یه روزم جزومو دادم به دوستم، از صفحه ۳۵ میشه فهمید که شام قرمه سبزی داشتن،
از صفحه ۴۲ هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده 😅😅😅😂😂😂😁😁
بیا بِهَم قول بدیم...💌
هیچوقت دست همو رها نکنیم تا آخرش وفادارِ هم باشیم... ♥️
تا آخرش مثلِ روز اول باشیم... (:
برای رسیدن بِهَم بجنگیم قلب همدیگرو نشکونیم بِهَم راستشو بگیم...♥️
تو این شرایط همو بیشتر درک کنیم و قول بدیم سر قولامون بمونیم... ♥️💗•
❤️
تو را نه عاشقانه، نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه
در آغوش میکشم ...
عدل مگر نه آن است
که هر چیزی
سر جای خودش باشد ...!؟
#سیمین_بهبهانی
میدانی، در تنهایی نیست که دلتنگ تو میشوم. بلکه در جمع اینچنینترم.
دلتنگی محصول غیبت نیست، محصول حضور است. حضورِ هر کس غیر از تو. بودن با دیگران، نبودن تو را بیشتر میکند. دیوارها و صندلیها و تختها و اتاقها و خانهها و خیابانهای خالی نیستند که جای خالی تو را باز میتابانند؛ بلکه آدمها هستند. آدمها -آخ آدمها- آخ از آدمهایی که هستند، اما «تو» نیستند!
هیچچیز، هیچ وقت
در هیچ کجای جهان
سر جایی که باید نیست.
اسم هایی را در لیست های خداحافظی دیدیم
که هنوز به حد کافی سلام نکرده بودند.
اسم هایی را در صفحه بیزاری
که هنوز عاشقشان بودیم...
ناگهان تو را به یاد می آورم
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود
چقدر زیباست
به یاد آوردن تو ...
کنار دستت کتاب شعری
که مصراع هایی سرشار از آزادی
در شعرهایش موج می زند ...
آدمی اگر بیندیشد
چه چیزها که می تواند پیدا کند
برای به یاد آوردن
خندیدن
گریه کردن ...
آرزوهای مان
ما را تا کجا
دنبال خود خواهد کشید؟
کجا بودیم و با کدامین باد
یکی شدیم ؟
و چه کسی می داند
که در ذهنت
چه مصرعی از کدام شاعر پرسه می زند؟
و چشمانت
که از خوشبختی می درخشند ...