد که درب آن را نیز فروخته‌اید؛ و اگر پس از آن بخواهید درب خانه را استثناء کنید و به او ندهید، خریدار خواهد گفت:«لفظ خانه بر درب آن نیز دلالت دارد.» و بدین صورت علیه شما احتجاج خواهد کرد. این نحوۀ دلالت را دلالت«تضمنى» مى‌نامند. نکته: دلالت تضمنى فرع بر دلالت مطابقى است. یعنی تا دلالت تطابقی نباشد، دلالت تضمنی ممکن نمی شود. زیرا دلالت لفظ بر جزء معناى موضوع‌له پس از دلالت آن بر کل معناى موضوع‌له صورت مى‌پذیرد.   3) گونۀ التزام: بدین صورت که لفظ بر معنایى دلالت کند که بیرون از معناى موضوع‌له، اما همراه با آن است. مثال: دلالت «نمکدان» بر نمک. اگر کسى از شما بخواهد نمکدانى براى او بیاورید و شما نیز فقط یک نمکدان خالی براى او بیاورید،در این صورت شما را مؤاخذه کرده،خواهد گفت:درخواست نمکدان براى دلالت بر طلب نمک کفایت مى‌کند و تصریح به نمک لزومى ندارد. این دلالت را دلالت«التزامى»مى‌نامند. دلالت التزامى نیز فرع بر دلالت مطابقى است؛زیرا دلالت لفظ بر آنچه بیرون از معناى موضوع‌له است،پس از دلالت بر خود معناى موضوع‌له مى‌باشد.   🔹شروط دلالت التزامی: 1) این دلالت مشروط به آن است که در ذهن میان معناى لفظ و معناى بیرون از آن، تلازم و تقارن باشد.بنابراین،تلازم خارجى میان آن دو، تا وقتى در ذهن رسوخ نکرده است،کفایت نمى‌کند؛ زیرا اگر میان دو شىء تلازم ذهنى برقرار نباشد،ذهن از یکى به دیگرى منتقل نخواهد شد.   2) این دلالت همچنین مشروط به آن است که تلازم موجود میان معناى لفظ و معناى بیرون از آن،روشن و بیّن باشد؛بدین‌معنا که ذهن هنگام تصور معناى لفظ، بدون نیاز به وساطت شىء دیگر،به لازم آن منتقل گردد. منابع: منطق. علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. پاورقی، غلامرضا فیاضی و محسن غرویان. ج 1 فایل های صوتی المنطق. استاد علی محمدی خراسانی. قسمت دهم و یازدهم تحریر منطق، دکتر علی شیروانی   تلخیص: سمیه افتخاری  https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ درس فلسفه از کتاب بدایه الحکمه(۳) 🔰 بخش اول: مباحث کلی وجود ✅ درس سوم: وحدت تشکیکی وجود 🔹وجود حقیقت مشککه است همچنان که در منطق بحت شد، مفهوم بر اساس صدقش بر مصادیق خود به دو قسم تقسیم می شود: 1. مفهوم مُشکّک: که در آن صدق مفهوم بر مصادیقش با مزیّت هایی همراه است و یکنواخت نیست. مثل نور که دارای شدّت و ضعف است. مثل شجاعت که در برخی قوّی و در برخی کمتر است. مثل عدد که برخی نقصان و برخی زیاده دارند (عدد 100 و عدد 1). 2. مفهوم متواطی: که درآن صدق مفهوم بر مصادیقش یکنواخت است. مانند سنگ که این سنگ کوچک و آن سنگ کوه را در بر میگیرد ولی هیچ کدام سنگ تر نیست. وجود هم یک حقیقت مشکک است. یعنی یک حقیقت است ولی صدق آن بر مصادیق متعدد، یکنواخت نیست. موجود در یک مرحله خیلی شدید می شود که اصلاً حدّ و نهایتی ندارد آن وقتی است که بر خداوند صدق می کند، هر چه از این حدّ می آییم پایین، وجود به ضعیفترین حدّ خودش تنزّل می کند. درواقع از حیث ضعف و شدّت بر مصادیقش متفاوت است (این همان نظریة معروف ملاّ صدرا است به نام «وحدت در عین کثرت»). به عبارت دیگر، وجود یک حقیقت است؛ لیکن داراى مراتب و درجات گوناگون است که براى عقل نمودار مى‏ گردد؛ و همان چیزى که منشأ اشتراک و اتّحاد آنهاست عینِ همان چیزى است که منشأ تفاوت آنهاست. 