هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#تلخند
#اندرحکایت_ما
روزی ملا نصرالدین خوابی,بس عجیب دید,به نزد معبررفت وگفت:خوابم راتعبیرنما ومراازاین پریشانی برهان وآنوقت هرچه دارم وندارم از آن تو...
معبرگفت:برگو خوابت تا بدانم وبگویم تعبیرش را...
ملا آهی ازدل برکشید وگفت:خواب دیدم در صحرایی سرسبز هستم که ناگاه مردی با قبایی گرانبها,چشمانی ریزوریشی کم پشت به سمتم نظرافکند,تا نگاهم درنگاهش افتاد لبخندی زد ودسته ای کاغذ سبز رنگ زیبا به من دادوگفت:بگیر این گنج از آن تو وفرزندانت است,به هوش باش که دزدی به این گنج دسترسی پیدا نکند و باترفند صاحب آن نشود وسپس کارتی دیگر از زیرقبایش دراورد وبه من ارزانی داشت,کارتی طلایی وبس عجیب مینمود که از بغل کارت,آذوقه های فراوان درخورجین الاغم میریخت باری دیگر گوی جادویی رانشانم داد که درآن خود رادیدم همراه فرزندانم در خانه ای زیبا ودلچسپ......از شادی درپوست خود نمی گنجیدم ناگاه بادی سهمگین وزید که مجبورشدم چشمانم راببندم تاچشمانم راگشودم,مرد چشم ریز تبدیل به مردی باچشمهای عینکی وریشی سفید وبه غایت زیبا وبسان پروفسران رنگ شده را دیدم,مرد با مهربانی لبخندی به من زد وچنان مرا ناز ونوازش نمود که ازخودبیخودشده وبرای جبران نوازشش,آن دسته کاغذهای سبز رنگ را به اودادم ومرد دوباره شروع به نوازش نمود امااینبار نوازشش دردناک بود به طوری که هرچه خورده بودم بالا آوردم وتانگاهم به گوی جادویی مرد چشم عینکی افتاد به جای خانه و زن وفرزندانم,مشتی قوطی کبریت دیدم که بال دراورده بودند وپرواز می نمودند ومن وخانواده ام باپای برهنه درپی آنان می دویدیم اماهرچه تلاش می کردیم از قوطیهای کبریت دور ودورتر می شدیم,ناگاه نفسم تنگ امد وصحرای سرسبز تبدیل به بیابان جانسوزی شد که موجوداتش یکی یکی درحال جانکندن بودند ناگاه مردی خوبرویی از افق سر برآورد ،نگاهی به صحرای خشک پیش رویش کرد و گفت : درست است همه چیز را تاراج کردند ،اما تا خدا هست ، چاره ی کار آسان بود ،به یاری او اینجا را آباد خواهیم نمود در این حال بودم که ناگاه از خواب پریدم,حال دستم به دامنت بگو تعبیر خوابم چیست؟
معبر دستی به ریشش کشید وگفت:تعبیر رؤیای صادقه ات بسی راحت است ,آن مردچشم ریز جناب دولت اسبق است ,آن دسته کاغذ سبز سهام عدالت,آن کارت طلایی که آذوقه به پایت میریخت,یارانه ایست که به توعطا نمود وآن گوی جادویی حکایت خانه دارشدنت به نزدیکی می بود واما آن مردعینکی جناب دولت سابق است که باترفند لطیفانه سهام عدالت تورااز چنگت به درآورد وآن استفراغ فراوان ,یارانه ای بود که درآن دوران خوردی واینک از دماغت بیرون کشیدند وآن قوطی های کبریت,تعبیر خانه ای بود که قرار بودصاحب شوی ومرد عیکنی ریش پروفسروی تبدیل به قوطی کبریت کردشان وپروازشان داد…………بیابان سوزان هم که حتما الان تعبیرش رامیدانی,ملاجان برو که من از توهیچ مزدی نمیخواهم برو خدا را شکر کن که مردی خوبرویی ظاهر شد ، ان شاالله به یاری خدا هر آنچه که حق مان است نصیبمان خواهد شد.
وحکایتها در راه است...
