از تـو برآیـد از دلم ، هر نفس ُتنفسم ،
من نـروم ز کوی تـو ، تا که شوم فنـای تـو :)
این غم انگیـزتریـن
شعر ِجهان خواهـد شد . .
شاعری واژه به سر دارد ُمعشوقی ، نه !
باران بهانه بود...
تا تـو زیر ِچتـر ِمن ،
تا انتهای کوچه بیایی ُ
دوستی مثل ِگلی شکوفه کند :)
دوری ُقسمـت ُحکمـت ،
همـهش بهانه اسـت...
آنکه خواهـان ِتـو باشـد ،
در رهـت جـان میدهـد :)
- اگر زیبا بودن هنر بود ، خودت یه اثر هنری بودی . و چشمات گرونترین تابلوی تاریخ . .
من همـان خشت ِفروریخته از زلزلهام ،
که دگـر نیست در انـدیشهی برپـایی ِخویـش . .
واقعا آمادگی برگشت به
خونه ، آلودگی ، شلوغی ، ترافیک ، درس و آدمـای تکراری رو ، ندارم🚶🏻.
عشق از سر رفـت بیرون ُغرور ِاو نرفـت . .
ناز ِمهمان را ز صاحبخانه میبایـد کشیـد !
چنانـت دوست میدارم
که گر روزی فراق افتـد ،
تـو صبر از من تـوانی کرد ُمن ،
صبر از تـو نتـوانم ! :)