تن ِمن ،
قایـق ِلنـگرزده در طوفـان است . .
خودم اینجا امـا ،
دل ِمن پیش ِتـو سرگردان است . .
تو را
همانند بوییدن یک کتاب
دوست دارم.
زیرا که من برای پیدا کردن تو
صفحههای زیادی را گشتهام ...
باختم خـود را به پایت از غرور ِسرکشم . .
پاکبازی مانـده با دار ُنـداری سوخته . . !
رفتی ُدر دل ،
هنوز هم حسرت ِدیـدار باقیست . .
حسرت ِعهد ُوداعم ،
با دل ُدلـدار باقیست . .
شهر ِبعد از جنـگم ُآرامشم تـوفانیست . .
مانـده از ایـل ُتبارم یادگـاری سوخته . .
قلبی شکسته ، قامتی خسته ، تمام ِمن . .
این شهر بازمانـده ی بعد از نبردهاست . . !
هر آدمی ،
دلتنگی های مخصوص ِخودش را دارد . .
و تـو ،
پنهانیترین دلتنگی ِمنی ! :)
طبیبانم چه میدانند . . ؟
دردم درد ِتنهاییست . .
تـو نبضم را بگیری ،
بیگمـان آرام میگیرم :)
صبح تا شب میکنم جنـگ و جـدال با دل ولی ،
شبها حریفش نیستم . .
تا صبح غوغـا میکنـد !
در فراق ِدوستان آخـر ز ما چیزی نمانـد . .
هر که رفت از هستی ِما ،
پارهای با خویش بـرد . . !
کوه ِصبرم من ولی از غصه میدانـم شبی ،
بیگمـان این غم مرا آخر ز دنیا میبـرد . .
همچو عکس ِرخ ِمهتـاب که افتـاده در آب ،
در دلـم هستی ُبین ِمن ُتـو فاصلههاست . . !
فقط با شـوق میخوانی و از دردم چه میدانی ؟!
تـو جـان میگیری از شعری که
من را بارها کشته . . !