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
💎✨#بین_الطلوعین《گنج تاریکی》
✨بین الطلوعین فاصله زمانی از طلوع
فجر و اذان صبح تا طلوع آفتاب است که حدود یکساعت و نیم طول میکشد
در روایات از این زمان به ساعتی از
ساعات بهشت یاد شده
💝🎗هر کس میخواهد خوشبختی و
سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختی ها رهایی یابد ؛ می بایست در این ساعات بهشتی بیدار بماند
♻️امام رضا علیه السلام فرمودند :
ما بین طلوع سپیده صبح تا طلوع خورشید ملائکه الهی ارزاق《مادی و معنوی》 انسانها
را تقسیم میکنند ؛ هر کس در آن زمان
بخوابد غافل و محروم خواهد بود
⭕️🌾نکته: ارزش بین الطلوعین به این است که امام وحجت خدا در این ساعت مشغول عبادت وتسبح خداست یعنی خیر می بارد
📜وسایل الشیعه ج ۶ ص ۴۹
اللهم عجل لولیک الفرج
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#نيايش_شبانه
پروردگارا
به هر ریسمانی که آویختیم ، برید .
بر هر شاخه ای که نشستیم، شکست.
بر هر ستونی که تکیه زدیم، افتاد.
تنها تویی که حق محبت را،
تمام و کمال ادا می کنی.
به ما الفبای محبت بیاموز .
و با ما به فضل خودت رفتار کن.
خدایا
با نام تو
آغاز می کنم و با نام تو به پايان ميرسيم
که توزیباترین علت هرآغاز و پاياني....
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#نیایش صبحگاهی 🌺🍃
#الهی
✨تقديرمان را به قلم زرين لطف و
✨غفران و احسانت رقم بزن
✨و جميع خير دنيا
✨و آخرت را نصيبمان كن
✨و توفيق ده تا در مسير سبز بندگی
✨و طاعتت ثابت قدم باشيم
✨و نه راه كسی را ببنديم
✨و نه بیراهه رويم
🌸الهی
✨وجودمان، فكرمان، نيتمان،
✨دستمان، قدممان، بيانمان،
✨عملمان را جز در رضای خودت
✨يارای حركت مده
✨و دست ما را
✨به ريسمان محكم خودت گره بزن
#آميـن🤲
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
﴾﷽﴿
🤲 چگونه بخواهیم؟!
🌸 آیهای در قرآن است كه میفرماید: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/۶۰) بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
🌼 آمد خدمت حضرت امام علیه السلام كه هرچه دعا میكنم مستجاب نمیشود. حضرت فرمود: چگونه دعا میكنی؟ گفت: همینطور میگویم خدایا بده.
🌸حضرت گفت: دعا كردن آدابی دارد. در اسلام حتی لباس پوشیدن آدابی دارد.
🌼 حضرت فرمود: آداب دعا ۷ چیز است.
1⃣ لقمه حلال.
2⃣ گفتن: « بسم الله الرحمن الرحیم».
3⃣ یادی از صفات خداوند.
4⃣ یادی از نعمتهای الهی کردن.
5⃣ حمد و ستایش خداوند.
6⃣ ذكر صلوات.
7⃣ یادی از لغزشها.
🎤 حجةالاسلام قرائتی
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃چند ضرب المثل ایرانی- قرآنی
✅ آشپز كه دو تا شد، آش یا شور می شود یا بی نمک
«لو كان فیهماءالهة الا الله لفسدتا: اگر در آسمان و زمین جز خدای یکتا خدایان دیگری بود، فساد در آسمان راه می اُفتاد» (سوره انبیاء، 22)🌸🍃
✅ از تو حركت از خدا بركت
«و من یهاجر فی سبیل الله یجد فی الارض مراغماً كثیراً و سعة: كسی كه در راه خدا هجرت کند در زمین (پهناور خدا) برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت»(سوره نساء، آیه 100)🌸🍃
✅ از آنجا مانده و از این جا رانده
«خسر الدنیا و الأخرة: کسانی که خدا را بزبان و بظاهر میپرستند در دنیا و آخرت زیان دیده است»(سوره حج آیه 11)🌸🍃
✅ هر گلی بزنی به سر خودت زده ای
«ان احسنتم احسنتم لأنفسكم: اگر نیكی كنید به خودتان نیكی می كنید».(سوره اسراء، آیه 7)🌸🍃
✅ ما را بخیر و شما را به سلامت
«لکم دینکم ولی دین: پس اینک دین شما برای شما باشد و دین من برای من»(سوره الکافرون آیه 6)🌸🍃
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#تلخند
#اندرحکایت_ما
روزی ملا نصرالدین با هیکلی نحیف ولاغر ,به همراه الاغش که برتوبره ی پشت الاغ, دریک لنگ پیاز فراوان ودرلنگی دیگر گوجه فراوان نهفته بود به خدمت جناب دولت ریش پروفسوری رسید.