🔹وحدت در عین کثرت آن وحدتی است که می گوید بین نورها یگانگی است، همگی یکی هستند، حقیقت همه آنها یکیست. در عین این وحدت، یک کثرت هم هست، آن نوری که نزدیک مبدأ است و آن نوری که در منتهی إلیه است، دوتاست و یکی نیست. نوری که سمت راست است با نوری که در سمت چپ است دوتاست. لامپی که در خیابان روشن است، یک نور است، منتهی دو نوع کثرت دارد: کثرت طولی و کثرت عرضی. 🔹کثرت طولی به اعتبار مراتب نور از قوّت به ضعف ایجاد شده است (هرچه از منبع نور دور می شویم، نور هم ضعیف تر می شود) نوری که در منتهی إلیه این نور است با نوری که در ابتدای منبع نور است یکی نیست و دو چیز است (کثرت). در هر مرتبه نور، یک سری از اشیاء را می بینیم، مثلاً بخشی از نور، بر روی برگ درختان، زمین یا سنگ تابیده است، این نور به اعتبار تابشش روی اشیاء، یک تکثّری پیدا می کند. نوری که روی آن برگ تابیده غیر از آن نوری است که روی زمین تابیده است. به عبارت دیگر کثرت طولی آن است که به اعتبار مراتب نور ایجاد می شود که مراتب قوّت و ضعف نور را کثرت طولی می گویند. 🔹کثرت عرضی کثرت عرضی به اعتبار تابش نور در یک مرتبه، بر روی اشیاء متعدّد است که باعث می شود این اشیاء هم عرض و در یک ردیف، مانند این باشند که نورها را به چند قسم هم عرض تقسیم کنند که دارای آثار متفاوت باشند. عین همین مثال درباره عالم وجود است. خدایی هست که منبع نور است و تابش دارد. هر چه از منبع اصلی نور فاصله می گیریم، هی وجودها ضعیف تر می شود تا می رسیم به هیولای اُولی (که پایین ترین سطح وجود است) پس کثرتی در طول هم روی داد که کثرت طولی وجود است (کثرتی است که وجود به اعتبار شدّت و ضعف مراتبش می یابد). یک کثرت عرضی هم هست: هر مرتبه از این مراتب وجود (مثل مرتبه مادّه) یک کثرتی دارند به اعتبار ماهیّاتی که بوجود آمده اند (همة ما برای یک مرتبه ایم، مرتبة نازله وجودی). پس کثرت عرضی کثرتی است که وجود به اعتبار بروزش در قالب ماهیّات گوناگون پیدا می کند (یک قسم از وجودات شدند اسب، یک قسم شدند گربه، کبوتر و...یک قسم هم شدند انسان). هر کدام از اینها یک آثار متفاوتی با دیگری دارند. 🔹کثرت موجود و وجود در مقابل این نظریه ی «وحدت در مقابل کثرت»،  نظریة ای است که مشّائون قائل هستند به نام «کثرت موجود و وجود» . آنها ها قائلند بر عالم، کثرت حقیقی محض حاکم است و وحدت، اعتباری است (بر عالم وحدت حاکم نیست اگر هم هست اعتباری است). این ها می گویند: وجودها همه به تمام ذات از یکدیگر متمایزند، هیچ وجه اشتراکی بین دو وجود نیست تا بخواهد وحدت حقیقی روی دهد. اگر هم فکر می کنی عالم واحد است این ساخته ذهن شماست. تمام موجودات کثیر بما هو کثیرند.  منابع: - بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه - خلاصة بدایة الحکمة، سیّد محمّد صادق حسینی علم الهُدی - خلاصة بدایة الحکمة، محمد حسین رحمانیان https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
نمودار بخش فلسفه - از کتاب کلیات علوم اسلامی شهید مطهری - سید داود موسوی.pdf
6.64M
✅ نمودار بخش فلسفه کلیات علوم اسلامی شهید مطهری ✅ تهیه شده توسط آقای سید داود موسوی 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
تعلیم و تربیت در اسلام۱.pdf
138.1K
✅ تلخیص نموداری کتاب تعلیم و تربیت در اسلام ۱ شهید مطهری 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
