حذر کنید ز چشمی که اشک میریزد
که اشکِ غمزده قهر خدا برانگیزد🌱
ز آب چشم ستمدیدگان بپرهیزید
که سیلهای بلا زآب چشم برخیزند🌱
روا مدار که چشمی بگرید از تو، که دهر
به جای اشک، ز چشم تو خون فرو ریزد🌱
به هوش باش که این قطرههای اشک یتیم
جهان خراب کند گر به هم برآمیزد🌱
چو در زمانه به هر کار بد مکافاتیست
صلاح نیست کسی با زمانه بسْتیزد🌱
به باد زآتش قهر آنکه آبروی کسی-
بداد، خاک مَذلّت به فرق خود بیزد🌱
کسی نخواهد اگر تیره روزگاری را
ضرورت است که از آهِ دل بپرهیزد🌱
سزاست پند مرا آنکه عقل دارد و هوش
به گوشِ هوش چو یک گوشواره آویزد🌱
خلاف گفتهی "حافظ"، همیشه «طلعت» را
چو خاطر است حزین، شعرِ تَر برانگیزد...🌱
🌱طلعت_تبریزی🌱
@Harf_Akhaar
#حکایت
#داستانک
روایتی هست که میگویند:
خواجه شمسالدین محمد؛ شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبارو بنام شاخ نبات.
در کنار نانوایی مکتبخانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!"
100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند.
عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا و ثروتمندی بود به همسری گزینند .
در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند.
او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است.
شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد.
اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم
اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند: حال چه میبینی؟
گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند : باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت :حس میکنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت!
تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب #لسان_الغیب و #حافظ را به او داد.
(لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود)
تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما...
حافظ او را نخواست و گفت: زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد...
تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند...
@Harf_Akhaar
.
خوارج فقط بصیرت نداشتند
هیچ وقت فکر نکنیم خوارج
گناه کار؛
خلاف کار؛
شراب خوار و یا حرام خوار بودند؛
نَه
خوارج فقط بصیرت و تحلیل سیاسی نداشتند.
داستان کشته_شدن عبدالله بن خباب بن ارت به دست خوارج رو شنیدیم،
و یک نکته مهم
خوارج عبدالله و همسر باردارش را در مسیر بصره به کوفه دستگیر کردند؛
وی از شیفتگان امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام بود.
یکی از نزدیکان عبدالله که بالای درخت نخلی پنهان شده بود و ماجرا را تماشا میکرد، تعریف میکند که دیدم
خوارج_سرعبدالله را جدا می کنند؛
سپس شکم_زن_باردار او را نیز با شمشیر پاره_می کنند
جِنین_ازشکم_مادر بیرون میکشند؛
و سرجِنین را هم با شمشیرجدامی کنند
به_چه_جُرمی
آری؛ به_جُرم عشق_به_علی
بعد کنار آب رفته و وضو می گیرند؛
راوی می گوید: آنقدر نماز طولانی بود که بالای درخت نزدیک بود خوابم ببرد
بعد از نماز
نزدیک درخت خرما می آیند
خرمایی از درخت به زمین می افتد
یکی از خوارج خرما رو برداشته و میخورد؛
که یکی دیگر از خوارج سرش فریاد میکشد و میگوید که چه می کنی مَردک؟!
از کجا میدانی که صاحب درخت راضی است؛
مرد خرما رو از دهان بیرون انداخت
👈به_مال_حرام_حساس بودند؛
👈نماز طولانی میخواندند؛
👈ولی بصیرت و تحلیل سیاسی نداشتند؛
جنگ صفین شمشیر به روی امام جامعه کشیدند و علی را مجبور به قبول حکمیت کردند
بعد از حکمیت هم که دیدند فریب خوردند، باز رو در روی ولایت ایستادند
قاتل_علی، کافرنبود
ابن ملجم زمانی در کنار علی، شمشیر میزد؛ ابن ملجم پس از به خلافت رسیدن علی، با او بیعت کرد؛ در جنگ جمل در کنار او جنگید؛ اما پس از جنگ صفّین و پایان حکمیت به خوارج پیوست
او در جنگ نهروان با علی نبرد کرد
و از معدود افراد بازمانده از این جنگ بود
باید بدانیم فاصله حق و باطل؛ این گونه به هم نزدیک است
سابقهها و در کنار امام علی بودن، دلیل بر سعادت نیست،
با علی ماندن هنر است
تاریخ و سر گذشت صحابه در اسلام را که بخوانیم؛ [امروز] را بهتر می توانیم درک کنیم
با علی در بدر بودن شرط نیست
ای برادر، نهروانها در پیش است
وقتی گرگ حمله میکند؛ با صدای بلند حمله میکند و فرصتی برای واکنش دارید
اما وقتی موریانه هجوم میآورد؛
از همان ابتدا مخفیانه و بیسر و صدا از ریشه به جان داراییتان میافتد
ایستادن در برابر گرگ؛ شجاعت میخواهد و دفع خطر موریانه، بصیرت
بصیرت، سواد نیست؛ بصیرت بینش است.
