« 🖤🥀»
•|خون گریہ میڪنند ملائڪ گمان ڪنم
•|زینب بہ خانہ روضہ مادر گرفتہ است
🖤¦⇠#سلامبرفاطمیه | 😔
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃روضه قمر بنی هاشم..😭.
#حاج_حسین_یکتا🎙
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
18.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عصای دست پدر ؛😔
مرد خانه ی مادر ؛🥀
چو سرو رفتی و
صدپاره استخوان شدهای ...
#شهیدانه
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
🌹﷽🌹
❤️ همراهان عزیز وبزرگوار
ان شاء الله از فردا با عاشقانهای متفاوت در دل جنگ ایران وعراق و با یادی از شهدای #مفقودالاثر در خدمت شما خوبان هستیم
🌹هر روز دو قسمت تقدیم خواهد شد.
🌹 رمان ٧٧ قسمته با نام #بی_تو_هرگز بر اساس حوادث حقیقی از زندگی طلبه شهید سید علی حسینی، از زبان همسر شهید که نمونه بارز ایثار یڪ همسر و صبر واستقامت یڪ زن به عنوان همسر ومادر ومتانت وحیا ووقار یڪ دختر مسلمان است می باشد.
این رمان با اشاره به گوشهای از عنایات شهید، در بستر داستانی #عاشقانه روایت شده است 🌺
❤️ هدیه به روح مطهر همه شهدا، شهدای گمنام و شهدای مفقودالاثر و همه پدران و مادران شهید پرور کشورم🇮🇷
امشب قسمت۳۱و۳۲داستان👇👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✅به کانال "اسماء " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/Labaykayahosin
🍃🌹💕
#بی_تو_هرگز
#قسمت۳۱
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت سی و یکم: مهمانی بزرگ
🍃بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
🍃بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
🍃پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
🍃یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
🍃نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
🍃توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...
🎯 ادامه دارد...
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
#بی_تو_هرگز
#قسمت۳۲
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت سی و دوم: تنبیه عمومی
🍃علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
🍃تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
🍃علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
🍃بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...
🍃داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
🍃و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...
🍃علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
🍃و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
🍃اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...
🎯 ادامه دارد...
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
🔴پشتپرده لغو پرتاب ماهواره ایرانی توسط روحانی
♦️ «فرید آموزگار» پژوهشگر سابق ناسا: سال گذشته امارات با کمک چین یک ماهواره را بهروی مریخ نشاند! ما ۴ یا ۵ سال قبل رئیسجمهور خودمان بهخاطر برجام دستور لغو پرتاب یک ماهواره ۱۵ کیلوگرمی را داد!
♦️در طول ۸ سال گذشته، بودجه سازمان فضایی ایران بهقدری کاهش یافت که تک تک دانشمندان فضایی از این سازمان بهمرور زمان خارج شدهاند یا خارج خواهند شد.
♦️فرار نخبگان فضایی یکی از مهمترین علتهای سقوط ماهواره «ظفر» بود و اگر دیر بجنبیم، دست ما را در مدار«لئو» هم خواهند بست!
#فرار_نخبگان
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
یادی از دانشجوی فیزیک هستهای و علمدار جبهههای غرب کشور
در قالب بورسیه فیزیک هستهای وارد دانشکده علوم دانشگاه تهران شد. حدود ۸۰ واحد را گذرانده بود که با آغاز غائله کردستان همراه با شهید بروجردی و حاج احمد متوسلیان به این منطقه رفت. با شروع جنگ تحمیلی هم درنگ را جایز ندانست و به سوی جبهه شتافت.
شهادت: سال 1360 در گیلانغرب
#شهید_غلامعلی_پیچک
روحش شاد و دعای خیرش بدرقه زندگیمان❤️✨
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️#تلنگرانه⚡️
خدا بسیـــــار توبه پذیر ومهــــربونـــــه ...😌💌
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯
✍اهمیت مناجات سحر جمعه😭
🌙وقت سحر همیشه بابرکت است اما سحر جمعه امتیاز خاصی دارد.
👈چون برادران یوسف از
🤲 #یعقوب استدعای
😔طلب آمرزش کردند.
📖فرمود: سَوفَ استَغفِرُلَکم
امام صادق(ع) فرمود استغفار را به تأخیر انداخت که در😭
#سحر_شب_جمعه دعاکند
💐 تا مستجاب گردد.
📚فیض العلام،ص۳۹۲
🙏نمازشب امشب را هدیه می کنیم به امام زمان عج به نیت
❤️ظهور ان شاءالله
🤲نمازشب را باهم تجربه کنیم.
╭─┅🍃🌸🥀🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🏴🌸❤️🌸🍃┅─╯