#ختم_نورانی
تلاوت قرآن به نیت فرج
💠مجموعه مردمی متی
╭┈────────── 🚩🚩🚩
╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه دنیا به عشق علی عاشقن
تو دنیا ، علی عاشق فاطمست✨
تا هست علی ، فقط قرینش زهراست
انگشتر عشق حق ، نگینش زهراست
مردی که احاطه بر دو عالم دارد
معشوق سماوات و زمینش زهراست 💚
پیوند آسمانی و فرخنده
دو گوهر دریای ولایت مبارکباد🎆
=================
💠مجموعه مردمی متیٰ ⬇️⬇️
🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
#اطلاعیه
#کارگروه_جهادی
رهبر معظم انقلاب :
میل به خدمت به مردم و تحمل سختیهای آن، نقطهای نورانی در باطن انسان است؛ آن را هر چه میتوانید در جان خود گسترش دهید و نگذارید آفتها: سودجوئی، خودنمایی، تنبلی و ... آن را گِلاندود كند
.
.
.
کارگروه جهادی مجموعه قصد دارد در روز سه شنبه 22 خرداد ماه 1403 اردوی جهادی در شهرستان فریمان برگزار کند.
❌ لازم به ذکر است که اردو یکروزه میباشد و غروب سه شنبه خاتمه خواهد یافت .
عزیزانی که قصد دارند در این اردو همراه برادران کارگروه جهادی باشند به آیدی زیر پیام بدهند 👇
برادر محمد مداعی :
@Mohammadmaddaie
=================
💠مجموعه مردمی متیٰ ⬇️⬇️
🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
48.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گزارش_تصویری
#هیئت_هفتگی
#شهدای_گمنام #کارگروه_شهدا
شهدای گمنام، بدانید نام شما است که باعث آوازه و شهرت ایران و ایرانی شده. اکنون اگر هرجایی نام ایران می درخشد، باید بدانیم که در پشت زمینه ی آن شهدایی بوده اند که برای این درخشیدن جان داده اند در صورتی که حتی اسمشان هم مشخص نیست.
=================
💠مجموعه مردمی متیٰ ⬇️⬇️
🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
بی امتحان ...
مرا به غلامی قبول کن
رسوا شود دلم ...
اگر امتحان کنی مرا
سلام ارباب مهربانم ....
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
💠مجموعه مردمی متی
╭┈────────── 🚩🚩🚩
╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
#ختم_نورانی
تلاوت قرآن به نیت فرج
💠مجموعه مردمی متی
╭┈────────── 🚩🚩🚩
╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
#ختم_نورانی
تلاوت قرآن به نیت فرج🌱
💠مجموعه مردمی متی
╭┈────────── 🚩🚩🚩
╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
📒 کتاب : زندگی با فرمانده
⭕️ داستان یازدهم : باید داماد باشی ⭕️
🗣 راوی: غلامحسین هاشمی
✅ دست حسین در عملیات خیبر قطع شد. بعد از عملیات ، برای عیادتش به اصفهان رفتیم . در خانه ی پدری اش بود . از وضعیت لشكر و تعداد شهدا و مجروحین سوالاتی کرد و جوابش را دادیم.
⭕️ در آن چند روزی که اصفهان بودم ، تقریباً هر روز به دیدن حسین می رفتم. یکی از همین روزها به من گفت :« شما ازدواج کردی؟» گفتم: «چطور مگه؟» گفت: «زن گرفتی یا نه؟» گفتم: «هنوز نه گفت: «راستش من یکی از خواهرامو می خواستم بدم به یکی از بچه های لشکر ، حالا که تو ازدواج نکردی کی بهتر از تو.» تا این را گفت عرق شرم را روی صورتم حس کردم و از طرفی نه دلم هم قند آب شد. گفتم: «حسین آقا این حرف ها چیه؟ ما هنوز بچه ایم وقت زن گرفتن مون نشده.» گفت: «نه، بیخود حرف مفت نزن من تصمیمم رو گرفتم تو باید دوماد ما بشی آمادگیشو داری یا نه؟ با خجالت گفتم: «حالا باشه، ایشاء الله سروقت.» دیگر نمی توانستم آن جا بمانم و اجازه ی رفتن گرفتم.
