🌹 مردان مرد
🌱 طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد...
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است.
🌱 پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.
🌱 معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را در سامانه جستجو کردیم. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است.
پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
🌹 شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...
🔅 کاش هیچوقت از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردید...
👌 نقل از کانال هیئت امام رضا (علیه السلام)
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهدا_شرمنده_ایم
#خانه_طلاب_جوان
📚📚 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
#آنها_که_یار_یار_مهربان_هستند
قسمت دوم
🌼 قرار بود از آنها که رفیق کتاب هستند بگوئیم
از استاد یغمایی، دبیر محترم درس علوم شروع
کردیم، حالا بعد از مطالعه سه کتاب از شهداء
دوباره یک کتاب دیگر را ایشان بردند برای مطالعه !وقتی استاد این کتاب امانت گرفتند ، چند خاطره تعریف کردند از شهدا ، هم لذت بردیم از خاطرات هم بسیار شرمنده که این قدر فاصله داریم با شهدا، شما هم بچه ها این چند خاطره را بخوانید و تفکر کنید!
⚘فرمانده غواصان خاطره ای تعریف می کرد
از شهید غواصی که بیست بار رفت ته
آب تا کمربند غواصی اش که باز شده بود بیاورد آخر سر که نتوانست، باطری کهنه ای پیدا کرد آن
را باز کرد، سرب باطری را آب کرد وبا آن کمر بند
ساخت تا بیت المال ضایع نشود!
⚘برادر شهید ما آنقدر احترام بزرگتر می گذاشت
من که برادر بزرگترش بودم سوار دوچرخه
که بود ۲۰ متری من که می رسید برای احترام
پیاده می شد!
⚘یکبار سر سفره غذا نگفت آن پارچ آب یا فلان
چیز را به من بده، خودش بر می داشت که امر
نکرده باشد !
⚘یکبار ندیدم برای خودش لباس نو بخرد در
عوض تا بخواهید به فکر دیگران بود، یک
بار که آمده بود دیدنی من ، دید دو تا بخاری
در خانه دارم، گفت : داداش، شما که با همون
یک بخاری می سازی، این بخاری را بده به من!
تعجب کردم، هیچ وقت چیزی نمی خواست
گفتم:"راستش بگو برای چه کسی می خواهی؟؟"
یکی از بچه ها از شهرستان دور آمده به یزد
برای درس خواندن ، خونه اجاره کرده به خاطر نداری بخاری ندارد ، بگذار یکی از بخاری ها را ببرم،اجازه دادم ، بله کسی که خودش ندیدیم یک لباس نو برای خودش بخرد و باید برایش می خریدیم ، فکر نیازمندان
#آنها_که_یار_یار_مهربان_هستند
قسمت دوم
🌼 قرار بود از آنها که رفیق کتاب هستند بگوئیم
از استاد یغمایی، دبیر محترم درس علوم شروع
کردیم، حالا بعد از مطالعه سه کتاب از شهداء
دوباره یک کتاب دیگر را ایشان بردند برای مطالعه !وقتی استاد این کتاب امانت گرفتند ، چند خاطره تعریف کردند از شهدا ، هم لذت بردیم از خاطرات هم بسیار شرمنده که این قدر فاصله داریم با شهدا، شما هم بچه ها این چند خاطره را بخوانید و تفکر کنید!
⚘فرمانده غواصان خاطره ای تعریف می کرد
از شهید غواصی که بیست بار رفت ته
آب تا کمربند غواصی اش که باز شده بود بیاورد آخر سر که نتوانست، باطری کهنه ای پیدا کرد آن
را باز کرد، سرب باطری را آب کرد وبا آن کمر بند
ساخت تا بیت المال ضایع نشود!
⚘برادر شهید ما آنقدر احترام بزرگتر می گذاشت
من که برادر بزرگترش بودم سوار دوچرخه
که بود ۲۰ متری من که می رسید برای احترام
پیاده می شد!
⚘یکبار سر سفره غذا نگفت آن پارچ آب یا فلان
چیز را به من بده، خودش بر می داشت که امر
نکرده باشد !
⚘یکبار ندیدم برای خودش لباس نو بخرد در
عوض تا بخواهید به فکر دیگران بود، یک
بار که آمده بود دیدنی من ، دید دو تا بخاری
در خانه دارم، گفت : داداش، شما که با همون
یک بخاری می سازی، این بخاری را بده به من!