ملا نگاهی به هیکل فربه ولب خندان جناب دولت حقوقدان کرد وگفت:جناب دولت دو سوال ذهنم رامشغول کرده بود وچون سوالها از آن شما بود وهرچه صبرنمودم ,بسی صد روز گذشت اما جنابتان درملاء عام ظاهر نشدید تاجوابگو باشید,گفتم خود به حضورتان برسم تاجواب سوالها را بیابم.
جناب دولت ریش پروفسوروی:لبخندی ظریفانه ومدهوووش کننده زد وگفت,عذرتقصیردارم,اینقدر درحوزه ی خرید مسکن,ارز وسکه وکلا بازار سرمان شلوغ است وباید فکر پس اندازی برای آیندگانم باشم تا از قحطی پس از تدبیر نمیرند که وقت آن نشد درملاء عام ظاهرشوم,حال که به حضورمان مشرف شدی,سوالاتت رابپرس ای عزیزززز که ماچنته مان پرازجوابهای زیباست.
ملا آهی ازدل برکشید وگفت:بار این الاغها را میبینی؟گوجه وپیاز است,که امسال کاشته ام,نمیدانم چرا درمزرعه آنقدر زیاد است ومشتری برای خریدش نیست وناگزیر خوراک همین الاغ میشود ومابقی هم میگندد ومیگندد واما وقتی دربازار پرسه میزنم ,گوجه وپیاز نایاااب وبه قیمت زر مبادله میشود,من که عقلم نمیکشد شما که حقوقدانید بفرمایید دلیل این امرچیست؟
جناب ریش قشنگ متفکرانه جواب داد:🤔این که واضح است از بی تدبیری خودتان است....
ملا نصرالدین جواب گفت:چه زیبا جواب دادی ,حالا برگو بدانم چرا منه ملا هرروز لاغرتر ونحیف ترمیشوم وجنابتان و وابستگانتان هرروز فربه و فربه تر می شوید؟
جناب ریش قشنگ آهی از دل برکشید وفرمود:ملاجان مپندار این فربهی ازخوردن مال ومنال دنیاست وگوشت است براستخوانمان,بلکه اینها همه اش بادهوااست,بس که ما واطرافیانمان غم وغصه ی نحیفی ولاغری تورا خوریم وغم فرو دادیم ,اینگونه غم باد گرفتیم وغم به شکل فربهی خود رانمایانده است.
ملاگفت:عجب عجب,ببخشید که من ظن نابه جابه شماداشتم,خداازسرتقصیراتم بگذردکه خاطرشما رامکدرنمودم.
ناگاه آبی بس خنک برسروصورت ملا پاشیده شد,چشم گشود وبه جای دولت همسرش رادید وفهمید جناب دولت سابق و آن کابوس های وحشتناک هشت سال تحمل مقدس رادرخواب دیده ، دستانش را بالا برد و با صدای بلند گفت : خدایا شکرت تمام شد ، اما تا این مملکت دوباره سر وسامان گیرد به ما صبر و به دولت جدید قدرت و نیروی فراوان عطا فرما .....آری حکایت همچنان ادامه دارد...
باماهمراه باشید
گاهی با یک حکایت...
📝 حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
✍ *حکایتی بسیار زیبا و آموزنده*
*در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد . در روز اول ازدواج ، جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر ...*
*و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛ بدون هیچ احترامی ...*
*در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت ، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت ، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم .*
*متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند ، فکر می کنند ، بر مادر شوهر پیروز شدند .*
*عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد ، با فرزندانی که بزرگ شده بودند ، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند .*
*در مسیر به کاروانی برخوردند ، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد . مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند .*
*مادر ، همسر سابقش را شناخت به او گفت : " چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند ؟ "*
*آنها کی هستند ؟*
*گفت : " فرزندانم هستند . "*
*گفت : من را می شناسی ؟*
*پیرمرد گفت : " نه . "*
*زن با حکمت گفت : " من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست .*
*همانگونه که می کاری درو خواهی کرد .*
*به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن ؛*
*چون تو به مادرت اهانت کردی ، و این جزای کارهای خودت هست ، و زن با تدبیر به فرزندانش گفت :*
*" کمکش کنید برای خدا . "*
🔰 *نتیجه اخلاقی ؛*
*هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد ، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید .*
💞🌷 *پدر و مادر موجودی که هیچ وقت تکرار نمی شوند .* 🌷💞
_*قدرشان را بدانید*_
🛑🛑🛑
🌸🌸🍃🍃🌸🌸
🌷اثر بوسیدن پای پدر🌷
آیت الله العظمی مرعشی نجفی کسی است که ۶۰ سال نماز شبش را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها خواند. رئیس دفتر این عالم بزرگوار می گوید؛ یک بار به آقا گفتم: اجازه می دهید که دفتر را زود تعطیل کنم و بروم؟ چون پدرم آمده است، می خواهم به دیدارش بروم. آقا بغض کرد و فرمود: خوش به حالت که پدر داری! قبل از این که بروی، قصه من و پدرم را بشنو. حدوداً ده ساله بودم و در نجف بودیم که مادرم گفت: وقت نهار است، به طبقه ی بالا برو و پدرت را صدا کن. دیدم پدرم روی کتابه ا خوابش برده است، بین دو معادله مانده بودم، اگر امر مادر را اطاعت کنم و پدرم را از خواب شیرین بیدار کنم، پدرم ناراحت می شود، با خود گفتم کاری کنم که اگر پدرم بیدار شد، ناراحت نشود. خم شدم و کف پای پدرم را بوسیدم،
در همین حال پدرم بیدار شد و این صحنه را که دید، گریه اش گرفت و همان لحظه برایم دعا کرد، که هرچه امروز دارم به خاطر همان چند دعای پدرم است.
