202030_1584050232.mp3
28.07M
#چله #زیارت_عاشورا ..🌿
به نیابت از شهید #جهاد_مغنیه ..♥️
روز بیستم💊..!
#اَلْلٰــهُمَعَـجِـللــِوَلیِڪَاَلْفَرَجْ
🕊●|@MAHDI_255|●
#چله #زیارت_عاشورا ..🌿
به نیابت از شهید #جهاد_مغنیه ..♥️
روز بیستم💊..!
#اَلْلٰــهُمَعَـجِـللــِوَلیِڪَاَلْفَرَجْ
🕊●|@MAHDI_255|●
202030_1584050232.mp3
28.07M
#چله #زیارت_عاشورا ..🌿
به نیابت از شهید #محمد_بلباسی ..♥️
روز بیست و یکم💊..!
#اَلْلٰــهُمَعَـجِـللــِوَلیِڪَاَلْفَرَجْ
🕊●|@MAHDI_255|●
هدایت شده از خـوانـدنـۍِزیـبـا
•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•
•🥀•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•
•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•
#نسل_سوختہ
نویسنده: شهید طاها ایمانے
قسمت سوم: پدر
مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9
ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ...
اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها
... شدم آقا مهران ...
این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد
...
از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی
که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ...
تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ...
- چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ...
و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ...
از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ...
خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ...
- سالم ... اتفاقی افتاده؟ ...
پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ...
- مهران ... برو توی اتاقت ...
نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم
نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ..
الی در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ...
- مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل
... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر
آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...
وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت
قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...
- گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...
✔کپی با ذکر نام نویسنده..!
•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•
•🥀•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•
•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•🥀•🕊•
-#خـوانـدنـۍِزیـبـا-
-@khandani_ziba-
هدایت شده از دورهمیِایتا.
هر زمان از خواهر،برادر،
خلاصه از خانوادش ناراحت میشد. میرفت کفش هاشون واکس میزد یا لباس های تازه شسته شون تا میکرد.
میگفت تمرین مبارزه با نفس کار خوبیه
هدایت شده از دورهمیِایتا.
چقدر به هم نزديک و مربوطاند:
«قـربان»
«غـدير»
«عاشـورا»
قـربان:تعريف عهد الهى
غـدير:اعلام عهد الهى
عاشـورا:امتحان عهد الهى
چقدر آمار قبولى پايين است!!
نه فهميدند،عهد چيست؟!
نه فهميدند،عهد با کيست؟!
نه فهميدند،عهد را چگونه بايد پاس داشت؟!
خدایا ما را بر عهدمان با حضرت قائم'عج'
استوار ساز تا مرگمان،مرگ جاهلی نباشد..
202030_1584050232.mp3
28.07M
#چله #زیارت_عاشورا ..🌿
به نیابت از شهید #محمود_رادمهر ..♥️
روز بیست و دوم💊..!
#اَلْلٰــهُمَعَـجِـللــِوَلیِڪَاَلْفَرَجْ
🕊●|@MAHDI_255|●