❇️ موقع رفتن، حسین گفت: من خبر شو به مادرم اینا می دم، شما هم برو مقدمات
کار رو انجام بده و به خونواده ات بگو. گفتم :« هر جور شما صلاح می دونی، خیره ايشاء الله» و خدا حافظی کردم.
❎ فردای آن روز علیرضا صادقی را دیدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. پقی زد زیر خنده ، حالا نخند کی بخندا پرسیدم چرا میخندی؟» گفت: «بنده ی خدا حسین اصلاً خواهر نداره اینا کلا سه تا برادرند!» از این که سرکار رفته بودم ،
نمی دانستم ناراحت شوم یا بخندم .
✅ چند روز بعد به اتفاق چند نفر از دوستان رفتیم مشهد. در حرم ، حسین را به همراه دو سه تا از بچه های لشکر دیدیم . خوشحال شدم و با هم روبوسی کردیم . تو کجا این جا کجا، سوالی بود که هر دو از همدیگر پرسیدیم. حسین از وضع اسکان ما پرسید و گفت: «اگه پولی چیزی میخواید بگید بهتون بدم. تشکر کردیم.
✳️ موقع خداحافظی گفت: ما فردا ظهر ناهار میخوایم بریم شاندیز ، تو هم بیا بریم.» قرار گذاشتیم و فردا رفتیم آن جا . جایی که مستقر شدیم بسیار سرسبز و زیبا
بود. کبابی درست کردیم و زدیم تو رگ .
❇️ بعد از ناهار ، حس شوخی حسین گل کرد. نهر آبی آن جا بود که آب بسیار سردی داشت . حسین نقشه کشید و یکی از بچه ها را خیس کرد. با این حرکت او ، کم کم به جان هم افتادیم و همدیگر را آب میدادیم. البته همه حرمت حسین را به عنوان فرمانده حفظ میکردند . کسی او را خیس نمیکرد ، اما او همه را مورد لطف قرار داد.
⭕️ موقع برگشتن ، حسین به من گفت: تو بیا جلوبشین باهات کار دارم.» من که از سر کار رفتن قبلی درس نگرفته بودم، خام شدم و رفتم کنار دستش نشستم. شروع کرد با من صحبت کردن و گفت :« ببین یه سری کارها هست که باید فقط تو رو توی جریانش بذارم و نمیتونم به کس دیگه ای اعتماد کنم ، اونم اینه که .....» هنوز جمله اش تمام نشده بود که پشت گردن و کمرم سوخت . حسین بی هوا بطری آب سرد را از پشت یقه ریخت داخل لباسم. آن قدر یخ کردم که فقط گفتم: ها ها ها ..... حسین گفت حالا دیگه کاری باهات ندارم، پاشو برو عقب بشین.
#حسین_خرازی
#زندگی_با_فرمانده
💠مجموعه مردمی متی
╭┈────────── 🚩🚩🚩
╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش های
شیطان
برای راندن
ما از خدا🌟
#صحبت_با_خدا
💠مجموعه مردمی متی
╭┈────────── 🚩🚩🚩
╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================
13 (1).mp3
9.84M
✅ فایل صوتی درس سیزدهم: اهمیت بیان داستان های توحیدی
🔹 اهمیت شروع تربیت توحیدی در کودکی
🔹اهمیت گفتن داستان های توحیدی برای کودکان
#داستان
#خانواده_دینی
💠مجموعه مردمی متی
╭┈────────── 🚩🚩🚩
╰─┈➤ 🆔 @MATA_TV8
🆔 instagram.com/mata_tv8
=================