رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود
میرود عُمر ولی خنده به لب باید زیست...
#صائب_تبریزی
@Nabzghalam
خنده می بینی ولی ،از گریه ی دل غافلی
خانه ی ما ،از درون ابر است و بیرون آفتاب...
#صائب_تبریزی
@Nabzghalam
🍁 سَرایی را که صاحب نیست
ویرانی ست معمارَش
دلِ بی عشق می گردد خراب
آهسته آهسته 🍁
#صائب_تبریزی
@Nabzghalam
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است
میزند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند!
#صائب_تبريزى
@Nabzghalam
گر چه او هرگز نمیگیرد ،ز حال ما خبر ...
درد او هر شب ،خبر گیرد زِ سر تا پای ما !
#صائب_تبریزی
@Nabzghalam
دلهای خام را به خرابات راه نیست
انگور چون رسید،به میخانه می رود...
#صائب_تبریزی
🆔@Nabzghalam
كوه را با آن بزرگی میتوان هموار کرد
حرف ناهموار را هموار كردن مشكل است
#صائب_تبریزی
🆔@Nabzghalam
فریب معرفت باغبان مخور ای گل
اگر چه آب می دهد،گلاب می گیرد
#صائب_تبریزی
🆔@Nabzghalam
هر که راه گفتگو در پردهٔ اسرار یافت
چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت
از بلند و پست عالم شکوه «کافر نعمتی» است
تیغ، این همواری از سوهان ناهموار یافت
گر سَبُک سازی چو شبنم از علایق خویش را
میتوان در پیشگاه خاطر گل، بار یافت
گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب
شبنمی بنگر چهها از دیدهٔ بیدار یافت!
صیقل آیینهٔ گردون صفای خاطر است
میشود تاریک عالم، سینه چون زنگار یافت
هر چه از عمر گرامی صرف در غفلت شود
میتوان یک صبحدم در مُلک «استغفار» یافت
شبنم از شبزندهداری بر سر بالین یافت
«صائب» از خورشید، شمع دولت بیدار یافت
#صائب_تبریزی
🆔@Nabzghalam
خنده بر لب میزنم تا کَس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت..!
#صائب_تبریزی
🆔@Nabzghalam
شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را
رنگین شود ز یک گل خورشید باغ صبح
#صائب_تبریزی
🆔@Labkhandghalam
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
#صائب_تبریزی
🆔@Labkhandghalam