🤔🙏🤲
*نبی اکرم (ص) به عزرائیل (ع) فرمودند:*
*آیا امتم سختی مرگ را درک خواهد کرد.* *فرشته عرض کرد: بله .اشک از چهره مبارک خاتم الانبیا جاری شد. خداوند متعال فرمودند: ای محمد(ص) اگر امت تو بعد از هر نماز آیت الکرسی را بخواند، وقت مرگ یک پایش در دنیا و پای دیگرش در بهشت خواهد بود......*
*اگر توفیقی نصیبت شد به دیگران هم اطلاع رسانی فرمایید .*
*اگر یک نفر به این حدیث عمل کند برای شما صدقه جاری خواهد بود. ان شاءالله*
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
﷽
#نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️
یا رَبَّ
به دوستانم،عطا کن
در اين شب زیبا و آرام
هر آنچه برایشان خیر است
و دلشان را لبریز کن از شادی
و لبانشان را با گل لبخند شکوفاکن
آمیـــن یا رَبَّ العالمین
🍃🌼🍃🌼🍃🌸🍃
همین امشب،همین حالا
بیا و نگرانی هاتو دور بریز😔
بیا و با خدا دردودل کن😇
بیا و از ته دلت خدا رو باور کن❤️
امیدت به خدا رو هیچوقت از دست نده
به خدا اعتماد کن😊
#شبتون به رنگ آرامش
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfatakhooda ✨
#الهی...
#الهی،
به چه کسی غیر از تو امید ببندم،
آیا از تو قدرتمندتر کسی هست؟
الهی،
به محبت چه کسی غیر از تو دل ببندم،
آیا از تو مهربانتر کسی هست؟!
مهربانا،
به کدامین وکیل امورم را بسپارم،
آیا از تو تواناتر و داناتر کسی هست؟!
خدایا،
نه در اول، نه در آخر،
جز تو هیچ کس و هیچ چیز را
نمی خوانم.
هیچ نمی خواهم.
تو، و فقط تو مرا کفایت می کنی،
چه نیکو یاوری.....
خدایا ....
باور کن این یکی دعــا نیست ؛
یه خواهشه ،
یه التمـــاسه !!!
مهـــربونی رو به قلب ما آدمـــا برگردون ...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfatakhooda ✨
❇ ️در دام افسردگی نيفتيد
روزي كه بي انگيزگي باعث شود تا از منزل بيرون نرويد ، هنگامي كه ديگر حوصله جمع دوستان را نداريد، شما خود را به سمت گودالي به نام افسرگی سوق مي دهيد و چه آسان به عمق آن مي لغزيد اگر با نهيب زدن به خود از آن پيشگيري نكنيد.
گاهي لازم است جلوي حال بد خود را بگيريد، شما بايد بر حالتان مسلط شويد و نه حالتان بر روي شما...
گاهي لازم است با وجود بي حوصلگي تمام از جا برخاست و به تفريح پرداخت، بايد در عين خلق منفي به دنبال آفرينش لحظات مثبت بود.