چکیده کتاب تاریخ پیامبر اسلام.pdf
1.7M
✅ چکیده کتاب تاریخ پیامبر اسلام ( ص) ✍ شهید مطهری 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
مسئله حجاب۲.pdf
171.3K
✅ تلخیص نموداری کتاب مسئله حجاب ۲ شهید مطهری 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
مسئله حجاب.pdf
104K
✅ تلخیص نموداری کتاب مسئله حجاب ۱ شهید مطهری 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
نظام حقوق زن در اسلام۲.pdf
206.9K
✅ تلخیص نموداری کتاب نظام حقوق زن در اسلام ۲ شهید مطهری 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
عدل الهی.pdf
3.94M
✅ تلخیص نموداری کتاب عدل الهی شهید مطهری 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
خدمات متقابل اسلام و ایران.pdf
319.3K
✅ تلخیص نموداری کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
arabi.pdf
1.21M
✅ نمونه سوالات درس عربی آزمون اسما، آزمون جامع معارف اسلامی برای داوطلبان ورود به دوره دکتری دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
سراج الشیعه فی آداب الشریعه.pdf
4.06M
📚 سراج الشیعه فی آداب الشریعه (اخلاق و آداب زندگی در شریعت اسلامی) 💢 فایل pdf ✍ آیت‌الله حاج شیخ عبدالله مامقانی غروی 🔰 اخلاق و آداب زندگی سراج الشیعه فی آداب الشریعت یا اخلاق و آداب زندگی در شریعت اسلامی، با تحقیق و ویرایش علی فضلی، پیرامون آداب و احکام دین مبین اسلام از ولادت تا مرگ بوده که به زبان فارسی و قبل از سال 1351ق، نوشته شده است. مولف، معتقد است که ادب، از جمله امور مهم زندگی آدمی بوده و به‌وسیله این امر است که انسان از سایر حیوانات تمیز داده می‌شود، ولی فقها غالبا همت خود را به‌سوی بیان واجبات و محرمات مصروف داشته و آداب و سنن را استیفاء نفرموده‌اند؛ تا آن‌جا که پاره‌ای از آن‌ها فراموش شده است و حال آنکه این آداب، در شریعت، مستند می‌باشند. انگیزه وی از نوشتن این اثر، نشان دادن این آداب و استنادات آن‌ها می‌باشد. 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عقاید استدلالی جلد 2 نسخه PDF.pdf
1.97M
🔰 عقاید استدلالی ۲ ✍ علي ربانی گلپایگانی 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ درس فلسفه از کتاب بدایه الحکمه(۴) 🔰 بخش اول: مباحث کلی وجود ✅درس چهارم: مخصّصات وجود وجود داراى سه گونه تخصص است: 1) تخصّص و تشخّص حقیقت یگانه و اصیل وجود به ذات خودش، که قائم به ذات خود است. 2) تخصص به خصوصیات مراتب مختلف. 3) تخصص بواسطه عروض بر ماهیات گوناگون.   🔹شرح ۱ بحثی که در اینجا پیش می آید این است که تعّین (عینیت داشتن) وجودات به وسیله چیست؟ حقیقتِ «هستی» در مقابل «نیستی»، حقیقتی است واقعی و متعین. این تعّین قائم به ذات است یعنی چیزی از خارج نمی آید که به هستی تعّین بخشد بلکه تعّین از ذات خودش است. خارج از جهان هستی هیچ نیست و هستی نمی تواند علتی خارج از خود داشته باشد. پس وجه اول، تمایز حقیقت یگانه ی وجود از عدم است (مثل تمایز نوری که در بیابان است از ظلمت). و این حقیقت یگانه، قائم به ذات است و علت ندارد.   🔹شرح ۲ وجه دوم تعّین مراتب هستی است. هر مرتبه ای تعّین دارد. هر مرتبه از مراتب وجود، از حیث شدت و ضعف متمایز از مرتبه دیگر است. (همان کثرت طولی). مثلا وجود مَلک یک وجود متعین است وجود عقل همینطور و وجود انسان هم همینطور. تعّین این وجودات به همان مرتبه آنهاست.   