🔴سالروز اعلام پایان داعش توسط شهید سلیمانی
📃 پاسخ رهبر انقلاب به نامه شهید سلیمانی درباره پایان داعش در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۹۶:
🔹خدای بزرگ را با همه وجود سپاسگزارم که به مجاهدات فداکارانه شما و خیل عظیم همکارانتان در سطوح مختلف، برکت عطا فرمود و شجرهی خبیثهای را که به دست طواغیت جهان غرس شده بود، به دست شما بندگان صالح در کشور سوریه و عراق ریشه کن کرد.
🔹شما با متلاشی ساختن این توده سرطانی و مهلک نه فقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همه ملتها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید.
🔹این نصرتی الهی و مصداق: و ما رمیتَ اذ رمیت و لکن الله رمی بود که به خاطر مجاهدت شبانهروزی شما و همرزمانتان به شما پاداش داده شد.
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋✨
خدایا در اولین روز ماه آذر
درهای رحمتت را به رویمان بگشا
خیر و برکت، سلامتی، آرامش
و خوشبختی را در زندگیمان جاری کن
و شروع ماه آذر را برای همه
شروع بهترینها مقدر بفرما
و سبد سرنوشت دوستان و عزیزانم را
پر کن از خبرهای خوب
اتفاق های عالی
و رویدادهای بینظیر
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #کلیپ💐
🔘با خدا آشتی کن!❤️✨
🎤حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐نـیــایـــش بــا خــ❤️ــدا🌹
🌸 پـروردگارا🤲
مرا بینشی عطا فرما تا تو را بشناسم
و دانش عطا فرما تا خود را بشناسم
مرا صحتی عطا فرما تا از کار لذت ببرم
و ثروتی عطا فرما تا محتاج نباشم
مرا نیرویی عطا فرما
تا در نبرد زندگی فائق شوم
و همتی عطا فرما تا گناه نکنم
مرا صبری عطا فرما
تا سختیها را تحمل کنم
و طبعی عطا فرما که با مردم بسازم
مرا بزرگواری عطا فرما
که با دشمنم مدارا کنم
و بینشی عطا فرما
تا زیبائیهای جهان را ببینم
مرا عشقی عطا فرما
تا تو و همه را دوست بدارم
و سعادتی عطا فرما
تا خدمتگزار دیگران باشم
مرا ایمانی عطا فرما
تا اوامرت را اطاعت کنم
و امیدی عطا فرما
تا از ترس و اضطراب بر کنار باشم
مرا عقلی عطا فرما تا از خود نگویم
و معنویتی عطا فرما
تا زندگی معنی داشته باشد
#آمیـنیـاربالـعـالـمیـن🤲
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
خوردن شیره انگور مخلوط شده با کمی پودر زعفران، برای رفع هم و غم، غضب شدید و ضعف اعصاب بسیار مفید است !🍇
▫️شیره انگور بسیار مقوی است و برای کسانی که بر اثر یک بیماری طولانی یا عمل جراحی ضعیف شده اند، بسیار مفید است؛ شیره انگور درست مانند خود انگور مقدار قابل توجهی ویتامین «آ»، «ب» دارد و ضد نفخ هم هست.
+ شیره انگور محرک اعمال کبدی است و به خون سازی کمک میکند.
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات 📿از آسان ترین هاست در اذکار، اما ...
چند دقیقه پای منبر🎙 آیت الله بهجت بنشینیم...
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
💢کلام_شهید🥀
✍ مناجاتی زیبا و شنیدنی
🌷 از سردار بسیجی 🦋غواصشهیدابراهیماصغری 😔:
🔹🔸....معبودا ! به حق مقربان درگاهت دست مرا بگير و از سقوط در منجلاب تاريكی و ظلمات نجاتم ده ، مرا به تنهايی بكشان ، تنهای تنها و در آن تنهايی ، خود را دوست من قرار ده ، مهر و عشق و محبت مرا ، قلب و مغز و چشمان مرا ، دهان و دست و پاهای مرا ، فكر و كردار و گفتار مرا ، دعا و نماز و نياز مرا ، خواسته و حاجات و آرزوهايم را ، روياها و خواب و بيداری مرا فقط و فقط برای خود تو به اراده ی خودت در من قرار ده و هر آنچه از امورم كه در غير تو نظر دارد معدوم ساز....
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
📸 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از فرماندهان غیور و بی باک اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا بود که در دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#عملیات_کربلای_پنج
#شهدای _غواص
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
شادی روح همه شهدای عزیز مخصوصا این شهیدگرامی فاتحه و۱۴صلوات🌹
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
🔴اینکه چند وزیر اقوامشان را منصوب کرده و یا رئیس بانک داماد فلانی است،بارها تکذیب شده اما هرگز تکذیبیه مثل اصل خبر بسامد پیدا نمیکند و حالا بر پایه همین جعلیات، دروغ انتصابات فامیلی را پر و بال میدهند تا دولت ضدفساد را «رانتی» جلوه دهند.اما گشتیم و نبود، شما هم نگرد که نیست!
💬 علی نادری
#فساد
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
🌹﷽🌹
❤️ همراهان عزیز وبزرگوار
ان شاء الله از فردا با عاشقانهای متفاوت در دل جنگ ایران وعراق و با یادی از شهدای #مفقودالاثر در خدمت شما خوبان هستیم
🌹هر روز دو قسمت تقدیم خواهد شد.
🌹 رمان ٧٧ قسمته با نام #بی_تو_هرگز بر اساس حوادث حقیقی از زندگی طلبه شهید سید علی حسینی، از زبان همسر شهید که نمونه بارز ایثار یڪ همسر و صبر واستقامت یڪ زن به عنوان همسر ومادر ومتانت وحیا ووقار یڪ دختر مسلمان است می باشد.
این رمان با اشاره به گوشهای از عنایات شهید، در بستر داستانی #عاشقانه روایت شده است 🌺
❤️ هدیه به روح مطهر همه شهدا، شهدای گمنام و شهدای مفقودالاثر و همه پدران و مادران شهید پرور کشورم🇮🇷
امشب قسمت ۱۱و۱۲این داستان👇👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✅به کانال "اسماء " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/Labaykayahosin
🌹💫🌹💫🌹
📔
#بی_تو_هرگز
#قسمت11
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت یازدهم: فرزند کوچک من
🍃هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقبم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ...
🍃علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه ...
اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...
🍃9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...
🍃مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟ ...
و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ...
🎯 ادامه دارد...
❣️
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
🌹💫🌹💫🌹
#بی_تو_هرگز
#قسمت12
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت دوازدهم: زینت علی
🍃مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ...
🍃هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ...
🍃خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین ...
- شرمنده ام علی آقا ... دختره ...
🍃نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید ...
مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ...
🍃اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه ... بدجور دلم سوخته بود ...
🍃- خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟ ... دختر رحمت خداست ... برکت زندگیه ... خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده ... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ...
🍃و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق ... با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ...
🍃بغلش کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد ... چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... دانه های اشک از چشمش سرازیر شد ...
🍃- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ... حق خودته که اسمش رو بزاری ... اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید ... خوش آمدی زینب خانم ...
🍃و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی ...
🎯 ادامه دارد...
❣️
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