بله سخت است، اما هيچ چاره اي نداريد جز شاد كردن كودك درونتان، اگر اجازه دهيد هيولاي افسردگي وجودتان را ذره ذره تسخير كند، آنگاه ديگر به سختي التيام مي يابيد، گذشته را مرور كنيد شما همان فردي هستيد كه سال ها و ماه هاي گذشته با انرژي كامل خيال خود را به پرواز در مي آورديد.
پس باز هم مي توانيد...
#در_مسیر_خودشناسی
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#اندرحکایت
گویند روزی ملا نصرالدین فرزندش را به مکتب همی فرستاد ، اما مدام در گلایه بود به فرزند چرا که روزها چهار ساعت از عمرت را در مکتب می گذرانی و هنوز برای خودت ملایی مکتبی نشده ای ؟ مگر آن معلم و ملای شما در آن مکتب خانه چه می کند؟ نکند مدام به بازیگوشی به سر می کنید و شاید هم معلمتان شما را به کار می کشد تا خود درآمدی کسب کند؟ نکند شما شده اید کودکان کار و سر چهار راه ها برای معلمتان دستمال کاغذی میفروشید تا مثلا درس حسابتان خوب شود؟
خلاصه ذهن ملا نصرالدین مشغول این احوالات بود که بیماریی واگیردار گریبان گیر آن سرزمین شد و به ناچار همه را خانه نشین نمود و نیم مسؤلیت تعلیم درس فرزندان بر عهده ی ملا نصرالدین افتاد...
ملا نصرالدین به نظر خودش ، درس را مانند آبی روان و ساده بیان می کرد اما فرزندان بسان بز او را نگاه می کردند و وقت جواب پس دادن درس انگار لال میشدند ، خیره به نقطه ای روی دیوار و حرف نمی زدند.
ملای بیچاره از این بیماری، این مکتب درون خانه و این قرنطینه ی سخت، دلزده شده بود ، هر بار که می خواست درسی را بگوید ،مانند آن بود که می بایست هزار شتر پروار را از سوراخ سوزنی بیرون آورد ، نفسش تنگ می شد و سرش به مرز ترکیدن می رسید و فریادش چون رعد بر سر بچه های بیچاره فرود می آمد ،اما اینهمه تلاش هیچ فایده ای نداشت....
ملا نصرالدین دست به آسمان بلند کرد و گفت : خدایا توبه، خدایا توبه همانا راست گفتند که شکر نعمت نعمتت افزون کند ، کفر نعمت ،از کفت بیرون کند، ما قدر نعمت ملای مکتب خانه را نمی شناختیم ، حالا می دانیم که آن معلمان بیچاره مغز سر آب می کنند تا چیزی در مغز فرزندان ما فرو رود...خدایا پشیمانم از این ناشکری....شر این بیماری را بکن تا شر تعلیم فرزندان از گردن من کنده شود...
با ما همراه باشید ...
حکایت ها در راه است..
📝 حسینی
💦🌧💦🌧💦
@bartaren
#اثر كبری يا تصميم كبری؟!
در قرن ١٨ زمانی که انگلیس ، هند را به استعمار خود درآورده بود تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد بودند
و دولت هم برای مدیریت بحران تصمیم گرفت برای هر مار مُردهای که مردم تحویل دهند جایزۀ نقدی به آنها پرداخت کند.
این تصمیم در ابتدا با تحویل مارهای مردۀ زیادی توسط مردم موفق به نظر میرسید و همه منتظر بودند که در طول زمان تعداد مارهای کبری کمتر شود
اما در نهایت تعجب تنها تعداد مارهای مردهای که مردم تحویل میدادند هر روز بیشتر میشد .
دولت از پیامد این کار غافل شده بود زیرا بسیاری از مردم فقیر دهلی با تصور اینکه این کار درآمد خوبی دارد به پرورش مار روی آورده بودند.
البته این آخر ماجرا نبود و زمانی که دولت اعلام کرد که دیگر برای مارها جایزه نمیدهد فقرا نیز مارهایی که پرورش داده بودند در هر طرف شهر رها کردند .
بنابراین جمعیت مارهای کبری نه تنها کاهشی پیدا نکرد بلکه وضعیـت از روز اولش هم بحرانیتر شد، از این پدیده در علوم سیاسی به نام اثر کبری یاد میشود .
اثر کبری یعنی نداشتن افق تصمیمگیری مناسب درحل مسائل که میتواند عواقب پیشبینی نشده و خطرناکی را به همراه داشته باشد .
ما تاکنون نمونههای بسیار زیادی از این گونه تصمیمات را در طول قرن های اخیر در عرصههای سیاسی و اقتصادی از دولتمردان کشور شاهد بودهایم!
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