🔹شرح ۳ وجود به اعتبار این که عارض بر ماهیّاتِ هم عرض می شود در یک مرتبه، تمایز دیگری می یابد به نام «کثرت عرضی». (همه ما وجودیم امّا در عرض هم). هستی ها یکی سنگ است یکی چوب، یکی آب یکی...که از هرکدام ماهیتی انتزاع می شود غیر از ماهیتی که از دیگری انتزاع می شود. ماهیات متباین اند بالذات. و همین حاکی از تعّین هر یک از اینهاست. یکی می شود وجود متعّین سنگی، یکی می شود وجود متعّین چوبی و...   🔹یک شبهه اینکه گفته می شود که وجود عارض می شود بر ماهیت، یه این معناست که وجود ثابت می شود برای ماهیت. مثلا وقتی می گوییم الانسانُ کاتبٌ یعنی کاتب بودن ثابت است برای انسان. یا الانسانُ موجودٌ ، موجود بودن بر انسان عارض می شود. انسان موضوع و موجود محمول است. پس در اینجا باید بگوییم: ثبوتُ شیئٍ لِشیئٍ قاعده کلی: ثبوتُ شیئٍ لِشیئٍ فرعٌ لمُثبَت لَه «ثابت شدن چیزی برای چیزی، فرع این است که خود آن چیز ثابت باشد (وجود داشته باشد)». پس ثبوت وجود برای انسان، فرع این است که « انسان» باشد. حال آنکه اگر انسان هست پیش از اینکه هستی بر او ثابت شود، به چه هستی ای موجود است؟؟ انسان قبل از اینکه وجود برایش ثابت شود، نمی تواند وجود داشته باشد. نکته در اینجاست که قضایایی هستند که محمول آنها «وجود» است. (قضیه هَلّیه بسیطه). مفاد این قضایا، ثبوتُ شیئٍ است. مثل قضیه وجود برای انسان. اما در قضایایی که محمول غیر وجود است ( هَلیه مرکّبه)، ثبوتُ شیئٍ لِشیئٍ است مثل کاتب بودن برای انسان. عبارت جناب علامه : ... به مقتضاى اصالت وجود و اعتبار ماهیت، ثبوت و عروض وجود براى ماهیت به معناى ثبوت ماهیت به واسطه وجود است. البته عقل به لحاظ انس با ماهیات، ماهیت را موضوع قرار مى‏ دهد و وجود را بر آن حمل مى‏ کند و این در واقع، عکس الحمل است که جاى موضوع و محمول در آن عوض شده است. یعنى حقیقت قضیه ی «انسان موجود است» آن است که «این موجود معین، انسان است». به عبارت دیگر، قاعده فرعیت مربوط به «ثبوت شیى‏ء دیگر است» که مفاد هلیه مرکبه است، ولى مورد بحث ما «ثبوت خود شیى‏ء است» که مفاد هلیه بسیطه است.   منابع: - بدایة الحکمة، علامه محمد حسین طباطبایی رحمة الله علیه - خلاصة بدایة الحکمة، سیّد محمّد صادق حسینی علم الهُدی - خلاصة بدایة الحکمة، محمد حسین رحمانیان - دروس صوتی استاد فیاضی- جلسه هفتم https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ تلخیص درس منطق مظفر ( ۱۰ ) درس ششم: تقسیمات الفاظ - مختص،‌ مشترک، منقول،‌... تقسیمات الفاظ لفظ یا مُهمَل است (یعنى بر هیچ معنایى دلالت نمى‌کند) مانند هام که مقلوب ماه است و یا مستعمل (یعنى داراى معنایى است و در آن معنا استعمال مى‌شود)  مانند شجر، حجر، ماه. در منطق، الفاظ مستعمل (به ملاحظه معنای آن) دارای دو دسته از تقسیمات هستند: ۱- تقسیمات خاصه یعنى تقسیماتى که مخصوص فلان لغت است مثلا در لغت عرب بحث مى‌شود که فلان دسته از الفاظ مفید عموم هستند و فلان دسته خیر. ۲- تقسیمات عامّه یعنى تقسیماتى که مخصوص لغتى نیست، بلکه در کلیه زبانهاى زندۀ دنیا اعم از مشهور و غیر مشهور جارى و سارى است که فرد منطقی در مورد این دسته بحث دارد. الفاظی که در این دسته قرار می گیرند از