اول صبح حرکت میکنیم تا اینبار همراه با قرارگاه مردمی لبنان، راهی شمال شوم.
بعد از ساعتی توقف در میانه مسیر برای صبحانه، دوباره سوار مینیبوسها شده تا در نبیشیث به مرقد شهید سیدعباس موسوی، دومین دبیرکل حزبالله برویم.
پس از چند دقیقه حضور در مرقد در معیت سیدیاسر الموسوی، به سمت سالن تشریفات هدایت میشویم تا مهمان و مستمع سخنان فرزند شهید و بازمانده عملیات ترور دبیر کل اسبق حزبالله باشیم.
مقصد بعدی، بعبلک، مزار سیده خوله، دختر امام حسین(ع) است که در نزدیکی معابد باستانی ژوپیتر قرار دارد.
از فرصت باقی مانده تا اذان ظهر استفاده کرده و وارد کلیسای مارونی در جنب ورودی محوطه باستانی میشوم.
خادم کلیسا استقبال کرده و من را نزد اب (پدر) شربل طراد، میبرد که تنها و قدم زنان در بخش نیایش کلیسا مشغول خواندن کتاب مقدس است.
پس از دقیقهای انتظار، کشیش نزد من آمده و بعد از سلام و علیک، من را به بخش دیگر کلیسا میبرد که چند نگاره مذهبی از جمله یک تابلو فرش ارسال شده از اصفهان و مزین به تمثال حضرت مسیح(ع) و مریم(س) بر دیوارش نصب است.
پس از گفتگو با کشیش و خداحافظی گرمی که با وی داشتم، برای نماز و زیارت در مزار سیده خوله نزد همسفران بازمیگردم و پای صحبت امام جماعت آن مینشینم که ایستاده مشغول صحبت برای دوستان ایرانی، با ترجمه ابوالفضل زارعی، طلبه فاضل و فرزند مرحوم علیاصغر زارعی است که بیشتر به اشک غیرت در هنگام تصویب برجام شناخته میشود.
با اتمام صحبت و فرصت، همراه با ابوالفضل درحال خروج از صحن حرم هستیم که پس از گذشت ۱۵ سال از اولین دیدار، با بلال اللقیس، تحلیلگر جوان و سرشناس لبنان مواجه شده و یکدیگر را در آغوش میگیریم.
مقصد بعدی در مسیر بعلبک به بیروت، اردوگاه بزرگ و مجهز کشافة المهدی (پیشآهنگی حزبالله) است.
همه در سالن سلف دور چند ردیف از میزهای غذا خوری متصل به یکدیگر مینشینیم و برای ناهار، پذیرایی سخاوتمندانه و متنوعی از ما صورت میگیرد.
ابتدا محمد رضایی، جهادگر ایرانی از تلاش موثر نیروهای داوطلب هموطن و نقش کلیدی این اردوگاه در ساماندهی نازحین سوری و لبنانی میگوید و سپس حجتالاسلام حسامالدین اسحاقی از فعالیتهای قرارگاه.
در این میان نزد استاد عابدینی رفته و از نگرانی و پریشانیام نسبت به آینده کشور میگویم و پاسخی دریافت میکنم.
در انتهای جلسه از وی برای صحبت پایانی در جمع دعوت میگردد که ایشان موضوع جهاد و مهاجرت را از منظر قرآنی تبیین میکند.
با توجه به آنکه این محفل، آخرین همنشینی همسفران و به نوعی اختتامیه سفر است، استاد عابدینی خصوصی تاکید مینماید که فردی از حضار، از بانیان و فعالان قرارگاه نیز تشکر نماید که موضوع به نگارنده محول میگردد.
جالب آنکه این استاد اخلاق، حین خروج از سالن، از خدمه و آشپزهای لبنانی هم که زحمت این ضیافت بر عهدهشان بود، تشکر مینماید.
حوالی عصر درحالی به اسکان میرسیم که کاظم دارابی تماس میگیرد و مرا برای بعد از غروب دعوت میکند به مُجمع امام خمینی.
قصد خروج از محوطه اسکان را دارم که ابو جواد را سوار بر موتور و درحال ورود به محوطه میبینم و سریع مصافحه و وداع میکنیم.
قبل از غروب برای چندمینبار مزار سید را زیارت کرده و برای نماز به مجمع میروم تا دارابی هم برسد و به اتفاق، برای نمایش مستند جدید محسن اسلامزاده، داخل سالن همایش مجمع میشویم.
چند دقیقهای از نمایش مستند نگذشته که به پیشنهاد دارابی و با ماشین او به سمت اسکان میرویم تا بدون دغدغه و به طور تفصیلی فرصت صحبت باشد.
نیم ساعتی داخل ماشین و یک ساعتی در اتاق محل اسکان، ماجرای میکونوس و غم فراق دختر معلول و به گروگان گرفته شدهاش توسط دولت آلمان را روایت میکند.
راهکاری میدهم که گویا برایش جدید و امیدوار کننده است.
طبق معمول تا نیمهشب بیدارم، درحالی که فردا آخرین روز حضورم در بیروت است.
احمد قدیری
۱۴۰۴/۷/۷
@LiveLebanon