eitaa logo
❤️تو رو دوست دارم❤️
35.2هزار دنبال‌کننده
92.9هزار عکس
81.7هزار ویدیو
129 فایل
کانال عاشقانه تورو دوست دارم کانالی پر از کلیپ ویدیو و پستهای خاص و زیبای عاشقانه دلنوشت و شعر جملات ناب و اهنگهای گلچین و بیو تکست عاشقانه و پروف خاص بهترین کانال عاشقانه در ایتا مالک کانال @Manavio69 لینک کانال @Loveyoub
مشاهده در ایتا
دانلود
"معلم فراري" عنوان كتابي است از زندگینامه داستانى محمدابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷محمدرسول الله (ص) سپاه، که پس از ۲۸ سال زندگى الهى، درسال ۱۳۶۲ و در جزیره مجنون از جبهه‌هاى جنگ ایران و عراق به شهادت رسیده است. "ابراهیم"، قبل از این‌که چشم به جهان هستی بگشاید، به همراه پدر و مادر و خانواده‌اش راهی سرزمین خون و شهادت -کربلای معلی- شد.  او در کربلای حسینی، با تنفس مادر، بوی خون و شهادت را استشمام کرد و تربت مطهر حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) جان و روانش را عاشورایی کرد. مقدمه کتاب با عنوان "یک جور زندگى" شرحى مختصر از سیرزندگانى وى است. ۹ فصل دیگر کتاب، دربردارنده خاطراتى ازگوشه‌هاى زندگى این شهید است. پیشنهاد مطالعه👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاکشیر یا تخمه شربتی را درست کنید غلیظ بریزید توی قالب یخ موقع خوردن تو هر لیوان دو سه تا بندازید 🖕🖕🖕
همیشه مثل بارون باش... اما هیچ وقت چشم کسی را بارانی نکن .... محبت طعم دیگری دارد.... .
✨ بابا لنگ دراز عزیزم ... بعضي آدم‌ها را نمي‌شود داشت ! فقط مي‌شود يک جور خاصي دوستشان داشت ... بعضي آدم‌ها اصلا براي اين نيستند که براي تو باشند يا تو براي آن‌ها ! اصلا به آخرش فکر نمي‌کني، آن‌ها براي اينند که دوستشان بداري ! آن هم نه دوست داشتن معمولي، نه حتي عشق، يک جور خاصي دوست داشتن که اصلا هم کم نيست ... اين آدم‌ها حتي وقتي که ديگر نيستند هم در کنج دلت تا ابد يه جور خاص دوست داشته خواهند شد ... ♥️ 📚بابا لنگ دراز
قسمت سی و نهم: برمی گردم وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد ... از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ... هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش ... آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ... علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ... بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ... دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید ... که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن ... نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه ... آمبولانس دیگه جا نداشت ... چند لحظه کوتاه ... ایستادم و محو علی شدم ... کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم ... - برمی گردم علی جان ... برمی گردم دنبالت ...😭 و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس ... 🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلستانم آرزوست...
✨✨ ✨✨ -همهٔ با آن برای آدم حلال بود جز یک ، -پس نفس آدم را به همان یک درخت مشغول کرد به طوری که; -بهشتی به آن گستردگی برایش کوچک، و درختی به آن محدودیت برایش گسترده جلوه داده شد! -چگونه است کار ابلیس با دنیایی به این کوچکی و حرام ‌هایی متعدد‌؟! -وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ [البقرة: ۱۶۸]، «ازگام های پیروی مکنید که او آشکار شماست» ✨✨✨✨✨✨✨✨