سه حال خارج نیستند: الف : گاهی لفظ با توجه به معنایش از آن جهت که یک لفظ واحد است (و نه متعدد ) در تقسیم لحاظ می شود. ب : گاهی لفظ از آن جهت که متعدد است در تقسیم لحاظ می شود . ج : گاهی لفظ  از آن جهت که لفظ است با قطع نظر از واحد یا متعدد بودن در تقسیم لحاظ می شود. الف : تقسیم لفظ از جهت واحد بودن لفظ واحد به اعتبار معنایش به 5 قسم تقسیم می شود: ۱- مختص ۲– مشترک (لفظى نه معنوى)  ۳- منقول ۴- مرتجل  ۵- حقیقت و مجاز   ۱- مختص : لفظ واحدى را که فقط و فقط داراى معناى واحد است لفظ مختص گویند. مانند مدرسه فیضیه، حرم امام رضا علیه السلام ، آهن و .... ۲– مشترک : لفظى است که دو یا چند معنا دارد و براى همۀ آن معانى به‌طور جداگانه وضع شده است؛ بى‌آنکه تقدم و تأخرى در وضع آن لفظ براى آن معانى وجود داشته باشد. مانند لفظ «عین» در عربى که براى عضو بینایى ، چشمۀ آب ، طلا ، جاسوس ، زانو  و ... وضع شده است. الفاظ مشترک در زبان عربى فراوان است. ۳– منقول : لفظى است که چند معنا دارد و براى همۀ آن معانى وضع شده است، مانند لفظ مشترک، با این تفاوت که وضع لفظ منقول براى برخى از معانى پس از وضع آن براى معناى دیگر است و در وضع دوم مناسبت میان دو معنا لحاظ شده است. یعنى الفاظى که قبلا در معانى خاصى استعمال مى‌شده، اخذ مى‌شود و براى معانى تازه‌اى که با آن معانى متناسب است، وضع مى‌شود؛ مانند واژۀ«صلات»که ابتدا براى دعا وضع شده است و آنگاه در دین اسلام به تناسب آن معنا،براى عمل خاصى که مرکب از قیام و رکوع و سجود و مانند آن است، وضع شده و به این معنا نقل داده شده است. یا لفظ طائره که در اصل به معناى«پرنده»است، و بعد براى«هواپیما»وضع شد. ۴- مرتجل: لفظ مرتجل مانند لفظ منقول است، با این تفاوت که در لفظ مرتجل، مناسبت میان دو معنا لحاظ نشده است. بیشتر نامهایى که براى اشخاص وضع مى‌شود، از این قبیل است. مانند اینکه اسم کسى را حسن مى‌گذارند که نه خلقتش و نه خلقش هیچ کدام حسن نیست و گاهى اسم فردى را صادق مى‌گذارند که بیشتر وقتها مرتکب کذب مى‌شود. ۵- حقیقت و مجاز: و آن لفظى است که دارای دو یا  چند معنا است، اما تنها براى یکى از آنها وضع شده است و در دیگر معانى بخاطر پیوند و تناسبى که میان آنها و معناى موضوع له نخستین وجود دارد، بکار مى‌رود؛ لفظ در معناى اولی «حقیقت» است و در معناى دوم «مجاز» مى‌باشد. معناى اولی را «معناى حقیقى» و معناى دومی را «معناى مجازى» می گویند. مانند اسد که در حیوان مفترس (درنده) به طریق حقیقت و در رجل شجاع بطور مجاز می باشد. استعمال لفظ در معناى مجازى همواره نیازمند قرینه‌اى است که لفظ را از معناى حقیقى برگرداند و نیز معناى مجازى موردنظر را از میان سایر معانى مجازى مشخص سازد.(پس قرینه دو نقش دارد:یکى اینکه نشان مى‌دهد متکلم معناى حقیقى را مراد نکرده است،و دیگر آنکه مشخص مى‌سازد در میان معانى مجازى لفظ، کدامین آن مقصود گوینده است).   