تعجب کردم، هیچ وقت چیزی نمی خواست
گفتم:"راستش بگو برای چه کسی می خواهی؟؟"
یکی از بچه ها از شهرستان دور آمده به یزد
برای درس خواندن ، خونه اجاره کرده به خاطر نداری بخاری ندارد ، بگذار یکی از بخاری ها را ببرم،اجازه دادم ، بله کسی که خودش ندیدیم یک لباس نو برای خودش بخرد و باید برایش می خریدیم ، فکر نیازمندان بود.....
"انشالله ادامه دارد"
1.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یه زمانی یه رئیس جمهور داشتیم مثل شهید #رجائی که بیخود منم منم و بلدم بلدم نمیکرد . میاومد مؤدب و متواضع جلوی یه مرجع دینی مثل آیت الله مرعشی مینشست و درس اخلاق و سیاست می گرفت. بعدش هم با یه نان و پنیر ساده ازش پذیرایی میشد.
@khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
🎊 زهرای بتول دختری آوردست
🌺 ولادت با سعادت بانوی تاریخ ساز حضرت زینب(س) و روز پرستار بر سپیدپوشان مدافع سلامت مبارک
🆔 @hvasl_ir
🍀 به مناسبت فصل امتحانات
دانش آموزان شهرستان اشکذر
گفتیم کارنامه درسی یکی از دانش آموزان
شهید "محمد حسین رخش "را مرور کنیم:
⚘ دبیرستان ، دوم متوسطه، علوم تجربی
⚘ مشغول درس و جبهه همزمان
سه ماهه اول " ثلث اول "
تذکر: برخی امتحانات در ثلث دوم و سوم
دین و اخلاق : ۲۰
شیمی: ۲۰
جبر: ۲۰
هندسه و مثلثات : ۱۹:۵۰
ادبیات فارسی شفاهی : ۲۰
انشاء فارسی: ۱۸
ادبیات فارسی کتبی : ۱۹:۵۰
جغرافیا: ۲۰
ورزش: ۲۰
عربی: ۱۹
انضباط: ۲۰
⚘🌱 همه امتحانات او حضوری بود
و ارتباطش با او همیشه آنلاین بود
" مراقب " را بالای سر خود همیشه می دید
بله برای" خدا درس خوان ها "۲۰ گرفتن
برایشان آب خوردن است و بازیچه.....
⚘ شادی روح بابای "محمد حسین رخش"
که این روزها از میان ما هجرت کرد"صلوات"
⚘ محمد حسین اهل چرخاب اشکذر بود
🌱 حجاب چهره جان میشود، غبار تنم
حافظ خوانی کربلایی طالبیان
در مراسم "مولودی خوانی خیابانی"
حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار
۳۰ آذر ماه ۱۳۹۹
زرین شهر اشکذر، خیابان امام حسن(ع)
#مسابقه_من_یک_پرستارم
#گروه_جهادی_شهید_احمدی_روشن
#اداره_فرهنگ_ارشاد_اسلامی_شهرستان_اشکذر
#بسیج_هنرمندان
⚘ کدام عکس و دستنوشته انتخاب شد؟
🌱 چند وقت پیش به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روز پرستار مسابقه ای برگزار شده بود تحت عنوان " من یک پرستارم" ، قرار بود در این مسابقه
دانش آموزان شهرستان اشکذر عکس
پرستاری خود در منزل و یا
دل نوشته ای برای پرستاران بنویسند
و در این مسابقه شرکت کنند ،
امروز عکس و دل نوشته ای که می بینید به عنوان "عکس و دل نوشته برتر انتخاب شد
#من_یک_پرستارم
#گروه_جهادی_شهید_احمدی_روشن
#دبیرستان_لقمان_حکیم
#اداره_فرهنگ_ارشاد_اسلامی
#بسیج_هنرمندان
#شهرستان_اشکذر
حافظ خوانی، طالبیان، ۳۰ آذر، مولودی حضرت زینب .....m4a
زمان:
حجم:
4.47M
🌱 حجاب چهره جان میشود، غبار تنم
حافظ خوانی کربلایی طالبیان
در مراسم "مولودی خوانی خیابانی"
حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار
۳۰ آذر ماه ۱۳۹۹
زرین شهر اشکذر، خیابان امام حسن(ع)
#مسابقه_من_یک_پرستارم
#گروه_جهادی_شهید_احمدی_روشن
⚘🌱 این انقلاب مسئولیت بزرگی
بر دوش همه ما گذاشته.......
⚘ بابای عزیز محمد حسین رخش
رحلت کرد، گفتیم یکبار دیگر این
جمله دانش آموز شهید اهل چرخاب
اشکذر را مرور کنیم:
"یه باری از امروز رو دوشته....
#شهید_محمد_حسین_رخش