eitaa logo
❤️تو رو دوست دارم❤️
35.2هزار دنبال‌کننده
92.8هزار عکس
81.6هزار ویدیو
128 فایل
کانال عاشقانه تورو دوست دارم کانالی پر از کلیپ ویدیو و پستهای خاص و زیبای عاشقانه دلنوشت و شعر جملات ناب و اهنگهای گلچین و بیو تکست عاشقانه و پروف خاص بهترین کانال عاشقانه در ایتا مالک کانال @Manavio69 لینک کانال @Loveyoub
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه ها بایدکسی راداشته باشی تادستانش رادردستانت بگذاری وتمام شهرراقدم بزنی... کسی که درکنارش زمان ومکان راازیادببری "جمعتون خالی ازتنهایی ♥️♥️♥️♥️♥️ 🍁☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. عاشقے فصل ندارد! اگر گونه‌ات سرخ و دلت لرزید اگر هر شب به تماشاے خیالے بیدار می‌نشینے، برسے بر دامنِ صبح اگر در خواب بیدارے و در بیدارے خواب عاشقے ؛ و دگر هیچ عشق را مڪن انڪار ..♥️👉 ‌‌‌‌‎‌‌
جانی و جهانی و ... جهان با #تُ خوش است ! ✨ #مولانا 💛
این روزها از حال چشمانم خبر داری؟ باید برای دیدن من چتر برداری !!
ای عشق! ای عمیق‌ترین احتیاج‌ها درمان دردها و خود از بی علاج‌ها
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم! @Patoghedoostanh
به بعضیام باس گفت: حال ما خوب است تا چشات درآد! والاع/:😂 🐾🐾 @Patoghedoostanh
گدای عشق نباشید 🌺🍃 بخشنده عشق باشید 🌸🍃 انسانهای زیبا همیشه 🌺🍃 خوب نیستند 🌸🍃 اما انسانهای خوب 🌺🍃 همیشه زیبایند 🌸🍃 ☘📌 @Patoghedoostanh
دوتا ماشین تصادف میکنن افسر میاد میگه چی شده یارو با عصبانیت میگه : من که خواب بودم از این گلابی بپرس چجوری رانندگی میکرده😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Patoghedoostanh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به بعضیام باید گفت: حال ما خوب است تا چشات درآد! والاع/:😂 @Patoghedoostanh
به وقت رمان 🔔
قسمت یازدهم 🌷 این داستان واقعی است . هر روز که می گذشت ام بهش بیشتر می شد ، لقبم اسب سرکش بود و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود و من چشمم به دهنش بود تمام تلاشم رو می کردم تا کانون و رضایتش باشم من که به لحاظ مادی، همیشه توی و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام یه ساده بود می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته چیزی بخوام که شرمنده من بشه هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره با اینکه تمام توانش همین قدربود... علی الخصوص زمانی که فهمید اونقدر خوشحال شده بود که توی چشم هاش جمع شد دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم این رفتارهاش پدرم رو در می آورد،مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ونباید به رو داد ،اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده با اون خستگی، نخواد کارهای رو بکنه فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم_الوضو باشم منم که مطیع محضش شده بودم وباورش داشتم ... 9 ماه گذشت 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ،اما با شادی تموم نشد وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت : لابد به خاطر دختر دخترزات مژدگانی هم می خوای؟ و تلفن رو قطع کرد! مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد... @Patoghedoostanh 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