هنگام ِدفنم آمدی ،
بین ِجماعت دیدمت ،
در حین ِتلقین بغض ِتو
دارد تکانم میدهد . .
همچو آیینه
هزاران تکه شد دل ساده ریخت ،
حال تا روز ِقیامت هست بیخ ِریش ِما . .
ای که گفتی دست بشوی
از مهر ِیار ِمهربان ،
من دل از مهرش نمیشویم ،
تو دست از من بشوی !
هدایت شده از [ مُعیـد ]
ما ز خود سوی تو گردانیم سر ،
چون تویی از ما به ما نزدیکتر :)