eitaa logo
متیٰ
373 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
کانال رسمی مجموعه تربیتی امام رضا علیه السلام ▪️ادمین: @jamandeh135
مشاهده در ایتا
دانلود
تلاوت قرآن به نیت فرج 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه دنیا به عشق علی عاشقن تو دنیا ، علی عاشق فاطمست✨ تا هست علی ، فقط قرینش زهراست انگشتر عشق حق ، نگینش زهراست مردی که احاطه بر دو عالم دارد معشوق سماوات و زمینش زهراست 💚 پیوند آسمانی و فرخنده دو گوهر دریای ولایت مبارک‌باد🎆 ‌================= 💠مجموعه مردمی متیٰ ⬇️⬇️ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
رهبر معظم انقلاب : میل به خدمت به مردم و تحمل سختی‌های آن، نقطه‌‌ای نورانی در باطن انسان است؛ آن را هر چه میتوانید در جان خود گسترش دهید و نگذارید آفتها: سودجوئی، خودنمایی، تنبلی و ... آن را گِل‌اندود كند . . . کارگروه جهادی مجموعه قصد دارد در روز سه شنبه 22 خرداد ماه 1403 اردوی جهادی در شهرستان فریمان برگزار کند. ❌ لازم به ذکر است که اردو یکروزه می‌باشد و غروب سه شنبه خاتمه خواهد یافت . عزیزانی که قصد دارند در این اردو همراه برادران کارگروه جهادی باشند به آیدی زیر پیام بدهند 👇 برادر محمد مداعی : @Mohammadmaddaie ‌================= 💠مجموعه مردمی متیٰ ⬇️⬇️ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
48.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدای گمنام، بدانید نام شما است که باعث آوازه و شهرت ایران و ایرانی شده. اکنون اگر هرجایی نام ایران می درخشد، باید بدانیم که در پشت زمینه ی آن شهدایی بوده اند که برای این درخشیدن جان داده اند در صورتی که حتی اسمشان هم مشخص نیست. ‌================= 💠مجموعه مردمی متیٰ ⬇️⬇️ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
﷽❣ ❣﷽ بی امتحان ... مرا به غلامی قبول کن رسوا شود دلم ... اگر امتحان کنی مرا سلام ارباب مهربانم .... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
تلاوت قرآن به نیت فرج 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
ﻋﺎﺷﻘـی ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺯندگی ﭼﻨﺪ ﺑﺨﺶﺍﺳت؟ گفت:ﺩﻭﺑﺨﺶ، کودکیﻭ ﭘﯿﺮی گفتند : ﭘﺲ ﺟﻮﺍنـی ﭼﻪ؟ گفت: ﻓـﺪﺍی ﺣﺴﯿـﻦ️ (ع) ... 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
تلاوت قرآن به نیت فرج🌱 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
رفاقت با شهدا اول راه عاشقی است سلام رفیق شهیدم ‌ 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
📒 کتاب : زندگی با فرمانده ⭕️ داستان یازدهم : باید داماد باشی ⭕️ 🗣 راوی: غلامحسین هاشمی ✅ دست حسین در عملیات خیبر قطع شد. بعد از عملیات ، برای عیادتش به اصفهان رفتیم . در خانه ی پدری اش بود . از وضعیت لشكر و تعداد شهدا و مجروحین سوالاتی کرد و جوابش را دادیم. ⭕️ در آن چند روزی که اصفهان بودم ، تقریباً هر روز به دیدن حسین می رفتم. یکی از همین روزها به من گفت :« شما ازدواج کردی؟» گفتم: «چطور مگه؟» گفت: «زن گرفتی یا نه؟» گفتم: «هنوز نه گفت: «راستش من یکی از خواهرامو می خواستم بدم به یکی از بچه های لشکر ، حالا که تو ازدواج نکردی کی بهتر از تو.» تا این را گفت عرق شرم را روی صورتم حس کردم و از طرفی نه دلم هم قند آب شد. گفتم: «حسین آقا این حرف ها چیه؟ ما هنوز بچه ایم وقت زن گرفتن مون نشده.» گفت: «نه، بیخود حرف مفت نزن من تصمیمم رو گرفتم تو باید دوماد ما بشی آمادگی‌شو داری یا نه؟ با خجالت گفتم: «حالا باشه، ایشاء الله سروقت.» دیگر نمی توانستم آن جا بمانم و اجازه ی رفتن گرفتم. ❇️ موقع رفتن، حسین گفت: من خبر شو به مادرم اینا می دم، شما هم برو مقدمات کار رو انجام بده و به خونواده ات بگو. گفتم :« هر جور شما صلاح می دونی، خیره ايشاء الله» و خدا حافظی کردم. ❎ فردای آن روز علیرضا صادقی را دیدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. پقی زد زیر خنده ، حالا نخند کی بخندا پرسیدم چرا میخندی؟» گفت: «بنده ی خدا حسین اصلاً خواهر نداره اینا کلا سه تا برادرند!» از این که سرکار رفته بودم ، نمی دانستم ناراحت شوم یا بخندم . ✅ چند روز بعد به اتفاق چند نفر از دوستان رفتیم مشهد. در حرم ، حسین را به همراه دو سه تا از بچه های لشکر دیدیم . خوشحال شدم و با هم روبوسی کردیم . تو کجا این جا کجا، سوالی بود که هر دو از همدیگر پرسیدیم. حسین از وضع اسکان ما پرسید و گفت: «اگه پولی چیزی میخواید بگید بهتون بدم. تشکر کردیم. ✳️ موقع خداحافظی گفت: ما فردا ظهر ناهار میخوایم بریم شاندیز ، تو هم بیا بریم.» قرار گذاشتیم و فردا رفتیم آن جا . جایی که مستقر شدیم بسیار سرسبز و زیبا بود. کبابی درست کردیم و زدیم تو رگ . ❇️ بعد از ناهار ، حس شوخی حسین گل کرد. نهر آبی آن جا بود که آب بسیار سردی داشت . حسین نقشه کشید و یکی از بچه ها را خیس کرد. با این حرکت او ، کم کم به جان هم افتادیم و همدیگر را آب میدادیم. البته همه حرمت حسین را به عنوان فرمانده حفظ میکردند . کسی او را خیس نمیکرد ، اما او همه را مورد لطف قرار داد. ⭕️ موقع برگشتن ، حسین به من گفت: تو بیا جلوبشین باهات کار دارم.» من که از سر کار رفتن قبلی درس نگرفته بودم، خام شدم و رفتم کنار دستش نشستم. شروع کرد با من صحبت کردن و گفت :« ببین یه سری کارها هست که باید فقط تو رو توی جریانش بذارم و نمیتونم به کس دیگه ای اعتماد کنم ، اونم اینه که .....» هنوز جمله اش تمام نشده بود که پشت گردن و کمرم سوخت . حسین بی هوا بطری آب سرد را از پشت یقه ریخت داخل لباسم. آن قدر یخ کردم که فقط گفتم: ها ها ها ..... حسین گفت حالا دیگه کاری باهات ندارم، پاشو برو عقب بشین. ‌ 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش های شیطان برای راندن ما از خدا🌟 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================
13 (1).mp3
9.84M
✅ فایل صوتی درس سیزدهم: اهمیت بیان داستان های توحیدی 🔹 اهمیت شروع تربیت توحیدی در کودکی 🔹اهمیت گفتن داستان های توحیدی برای کودکان 💠مجموعه مردمی متی ╭┈────────── 🚩🚩🚩 ╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8 🆔 instagram.com/mata_tv8 =================