نکته: چه در باب حدود و تعریفات و چه در باب براهین و استدلالات عقلى، باید از استعمال الفاظ مجازیه و مشترکات لفظیه (مشترک لفظى، لفظى را گویند که بیش از یک معنا دارد و براى هرمعنائى به وضع جداگانه وضع شده است. و اما مشترک معنوى، لفظى است که داراى یک معناست و اما آن معنا کلى است و داراى افراد و مصادیقى مى‌باشد، مانند وجود یا انسان)  اجتناب کرد؛ زیرا غرض از حدود، شناسایى و آگاهى از ماهیت معرّف است در حالى‌که مجاز و مشترک لفظى سبب اجمال و ابهام و احتمالات مى‌شوند پس بدرد تعریف نمى‌خورد. همچنین غرض از برهان، رسیدن به حقّ است در حالى‌که مشترک لفظى سبب مغالطه مى‌شود، پس از مشترک لفظى در برهان نمى‌توانیم بهره‌جویى کنیم مگر اینکه قرینۀ مجاز یا مشترک لفظى هم همراهش باشد تا رفع ابهام کند. و همین طور در حدود و استدلالات از الفاظ منقول و مرتجل هم نباید استفاده کرد، البته تا زمانى که معناى قدیم به کلّى متروک و مهجور نشده است. پس از مهجور شدن معناى قدیم و انحصار لفظ به معناى جدید، دیگر اس https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
🔰 مباحث علم عرفان 🔹مقدمه ✅ درس دوم: روش‌های فکری اسلامی در این جلسه به بررسی روش‌ها (دستگاه‌های) فکری اسلامی می‌پردازیم. منظور ما تنها آن روش‌هایی است که رنگ و بوی فلسفی دارند و منتج به نوعی دستگاه هستی‌شناسانه و جهان‌بینی خاص می‌شوند. اما قبل از آن لازم است بدانیم که منابع معرفتی در حوزه‌ی اسلامی سه تا هستند:  عقل  نقل  شهود  البته در نگاه متفکرین غربی، «حس» هم یک منبع معرفتی است؛ ولی در نظر متفکرین اسلامی، حس و تجربه بدون انضمام عقل نمی‌توانند به عنوان یک منبع معرفتی به شمار آیند. از این سه منبع معرفتی، سه روش فکری در علوم اسلامی منتج می‌شود:   ۱) روش عقلی در این روش، با استفاده از استدلال و برهان عقلی، از مقدمات بدیهی به نتایج یقینی می‌رسیم. شکل استدلال‌ها را، قوانین علم منطق تعیین می‌کند. داده‌های این روش نیز ذیل فلسفه طبقه‌بندی می‌شوند:   ۲) روش نقلی در این روش اعتماد بر علوم منقول از پیشینیان است و حجیت گزاره‌ها در آن، بر اساس وحیانی بودن آنها یا اتصال به منابع وحیانی (مانند روایات اهل بیت علیهم السلام) می‌باشد.   ۳) روش شهودی یا ذوقی ملاک در این روش، یافتن مستقیم حقایق توسط فرد است. این سه روش به سه علم یا دستگاه فکری می‌انجامد که عبارتند از: فلسفه، کلام و عرفان. اگر دو روش فلسفی «مشائی» و «اشراقی» را از هم تفکیک کنیم، در نهایت چهار دستگاه فکری خواهیم داشت:   فلسفه‌ی مشائی این روش یک سنت فلسفی محض است که ریشه‌ی یونانی دارد و از زمان معلم علم اول یعنی ارسطو آغاز شد و بعداً به عالم اسلام راه یافت. فلاسفه‌ی بزرگی نظیر فارابی، بوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد از این گروه هستند. در این روش تکیه فقط بر استدلال و براهین یقینی است. از جمله مزایای این روش، مستقل بودن از دین و داده‌های وحیانی و در نتیجه امکان تعامل و تفاهم با جریانات برون دینی می‌باشد. از اشکالات آن نیز می‌توان به محدودیت بازه‌‌ی پوشش‌دهی آن اشاره کرد.   فلسفه‌ی اشراقی این روش نسبت به روش مشایی طول و عرض کمتری دارد. ریشه‌ی آن به یونان و افلاطون می‌رسد. سردمدار آن در عالم اسلام، «شیخ شهاب الدین سهروردی» معروف به شیخ اشراق بود که در قرن ششم هجری زندگی می‌کرد. تفاوت این روش با روش مشایی، کافی ندانستن استدلال و برهان و تکیه بر مجاهده و تصفیه نفس در کنار برهان است. به عقیده فلاسفه اشراقی نظیر «قطب الدین شیرازی» و «شمس الدین شهرزوری» صرف راه عقل و استدلال برای دستیابی به حقایق کافی نیست و انسان باید درون خود را از پالایه‌های دنیوی پاک کند تا بتواند به داده‌های عقلانیِ منوّر به نور عقل دست یابد.   