خاموشم اما دارم به آواز ِ غم خود می دهم گوش
وقتی کسی آواز می خواند خاموش باید بود...
حق گفت ، آری آدمی در عالم ِ خاکی
نمی آید به دست ، اما این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش
من دیده ام بسیار مردانی که خود میزانِ شأنِ آدمی بودند
وز کبریای روح برمیزانِ شأنِ آدمی بسیار افزودند
آری چنین بودند
آن زنده اندیشان که دست ِ مرگ را بر گردن ِ خود شاخ گل کردند
و مرگ را از پرتگاه ِ نیستی تا هستی ِ جاوید پُل کردند.
اما چه باید گفت از انسان نمایانی که ننگ نام انسانند
درنده خویانی که هم دندان گرگانند...