بصیرت یعنی اینکه نگاهت به شخصیتها نباشد بلکه همواره به شاخصها باشد
بصیرت یعنی اینکه بدانی حتی مسجد میتواند مسجد ضِرار باشد و پیامبر آن را خراب کند
بصیرت یعنی اینکه بدانی جانباز صفّین میتواند قاتل امام حسین در کربلا باشد
ملاک حال فعلی افراد است
بصیرت، یعنی بدانی در جنگ با فتنه نمیتوانی آغازگر باشی اما وقتی شروع کردید باید آن را از ریشه به در آورید
بصیرت، یعنی مالک اشترها را به تندروی و ابوموسی اشعریها را به اعتدال نشناسی
بصیرت، یعنی اینکه بدانی معاویهها،
به سُست عنصرهای سپاهِ علی دل بستهاند
بصیرت یعنی بدانی تاریخ تکرار میشود، نه با جزئیاتش بلکه با خطوط کلیاش
چرا امیرالمؤمنین دنبال عمار میگشت ؟؟
چون عمار کسی بود که
با بصیرت ؛؛
دشمن شناس ؛؛
امام شناس بود ؛؛
جبهه حق را از دشمن تشخیص می داد
ان شاء الله خداوند به ما بصیرتی عطا فرماید تا عامل و حافظ دین خدا باشیم...
آمین یا رب العالمین
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi
...................گرامیداشت ...................
سالگردشهادت سپهد شهیدحاج قاسم سلیمانی
و رحلت حضرت آيت الله علامه مصباح یزدی ره
زمان:
چهارشنبه 12دی ماه همزمان بانماز مغرب و عشا
با حضور یادگار هشت سال دفاع مقدس سردار فدا
فرمانده سپاه حضرت صاحب الزمان( عج ) اصفهان
مکان:
رضویه شهر کوهپایه
در پایان مهمان سفره ی با کرامت حضرت امام رضا علیه السلام خواهیم بود.
سپاه ناحیه مقاومت بسیج شهرستان کوهپایه
هیئت رزمندگان اسلام شهرستان کوهپایه
شهرداری وشورای اسلامی شهرکوهپایه
هدایت شده از ابراهیم راوش
16.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 بازدید مدیرکل راهداری و حملونقل جادهای استان اصفهان به اتفاق فرماندار و شهردار کوهپایه از پروژههای راهداری در شهرستان کوهپایه
شهرداری و شورای اسلامی شهر کوهپایه
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@shorakohpaye
┈•••✿°.✾.°✿•••┈
روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی
┈.✾.شهر کوهپایه.✾.┈
🏙 اذان صبح 🏙
به افق کوهپایه (استان اصفهان)
———————————————
🗓 سه شنبه ۱۴۰۳/۱۰/۱۱
———————————————
ذکر روز سه شنبه: 🦋یا اَرْحَمَ الرّاحِمین🦋
ترجمه: ای مهربان ترین مهربانان
———————————————
اوقات شرعی امروز
🏙 اذان صبح ۰۵:۳۶
🌅 طلوع آفتاب ۰۷:۰۲
☀️ اذان ظهر ۱۲:۰۳
🌤 اذان عصر ۱۴:۴۶
🌄 غروب افتاب ۱۷:۰۵
🌃 اذان مغرب ۱۷:۲۴
🌌 اذان عشا ۱۸:۱۳
🌘 نیمه شب ۲۳:۲۰
———————————————
⚙️ تنظیمات 💡راهنما
💚مراسمولادتحضرتاماممحمدباقر(ع)
🖤سالگرد شهادت الگوی اخلاص و عمل سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و روز جهانی مقاومت🥀
''''┄┅┅┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┅┅┄''''
🎙 سخنران: حجتالاسلام محمد یزدانی
🎤با نـــــوای: کربلایی محمدتقی مرتضوی
زمــــان: چـهــارشــنـبــه ۱۲ دی ماه ۱۴۰۳
مکــان: مــــســــجـــــد الـحــــســــــیـــــــــن(ع)
''''┄┅┅┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┅┅┄''''
🕌 هیئت خاتم الانبیاء(ص) مسجدالحسین(ع) شهرک فاطمیه(س) شهرکوهپایه
🔴کانال رسمی مسجد الحسین (ع) مجموعه مسکونی فاطمیه (س)
@mhussain_ir
#خدا؛دارم چه غم دارم...
#خدا؛دارم؛چه کم دارم...
🌸🌸🌸🌸ثبت نام اعتکاف🌸🌸🌸🌸
#زمان_ثبت_نام:
ازمیلادامام باقرتامیلادامام جواد«علیهماالسلام»
(۱۴۰۳/۱۰/۱۳)تا(۱۴۰۳/۱۰/۲۲)
#مکان_ثبت_نام:
الف) دانش آموزی:
مدارس متوسطه اول و دوم شهرکوهپایه
ب) غیردانش آموزی:
فروشگاه#حاج_علی_خلیلی_فر
#هزینه_ثبت_نام:
(علی الحساب: ۳۰۰هزارتومان)
🟢 #نذورات_ومشارکت_دراعتکاف:
واریزبه حساب مسجدجامع:
باشماره کارت 6037691990629982
یاشبای
130190000000103048465007
وهماهنگی باتلفن(۰۹۱۳۳۲۸۳۵۰۰)
#محل_اعتکاف:
عموم مردم و دانش آموزان دختر:(مسجدجامع)
دانش آموزان پسر :مسجد الزهرا