کلام این روش نیز بر استدلالات عقلی تکیه دارد؛ اما تفاوت آن با روش فلسفی، در مبادی و اصولی است که متکلمین مباحث خود را از آن آغاز می‌کنند. در کلام مواد استدلال‌ها می‌تواند داده‌های دینی و وحیانی باشد؛ لذا آن استقلالی که در فلسفه نسبت به دین وجود دارد در کلام امکان‌پذیر نیست. از نگاه فلسفه می‌توان کلام را یک حکمت جدلی دانست که با استفاده از اصولی که نزد مخاطب پذیرفته شده است و اکثراً به مبانی وحیانی برمی‌گردد او را قانع می‌کند.   عرفان در تصوف یا عرفان اسلامی، تکیه فقط روی سلوک الی الله و وصول به حقیقت است. عرفان استدلالات عقلی فلاسفه و حکمت جدلی متکلمین را نمی‌پذیرد و آنها را حداکثر در درک حقیقت موثر می‌داند نه کافی. این روش هرچند با روش اشراقی اشتراکاتی (تزکیه نفس و ریاضات نفسانی) دارد، ولی به خلاف فلسفه اشراق، هیچ شکلی از استدلال را نمی‌پذیرد و برای داده‌های عقلی به عنوان مبانی عرفانی ارزشی قائل نیست. یک فیلسوف اشراقی مانند هر فیلسوف دیگر به دنبال کشف حقیقت است اما یک عارف اسلامی هدفش وصول به حقیقت است و سیره او از نوع تفکر و دانستن نیست بلکه از نوع دگردیسی و شدن است.   بر اساس این تقسیم، طبعا متفکران اسلامی نیز در همین چهار گروه قرار می‌گیرند. گروه‌هایی مانند: فقها، مفسرین و محدثین، هر چند جزء متفکران اسلامی هستند، ولی به خاطر عدم وجود نگاه هستی‌شناسانه در بین آنها، در دسته‌بندی فوق قرار نمی‌گیرند. همه‌ی این روش‌ها در فضای اسلامی و تحت تاثیر فرهنگ اسلامی نضج گرفتند، لذا صبغه‌ی اسلامی دارند و اگر بخواهیم از دیدگاه برون دینی و نگاه معرفت‌شناختی به آنها نگاه کنیم، بحث به شکل دیگری خواهد بود https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
🔰 درس علم نحو ( خلاصه علم نحو) ۳ اعراب و بناء إعراب: اثری که به درخواست عامل در آخر کلمه بو‌جود می آید إعراب نام دارد، مثلاً درجمله «جاءَ زیدٌ» کلمه زید چون فاعل است دارای اعراب رفع بوده، و علامت آن ضمه می باشد. این اثر توسط فعل «جاء» در آخر کلمه «زید» پدید آمده است.    بناء: کیفیتی است در کلمه که به درخواست عامل ایجاد نشده و سبب می شود حرف آخر کلمه، بسبب اختلاف عوامل تغییر نکند، مثلاً کلماتی چون أمسِ، حَیثُ، ضَرَبَ و مِن مبنی می باشند و کیفیت موجود در آنها به درخواست عامل نبوده است. إعراب و بنای فعل در بین افعال، فعل ماضی و امر حاضر و دو صیغه جمع مؤنّث از مضارع و صیغه های 1، 4، 7، 13 و 14 مضارع مؤکّد به نون، مبنی و بقیه صیغه های مضارع و أمر معربند.    کیفیت بناء در فعل ماضی: 1ـ بنای بر فتح: در موارد زیر فعل ماضی مبنی بر فتح است: الف: چیزی به آخر آن متصل نباشد، مثل:نَصَرَ. ب: به آخر آن «تاءِ تأنیثِ ساکن» متّصل باشد، مثل: نَصَرا. توجّه: گاهی فتحه بنایی فعل ماضی مقدّر می شود، مثل رمی. 2ـ بنای بر سکون: اگر به آخر فعل ماضی، «ضمیر رفع متحرّک» متّصل شود، فعل ماضی مبنی بر سکون خواهد بود، مثل: نَصَرنَ، نَصَرتَ، نَصَرنا. 3ـ بنای بر ضمّ: اگر به آخر ماضی، «واو جمع مذکّر» متّصل شود، فعل ماضی مبنی بر ضم خواهد بود، مثل نَصَرُوا.    کیفیت بناء در فعل امر حاضر: 1ـ بنای بر سکون: فعل امر در دو مورد مبنی بر سکون است: الف: در صورتی که صحیح الآخر بوده و چیزی به آخر آن متّصل نشده باشد، مثل: اِعلَم. ب: درصورتی که «نون جمع مونّث» به آن متّصل شده باشد، مثل: اُنصُرنَ، اِخشَینَ.   