ایتا - مُهمَل

آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می‌کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌گرداند

1 مشاهده06:40

ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند

1 مشاهده06:41

کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی‌ست

3.5هزار مشاهده06:41

نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی‌ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است

3.4هزار مشاهده06:41

آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.

3.3هزار مشاهده06:42

اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

3.2هزار مشاهده06:43

باد رنگینی در خاطرمن
گریه می‌انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می‌گرید…

3.1هزار مشاهده06:43

چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می‌ریزد

3.1هزار مشاهده06:44

ارغوان
این چه رازی‌ست که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟

3.1هزار مشاهده06:44

که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید؟

3.2هزار مشاهده06:44

ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درۀ غم می‌گذرند؟

3.2هزار مشاهده06:45

ارغوان
 خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند

3هزار مشاهده06:45