لحظههایآخر عمرشون کسی جرأت نداره،نزدیک زینب بشه،زیر آفتاب شیئی رو ،روی سینه قرار داده،مثل جونش از خودش جدا نمیکنه://
همچین که دست بیجونش افتاد،جلو اومد عبدالله،دیدن پیراهن خون آلود حسین رو ،روی سینه گرفته...😭💔
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست
حواسمون به مولامون باشه
مبادا روزی دوباره تکرار شه قصه کربلا🚶🏽💔
امیدوارم از این حقیر راضی بوده باشین قبول باشه🍂
التماس دعا🍂
#آجَرکَاللٰهیاصآحِبَاݪزمآن