2ـ بنای برحذف حرف علّه: فعل امر، در صورتی که معتل اللّام باشد، مبنی بر حذف حرف علّه است، مثل اِرمِ(مبنی بر حذف یاء)، اِخشَ (مبنی بر حذف الف)، اُدعُ (مبنی بر حذف واو). بنای بر حذف نون: در موارد زیر، فعل امر مبنی بر حذف نون است: الف: اگر به آخر آن،«الفِ تثنیه» متّصل باشد، مثل: اُخرُجا. ب:اگر به آخر آن، «واو جمع مذکّر» متّصل باشد، مثل: اُخرُجُوا. ج: اگر به آخر آن، «یاءِ مخاطبه» متصّل باشد، مثل: اُخرُجِی.    کیفیت بناء در فعل مضارع: فعل مضارع در موارد زیر مبنی است: الف: در صورتی که «نون جمع مؤنّث» به آخر آن متّصل باشد، مبنی بر فتح خواهد بود، مثل: یضرِبَنَّ، یضرِبَن. نکته: نون تأکید مباشر به صیغه های 1، 4، 7،13 و 14 متّصل می شود https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy
✅ علم صرف ( ۳) 🔰 بخش اول: مقدمات درس سوم: حرکات،‌ تنوین، ضوابط الفباى زبان عربى هر کلمه، از یک یا چند حرف به وجود می‌آید که مجموع آنها را الفبا یا حروف هجاء می‌نامند. الفباى عربى، همان الفباى فارسى است; بجز چهار حرف پ، چ، ژ، گ که آنها عبارتند از: ا، ء، ب، ت، ث، ج، ح، خ، د، ذ، ر، ز، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، ل، م، ن، ه، و، ى اسامی‌حروف الفبا الف، همزه، باء، تاء، ثاء، جیم، حاء، خاء، دال، ذال، راء، زاء، سین، شین، صاد، ضاد، طاء، ظاء، عین، غین، فاء، قاف، کاف، لام، میم، نون،‌هاء، واو، یاء.  حرکت و سکون در زبان عربى، وسیله‌ی تلفظ حروف، حرکت است و در این زبان، سه حرکتِ فتحه ــَ ، کسره ــِ و ضمه ــُ وجود دارد.  حرف فتحه دار را مفتوح ، کسره دار را مکسور ، و ضمه دار را مضموم می‌گویند; مانند: کُتِبَ که در آن «کاف» مضموم و «تاء» مکسور و «باء» مفتوح است. حرفى که حرکت نداشته باشد، ساکن نامیده می‌شود و علامت آن سکون ــْ است; مانند: حرف ذْ و بْ در کلمه اِذْهَبْ .  تنوین تنوین، نون ساکنى در آخر بعضى از کلمات عربى است که خوانده می‌شود; ولى نوشته نمی‌شود. این علامت، به صورت حرکت مکرّر نشان داده می‌شود و بر سه قسم است: تنوینِ رفع ـٌ ، مانند: رَحْمَةٌ که خوانده می‌شود رَحْمَتُنْ تنوینِ نصب ـً ، مانند: رَحْمَةً که خوانده می‌شود رَحْمَتَنْ تنوینِ جر ـٍ ، مانند: رَحْمَةٍ که خوانده می‌شود رَحْمَتِنْ ضوابط افزون بر حرکات و تنوین‌هاى یاد شده، علامت‌هاى دیگرى نیز در نوشتن به کار می‌روند که ضوابط نام دارند و عبارتند از: شدّ، مدّ، همزه قطع، همزه وصل. شدّ، علامت تکرار حرف است و به شکل دندانه سین ( ــّ ) روى حرف گذاشته می‌شود; مانند: أَوَّل، یُعَلِّمُ مدّ، علامت تلفّظِ حرف به صورت کشیده است و به شکل ( ــ‍ ) در بالاى حرف قرار می‌گیرد; مانند: سَا ءَ، سُوءُ، سِىءَ همزه‌ی قطع، همزه اى است که همه جا ثابت است و تلفّظ می‌شود، و علامت آن شش کوچک ( ء) می‌باشد; مانند: أَکْرَمَ زَیدٌ سَعیداً، یَا زَیْدُ أَکْرِمْ سَعیداً همزه‌ی وصل، همزه اى است که در ابتداى کلام، از نظر تلفظ ثابت می‌ماند; ولى در میان کلام از بین می‌رود و کلمه ماقبل خود را به مابعد وصل می‌کند و علامت آن صاد کوچک ( صـ ) است; مانند: اَلْحَمْدُلِلَّهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ https://hawzah.blog.ir/ 🌺~🌺~🌺~🌺 ✅ 🔰🔰 🆔 @Kotob_howzavy